eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
625 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نگاه درست به عالَم... بیایید نگاهمان را به عالم و آدم، به خودمان، به تقدیرات خدا، به مخلوقات خدا اصلاح کنیم. نگاهمان را تربیت کنیم. تربیت نگاه یکی از مهم‌ترین کارهایی است که یک مؤمن اگر انجام دهد، فضیلت‌ها از آن زاییده می‌شود. نگاه وقتی درست باشد، در سنگین‌ترین و سخت‌ترین بلاها آدم صبور و مقاوم است، نمی‌شکند، امیدوار است، متوکل علی الله است، راضی به قضا و تقديرات الهی است، با خدا درگیر نمی‌شود، افسردگی ندارد و نشاط دارد. همهٔ فضیلت‌ها از همین نگاه درست به عالم زاییده می‌شود. 📚 تربیت دیدگاه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ ساده اما صمیمی... قدیمی ترها یادشونه زمستون های سرد و بخاری های نفتی پِت پِتی رو!! برفهای سفید و چکمه های رنگی کفش ملی رو. از اول مهر هوا رو به خنکی میرفت، آبان دیگه سرد بود. مدرسه ها بخشنامه داشتند، از وسط آذر بخاری روشن می‌کردند، قبلش باید می لرزیدی تو کلاس. از همون اول پاییز  لباس کاموایی ها از تو بقچه در میومد، کی با یه تا پیرهن میگشت تو خونه؟ دو لا، سه لا لباس میپوشیدی یه بافتنی مامان دوز هم روش، جوراب از پامون کنده نمیشد. اوایل آبان بخاری های نفتی و علاالدین های سبز و کرمی رنگ از تو انباری ها در میومد. بخاری نفتی ها اکثرا یا ارج بودند یا آزمایش، همشون هم سبز و سیاه. ملت یا بشکه دویست و بیست لیتری نفتی تو حیاط داشتند یا مثل ما اگه باکلاس بودند، یه تانکر بزرگ ته حیاطشون!  نفت آوردن نوبتی بود، پسر و دختر هم نداشت، اگه زرنگ بودی و یادت بود تا قبل از غروب بری و سهمت رو بیاری که هیچ، وگرنه تاریک و ظلمات باید میرفتی ته حیاط بشکه به دست، عینهو کوزت. برف که اکثراً بود رو زمین، شده دو سانت. برف هم اگه نبود، یخ زده بود زمین، باید تاتی تاتی میرفتی تا دم تانکر، گاهی مجبور بودی از تو بشکه های بیست و دو لیتری نفت رو منتقل کنی به بشکه های کوچولو، اون موقع یه وسیله ی کارآمد ی بود که هیچ اسم خاصی هم نداشت از قضای روزگار. یه لوله کرم رنگ با یه چی آکاردئون مانند نارنجی به سرش و شیلنگی که عین خرطوم فیل آویزون بود، خدایی اسم نداشت ولی کار راه بنداز بود. بخاری رو میذاشتن تو هال و بسته به شرایط جوی و گذر فصل، دکوراسیون خونه رو هی تغییر میدادند، یعنی سرد و سردتر که میشد، در اتاق ها یکی یکی بسته میشد و محترمانه منتقل میشدی به وسط هال، دی و بهمن عملا خونه یه هال داشت با دمای قابل تحمل و یه آشپزخونه ی گرم. اتاق ها در حد سیبری سرد بودند و اگه یه وقت قصد میکردی بری تو اتاقت و یه چیزی برداری باید یه نفس عمیق میکشیدی، درو باز میکردی، به دو میرفتی و به دو برمیگشتی. تو همون زمان، حداقل چهار نفر با هم داد میزدند... درو ببند!!  سوز اومد!!! باد بردمون!!! گاهی که خسته میشدی و دلت میخواست بری تو اتاقت یا امتحانی چیزی داشتی، یه بخاری برقی قرمز با دو تا لوله ی سفالی سیم پیچ شده میدادند زیر بغلت، بدیش به این بود که باید میرفتی تو بغلش مینشستی تا گرم بشی دو قدم دور میشدی نوک دماغت قندیل میبست. بخاری محل تجمع کل خانواده بود، موقع سریال همه از هم سبقت میگرفتند که نزدیکترین جا رو به بخاری پیدا کنند، حتی روایته شام هم نصفه ول میکردند از هول دور موندن از بخاری. پشت بخاری معمولاً مخفیگاه جورابهای