#پاسخ_اعضا 🌸🍃🌸🌸🍃🍃 سلام به خانم ایسان که عادت دارن از ۱۲ سالگی دست جیب بقیه می کنند و.. بفرمایید این یه بیماریه برای درمانش به روانشناس مراجعه کنند تا اتفاق جری براشون نیفتاده و برای نزدیکانشونم از روانشناس کمک بگیرن که این کارشونو توضیح بده و ان شءالله بعد درمان این مشگلشون حل بشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃🍃 گاهی به پشت سر نگاه کن

گاهی به پشت سر نگاه کن 🌸🍃🌸🍃🌸 سلام به همراز جان همه خانمهای گل گروه ببخشید منم میخواستم یه نکته به عزیزانی که پسر دارن وبه سلامتی میخوان دومادش کنن بگم ،عزیزان چقدر خوب وپسندیده هست که اگه جایی تشریف میبرین برای خواستگاری اگه به هر دلیلی مورد پسند تون نشد بعد از جلسه خواستگاری خودتون یا واسطه یک زنگ بزنید منزل دختر خانم ضمن تشکر از پذیرایی ووقت گذاشتن خونواده دختر با یک جمله قشنگ آرزوی خوشبختی برای دختر خانم خانواده دختر رو از چشم انتظاری بیرون بیارین من به عنوان یک خانواده که دختر دم بخت دارم همین امسال چند نفر برای خواستگاری تشریف آوردند وخوب خودتون میدونید که هزینه به کنار به هر حال هم وقت میزاری وهم استرس وارد میشه به آدم ولی میرن وتمام حالا اگه زنگ بزنید و یک تشکر بکنین خونواده دختر که نمیگن چرا نیومدی دخترمونو بگیری😂😂فکر میکنم این فرهنگ هم جا بیفته تو خانواده ها بد نیست ممنون از نگاه مهربونتون @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃🍃🍃 یک زندگی یک شهید🍃👇

#زندگی_به_سبک_شهدا 🌸🍃🌸🍃 بار اول که خیره شدم تو صورتش ،😳 وقتی بود که انگشتر فیروزه شو 💍 کردم دستش سر سفره ی عقد.👰 نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از خواستگارام نگاه نکنم تا خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه...😍 حالا اون شده بود جواب مناجاتای من...🙏 مثه رویاهای بچگیم بود. ☺️ با چشایی درشت و مهربون و مشکی...😉 هر عیدی که میشد، ▪️میگفت بریم النگویی، انگشتری، چیزی بگیرم برات😅 ▫️میگفتم: "بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته..."😉 💘عاشق کشی،دیوانه کردن مردم آزاری، یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی؟!😍 میخندید و مجنونم میکرد😅 دلش دختر میخواست👧 دختری که تو سه سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه ،بابا...💕 یه روز با یه جعبه شیرینی اومد خونه،🍩🍰 سلام کرد و نشست کنارم☺️ دخترش به تکون تکون افتاد🙄 مگه میشه دختر جواب سلام بابا رو نده؟! لبخندی کنج لباش نشست☺️ از همون لبخندای مست کننده اش.😍 یه شیرینی گذاشت دهنم...!😋 ▫️گفتم: "خیره ایشالا!"🙂 ▪️گفت: "وقتش رسیده به عهدمون وفا کنیم"✅ اشکام بود که بی اختیار میریخت...😔😭😭 "خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟"😥 نمی خواست مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه. ولی نتونست جلو بغضشو بگیره...😭 ▪️گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن،اون جونورا،به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان باردارمونو میدریدن؟!😱😭 میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون واسه امنیتشون بجنگن..؟"😕 ▫️گفتم:"میدونم ولی تو این هیاهوی شهر که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این مهربونیتو بدونه؟"😳😕 باز مست شدم از لبخندش...😍 ▪️گفت:\"لطف این کار تو همینه...\" تو تشییعش قدم که بر میداشتم ، و حالا که رو تخت بیمارستان، رقیه شو واسه اولین بار دادن دستم،👶 همون جمله رو زیر لب تکرار میکنم...😔 💞همسر شهید،میثم نجفی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃 ارسالی اعضا

