eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام عزیزم. برای عزیزانی که کیست ت خم دان دارن میگم.. خواهش میکنم. بزارید گروه. من خودمم کیست ت خمدان داشتم حتی خ ون ریزی هم کرده بودن. سه سانت بود کیستم. سه ماه هر صبح یه قاشق رازیانه دم کردم ناشتا خوردم بدون قند. شب هم موقع خواب یه قاشق چای خوری بومادران آسیاب شده خوردم. فقط در دوران پرییودی نباید مصرف کنی. خدارو شکر الان کیستم دفع شدن. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 📚 ‌‌
🍃🍃🍃🌸 📚 مردی میگفت: خانمم همیشه میگفت دوستتدارم. من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند.همیشه شیطنت داشت.ابراز علاقه اش هم که نگو... آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند. میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمی‌شد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی این را که گفت از کوره در رفتم، گفتم خدا کنه تا صبح نباشی بی اختیار این حرف را زدم این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد نفس عمیقی کشید و خوابیدیم آن شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام. هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام...گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟ همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر ،نه شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت. من اما ،آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت. بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد، خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم. آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد. حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد. بايد بیشتر مواظب حرفها بود.. عروس یکی یدونه🌹 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من ۲۷ ساله و یک سال و نیمه عقدم، برادرشوهرم هم چند ماه بعد ما عقد کرد، من از یه خانواده سطح بالام و لیسانسم قیافمم خوبه ‌‌
پدرم تا الان ۲ م،،یلیارد برام جهیزیه خریده، جاریم از یه خانواده درب و دا،، غونه و دیپلمس پدرش ابدارچی شرکته قیافه ام نداره،مشکلم اینه بی نهایت بهم حسودی میکنه در حالی که در حد کا،، رگر خونمون هم نیست من از پچ پچ مادرشوهر و خواهرشوهرم فهمیدم جاریم اکثریت جهازش و خیریه داده اصلا نمیدونم برادرشوهرم عاشق چیه این شده همش میخواد خودشو برای خانواده شوهرم لوس کنه چون مادرشوهرم پیره تا میاد ظرف میشوره جارو میزنه برای مادرشوهرم دمنوش درست میکنه پاشو ماساژ میده  حالم ازین کاراش بهم میخوره خود شیرین مادرشوهرمم جو،، نش براش میره جای اینکه من و رو چشمش بذاره که باعث سربلندیشم یه هفته پیش کل خانواده شوهرم خونه عمش دعوت بودیم صحبت جهیزیه شد جاریم یه جور صحبت میکرد انگار باباش خریده منم بدون منظور بهش گفتم راستی شنیدم همه جهیزیت و خیریه داده حالا جنساش خوب هست؟ یهو همه ساکت شدن اصلا جواب نداد و بغض کرد و زودتر از همه ام با شوهرش رفتن،حالا مادرشوهرم زنگ زده بهم و منو شست پ،، هن کرد رو بن،،د که تو علط کردی فالگوش وایسادی و جلوی جمع اونجوری گفتی باید زنگ بزنی به جاریت معذرت بخوای و بگی علط کردم وگرنه یه کاری میکنم پسرم طلا،، قت بده شوهرمم طرف مادرشو زنداداششو گرفته بهم ت،، همت میزنه که خواستی زنداداشمو تحق،، یر کنی، یه هفته ازون موقع میگذره حتی زنگ نزدن  بابت حرفاشون معذرت بخوان منم هر روز گریه میکنم که اینقد بین منو جاریم فرق میذارن با اینکه اصلا در حد من نیست ،دارم به طلاق فکر میکنم شما بودید چکار میکردید دلم گرفته شوهرم طرف اونا رو گرفته پ،،شتمو خالی کرده😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii اون خانمی که جاریشو مسخره میکنه که خودش میلیاردی جهاز میاره باید همه اونو دوست داشته باشن واقعا خیلی ناراحت شدم مگه قراره همه باباهاشون پولدار باشه واقعا خجالت نمیکشی حالا اینجا هم بیان میکنی اون با احترام گذاشتن شان شو توی خانواده شوهر بدست آورده متاسفم واسه آدمهایی مثل شما با پول باباهاشون خودتونو نشون میدین یکم خدا رو هم در نظر بگیرین @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام وعرض ادب خدمت دوستان گلم واما برای داستان خون بس لعیا خانم گل واقعا تحسینت میکنم وبهت آفرین میگم چقدر اون لحظه که گفتید مادر شوهرم ازم معذرت خواهی کرد و اون لحظه که گفتی با شوهرت رفتید پابوس امام رضا برات گریه کردم واز ته دل برات خوشبختی را آرزو کردم سعی کن گذشته را فراموش کنی ودر زمان حال زندگی کنی تا طعم خوشبختی را بهتر بچشید براتون بهترين ها را آرزو دارم خدا تو رو خیلی دوست داشته وداره برای منم دعا کنید منم باشم پرستار عزیزانم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام در جواب خانمی که گفتن جاریشون حسودیشو میکنه ... بهترین کار اینه که طلاقتو بگیری که اگه این کارو نکنی سالها بعد این کارو حتما می کنی چون هنوز به پختگی عقل برا ازدواج نرسیدی که توی جمع دل کسی رو نشکنی و تحقیرش نکنی و اگه اون دو میلیارد جهیزیه از کار و زحمت خودت بود یه چیزی ،.. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃🍃 زندگی نازخاتون.... ‌🍃
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃🍃 زندگی نازخاتون.... ‌🍃
حس امنیت و اطمینان نسبت به فرهاد همیشه تو وجودم بود ... و گفتم : ثابت کن ... گفت: خودت خواستی ... از کاراش بیشتر قلقلکم‌ میومد و گفتم : فرهاد چرا این عمارت انقدر سرد و بی روح ...؟‌ تو چشم هام نگاه کرد و گفت : چون اینجا همشون بخاطر مال و ثروت با هم دشمنن ... و گفت : میخوام‌ امشب خانمم بشی ... چشم هاش برق میزد ... عشق قشنگی بینمون رد و بدل شد و یه دنیا حس قشنگ ... شه** اخرین چیزی بود که بین ما بود ... فرهاد خدای دوم من روی زمین بود و من برای داشتنش خداروشکر میکردم ... هنوز حیای خاصی بینمون بود ... فرهاد گفت: عزیزترین کسی هستی که دارم ... لبخند هردوتامون مهر خوشبختی ما بود ... چشم هام‌ بسته بود و الکی وانمود میکردم خوابم‌.. دوباره گفت : ازم ناراحتی ؟ نفس بلندی کشید و ادامه داد ... فردا باید برگردم‌... نمیدونم چطوری میتونم برم‌.... اینبار انگار با همه دفعه ها فرق داره ... انگار دلم نمیتونه ازت جدا بشه ...
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii برای لعیا... سلام خدمت همگروهیها وادمین عزیز سرگذشت لعیا را خوندم چقدر سختی کشیدی خواهر گلم خدارا شکر که شوهرت (حسین )آدم خوبیه ان شاالله بچه هات زیر سایه پدر ومادر رشد کنند وشاهد موفقیتهاشون باشی خدا شکر که عاقبت بخیر شدی ممنون از همگروهیا که داستان زندگیشون را میذارن تا بخونیم و در زنگیمون استفاده کنیم و روز به روز از نظر فکری رشد کنیم الحمدلله که پایان این داستان خوب تموم شد 🥰🥰🤩🤩 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام دوست عزیز کاره شما درست وعاقلانه نبوده اینو از من قبول کن طبق گفته های خودت میگم ... ‌‌