شسته شده بود، که باید خشک میشد تا صبح به پا بکشی و بری مدرسه. و اما روی بخاری، آشپزخونه ی دوم مامان بود، همیشه یه چیزی بود برای خشک شدن. اگر هم نبود، پوست های پرتقالی بود که بابا شکل آدمک و ترازو و گربه ردیف میکرد رو بخاری تا بوی بد نفت زیر عطر پوست پرتقال های نیم سوز گم بشه. موقع خواب، دل شیر میخواست سرت رو بذاری رو بالش یخ  و بالش رو پهن میکردیم رو بخاری، بعد هم جلدی تاش میکردیم که گرمیش نره، سرت رو که میذاشتی رو بالش گرم، انگار گرمی آفتاب وسط تابستون که آروم، لابه لای موهات نفوذ میکرد. پتوهای ببر و طاووس نشان و لحاف های پنبه ای ساتن دوز رو تا زیر چونه بالا میکشیدیم. بیرون سرد بود، خیلی سرد!  ولی دلمون گرم بود. گرم به سادگی زندگیمون، به سادگی بچگیمون. دلمون گرم بود، به فرداهایی که میومد. فرداهایی که سردیش اثری نداشت تو شادیمون، شادی بچه هایی که با چکمه های رنگی کفش ملی، تو راه مدرسه، گوله برفی رو سمت هم پرتاب میکردند، بچه هایی که گرچه دست هاشون مثل لبو قرمزِ قرمز بود ولی دلهاشون گرمِ گرم بود. ✍ میرهاشمی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ چی بهتر از این.... این بستگی به جهان بینی انسان داره، که آدم بچه میاره، برای چی؟! و بچه آدم، چه اثری در زندگی انسان داره؟! برخی میگن، بچه بیاریم برای چی؟!! مگه خودمون برای پدر و مادرمون چکار کردیم، که حالا بچه مون بخواد، برای ما بکنه!! وقتی این دید باشه، طبیعتا تلاش میکنه، برنامه ریزی کنه، متناسب با کار بیرونش، تعداد فرزندان جوری باشه که بهش فشار نیاد... اما اگر انسان، بچه رو نتیجه زندگیش ببینه و از خدا بخواد که ان شاء الله اون بچه جزو صالحات و باقیاتش باشه، و احتمال اینو بده که ممکنه بچه های من بتونن دنیا رو تکون بدن، من همیشه برای بیمارم، این مثال رو می زنم که موقعی که مادر امام خمینی، حامله بودن ایشون رو، می دونستن اینطور میشه؟!! و چنین اثر عمیقی توی اقیانوس زمان بذاره؟! نمی دونسته دیگه ... یکسری زمینه ها، توکل بر خدا و اراده خود فردی که به دنیا میاد، همه می تونه موثر باشه... بنابراین وقتی که من با این نگاه که ان شاء الله بچه بیشتر بیارم که اینها یاور امام زمان عج باشن. و بتونن یک لحظه ظهور رو به جلو بندازن و بتونن یکی از غم های حضرت رو کم کنند و ایشون رو یاری کنند، اصلا چی بالاتر از این؟!! و چی بهتر از این؟!! من همون زمانی هم که بحث کنترل جمعیت خیلی مطرح بود، با این دید و نگاه بچه آوردم... الان فکر می کنم که چرا گذاشتم دخترم تنها بمونه؟!! چون الان حس می کنم یکی از کمبود هایی که دخترم داره، نداشتن خواهر هستش... اگر چه الحمدالله چهارتا عروسم، جای خواهر رو برای دخترم، تا حدود زیادی پر کردن، اما احساس می کنم یه دِینی دخترم به گردن من داشته و اون حق داشتن خواهر هستش و من از اون سلب کردم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
✅ تربیت نسل مهدوی... تربیت مهدوی در خانواده های ما یک اصل بوده و هدف همه شیعیان این است که فرزندانشان در این مسیر باشند. اگر بخواهیم خانواده و فرزندانی، مهدوی داشته باشیم باید نکات خاصی را رعایت کنیم.👇 1⃣ تربیت جهانی فرزندان آنها باید هر جای عالم که می روند بتوانند نماینده فرهنگ، دین و مهدویت باشند. 2⃣ قرار دادن فرزندان در شیب ارتباط با خدا والدین باید از همان کودکی به فرزندان، القا کنند که کار او در دنیا، بندگی خداست. 3⃣ لقمه و روزی حلال روزی زیادِ کم کیفیت در مقابل روزی کمِ با کیفیت قابل مقایسه نیست. 4⃣ آشنایی فرزندان با مراکز دینی و تربیتی مهمترین رسالت والدین در مقابل فرزندان، مانوس کردن آنها با اهل بیت (علیهم السلام) است. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