#ارسالی_اعضا 🍃🎈🍃🎈🍃 عزیزم از شکایت های زنانه ام دلخور نشو! من که مثل تو بلد نیستم وقت ناراحتی خودم را با ماشینم سرگرم کنم و شیشه های تمیزش را دوباره برق بیندازم من نمی توانم خودم را با دیدن یک مسابقه ی فوتبال آرام کنم و طوری داد بزنم "گل" انگار هیچ کجای جهان هیچ اتفاقی نیفتاده! من روزنامه نمی خوانم و خودم را بی خیال ترین آدم دنیا نشان نمی دهم … سیگاری هم نیستم تا تمام غصه هایم را در یک لحظه دود کنم! من یک زنم … فقط می توانم تمام اندوهم را یکجا جمع کنم؛ و با تو تقسیمش کنم! اما عزیزم تو از این شکایت های زنانه ،ناراحت نشو … چشمانت را ببند و فکر کن دارم برایت چند بیت شعر عاشقانه میخوانم❤️ 💕 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

نظر شما برای سمیرا 🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃 سلام وقت بخیر ،،من امروز وارد کانال شما شدم ،واقعا عالی هست خیلی ، تشکر از کانال بسیار عالی تون 🙏 راجب زندگی سمیرا جون خواستم بگم ،واقعا خیلی براش ناراحت شدم خیلی اذیت شد ،از همه جا راند شد از برادر از زن برادر ،، شوهر عمه امیدوارم سمیرای عزیزم زندگی خوبی داشته باشه از بس ک ناراحتم 😔براش نمیدونم چی بگم فقط دعا برات میکنم ک عاقبت بخیر بشید عزیزم ❤ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

نظر شما برای سمیرا 🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 سلام خداقوت ، به کانال خوبتون ممنونم واقعا راستش من دانشجو هستم و الانم دارم برای کنکور ارشد میخونم ، زیاد وقت ندارم سرگذشت همه عزیزان رو بخونم راستش من امروز وارد کانال شما شدم، یعنی تو یه کانال دیگه لینک کانال شما گذاشته شده بود که دعوت کرده بود که سرگذشت سمیرای عزیز رو بخونم، بخاطر همین وارد کانال شما شدم امروز کل سرگذشت ایشون رو تا الانی که گذاشتید رفتن خانه پانسیون خوندم، خیلی ناراحت شدم، و از طرفی خیلی بهشون افتخار کردم و تحسینشون کردم که با وجود این همه درد تو زندگی مخصوصا غم از دست دادن پدر و مادر، ولی امیدشونو از دست ندادند و درسشونو خوندن و پزشکی قبول شدند فقط جسارتا میخوام ازتون بپرسم یعنی واقها خیلی کنجکاو شدم بدونم این سرگذشت زندگی برای چه سالهایی هستش؟ یعنی برای همین ۲،۳ سال گذشته هستش؟ چون با داستانی که خوندم ، آقا پیمان برای اینکه با سمیرا خانم حرف بزنن زنگ میزدن به تلفن منزل بعد میشه تقاضا کنم زود به زود داستان ایشون رو بذارید واقعا دوست دارم بدونم سرنوشت سمیرای عزیز بعد اینهمه سختی چی شده، انشالله که بحق امام حسین عاقبتشون بخیر شده باشه🤲🤲🤲🤲 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃🌸🍃🍃🍃 صرفا فان

یک داستان جالب وواقعی 😁😁 مردی هرشب دیر به منزل می آمد وزنگ درب منزل را میزد وهمه اعضا خانه را از خواب ناز بیدار میکرد زنش شاکی شد و گفت ای مرد چرا باخود کلیدی نمیبری تا هرشب ما را بیدار نکنی مرد بفکر فرو رفت و از آن پس باخود کلیدی برداشت 😁 فردا شب مرد آخر شب آمد و مجدد زنگ درب منزل را زد زن از پشت آیفون گفت کیست ؟ مرد گفت منم زن. نمیخواد در رو باز کنی خودم. کلید دارم 😁😁😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

🌸🍃🌸🌸🍃🌸 قشنگه بخونید