✅ ماه خدا... رسیدیم به ماه خدا. عیناً مثل وقتی است که می‌رسیم به حرم خدا! برادران! خواهران! وقتی به میقات حرم می‌رسی، چه حالی داری؟ حرم آمده! عین همان خوشحالی را باید داشته باشی! به همان اندازه که وقتی وارد میقات می‌شوی برایت مهم است، باید شب اول رمضان، به همین اندازه احساس لذت و احساس عظمت کنی و این را به بچه‌ها نیز منتقل کنی! بچه‌ها احساس کنند که در حرمند. احساس کنند پدرشان در این حرم، اموری را بر خودش حرام می‌داند که قبلاً نمی‌دانست. اگر قبلاً داد می‌زدی حالا دیگر نزن! بچه خلافی داشته و گفته است: بابا ما را ببخش. صدایش بزن و بگو: امشب بخشیدم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ میراث پدر و مادر... یادم میاد وقتی به سن تکلیف رسیدم، ماه رمضون کاملا توی تابستون بود و ما هم که ساکن خوزستان و هوا به شدت گرررم🥵 از دوستام خبر نداشتم که روزه میگیرن یا نه، ولی پدر و مادرم حسابی برنامه ریزی کرده بودن که من بتونم اون سال رو روزه بگیرم و حتی یه روز رو از دست ندم چون بچه ی خوش خوراکی نبودم و قوت غالبم سیب زمینی بود😆 مامانم هر روز سحر و افطار برام سیب زمینی سرخ می‌کرد تا رغبت کنم بیدار بشم و روزه بگیرم. در طول روز که گاهی بی تاب میشدم مادر و پدرم نهایت همدلی رو باهام داشتن و تشویق میکردن که دووم بیارم و روزه مو نخورم. گاهی ازین بابت حرص میخوردم که چرا نمیذارن روزه مو بخورم ولی الان میفهمم که با این کار بهم تاب آوری و صبر رو آموزش دادن سال های بعد که دو خواهر کوچیک ترم هم به سن تکلیف رسیدن و باز تابستون بود، پدرم اجازه میدادن تا صبح بیدار بمونیم و تلویزیون ببینیم و غذا بخوریم و به جاش کل روز رو بخوابیم😍 ( چون خواب روزه دار هم عبادته ) کاری که به حالت عادی تو خونه ی ما ممنوع بود😁 این وسط کلییی هم به مادرم سفارش میکردن که هر چی دوس داریم برامون آماده کنه تا جون داشته باشیم ۱۷ ساعت روزه بمونیم. کلا خیلی برای روزه گرفتن ما ارزش قائل بودن و حتی بابت روزه های مستحبی و قضایی که طول سال میگرفتیم هم کلی تشویقمون میکردن و التماس دعا میگفتن و موقع افطار سرمونو می بوسیدن❤️ و به همه میگفتن که دخترام روزه میگیرن و اینجوری تبلیغ هم میکردن تا روزه خوار های فامیل خجالت بکشن😄 عیدی عید فطر که اصلا یکی از مهم ترین بخش ها بود😍 حتی زمانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بودیم برامون عیدی می‌گرفتن، چون خواهر بزرگ ترم روزه گرفته بودن و اکثر هدیه ها هم طلا بود ( اون موقع طلا ارزون بود😁) و بعدا تبدیل شد به پول نقد سال های آخری که پدرم به دلیل بیماری اجازه ی روزه گرفتن نداشتن خیلییی ناراحت بودن😞 و همش میگفتن اذیتم که شما روزه میگیرید و من نه، مادرم همش بهشون دلداری میداد و میگفت شما نون حلال سر سفره ی روزه دارا میذارید و چی با ارزش تر از این👌 ولی دلشون آروم نمی‌گرفت. امسال اولین ماه رمضون هست که پدر عزیزم در کنارمون نیست و به رحمت خدا رفتند😞💔 میخواستم به بهونه ی خوندن این تجربه ازتون بخوام براشون صلوات و فاتحه ای هدیه کنید🌹 همچنین برای همه ی پدرهای آسمونی که با رزق حلالشون و مادر های آسمونی که با شیر پاکشون مارو دوست دار اسلام و قرآن و اهل بیت تربیت کردند🙏 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii بعضی از زنان، مشکلات خیلی کوچک را آن قدر بزرگ می‌کنند که گویا مشکلی بزرگ‌تر از آن وجود ندارد، در حالی که کوچک کردن مشکلات، آن‌ها را ناچیز و حل آنها را آسان می‌کند و هم‌چنین از اختلافات جلوگیری می‌کند. 📚محرمانه‌های زنانه کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌آبروی خدا....! بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. بعد از نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا. اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست... آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در، آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست،فراوان... مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. و من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد، چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها  همینه. نه سکوت شون از سر انصافه، نه سر و صداشون. وقتِ نداشتن، جیغ می زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت. 📚 جام عقیق 👈 حالا شده حکایت ما. یک عمر بر سر سفره خدا نشسته ایم، کافیست یک مرتبه کمی تاخیر شود، سر و صدایمان بلند می شود. کاش همان شأنی که برای مردم قائل هستیم، برای خدا هم قائل بودیم و آبرو ریزی نمی کردیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
✅ فرصت جبران... یکی از برکات ایام تعطیل این است که اعضای خانواده بیشتر می‌شود در کنار هم قرار گرفته و می‌توان از این فرصت برای رشد یکدیگر و جبران بعضی از خلأها استفاده کرد. خوب است والدین در ایام نوروز، خاطرات‌ مثبت و پندآموز خود را برای فرزندان بازگو کنند. این کار علاوه بر ایجاد فضای با نشاط برای بچه‌ها، باعث تقویت انگیزه در آنان می‌گردد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✅ خودت را زیاد کن... غم‌ها را نمى‌توان كم كرد، بايد خودت را زياد كنى! آن‌وقت غم‌هاى بزرگ در اين سينه‌ى بزرگتر از هستى و عظيم‌تر از دريا، هيچ طوفانى نمى‌آورند! 📚 تطهیر با جاری قرآن جلد ۲ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
. 💥 سخنرانی نیست، دستوره... گاهی که خدمت آقا می‌رفتیم، عید بود یا مناسبت‌های دیگر. می‌دیدم آقا که صحبت می‌کنند، صیاد تند تند یادداشت برمی‌دارد. ‏آخرین بار عید غدیر بود ... آقا که شروع به حرف زدن کردند، صیاد ... دفترچه‌اش را برداشت و شروع کرد به نوشتن. ‏وقتی مراسم تمام شد و داشتیم برمی‌گشتیم، ازش پرسیدم: «حاج علی، برای چی موقع سخنرانی آقا یادداشت برمی‌داری؟ ‏حرف‌های ایشون رو از تلویزیون پخش می‌کنند». گفت: «حاج ناصر، شما حقوق خونده‌ای، نه؟» گفتم: «بله، ولی چه ربطی ‏به سوال من داره؟» گفت: «ببینم، اجرای امر فرمانده برای ما لازمه؟» گفتم: «بله، لازمه». گفت: «تأخیر در اجرای امر ‏فرمانده برای ما قبح داره و زشته، مگه نه؟» با بی‌صبری گفتم: «بله، زشته، ولی جواب من رو ندادید».‏ گفت: «خیلی خب. من که باید از صحبت‌ها یادداشت بردارم، دیگه منتظر اخبار ساعت دو نمی‌شم، همون‌جا یادداشت می‌کنم. ‏بعد در فاصله‌ای که میشینم توی ماشین، این صحبت‌ها رو به دستورالعمل تبدیل می‌کنم. وقتی به ستاد کل رسیدم، میدم ‏برای تایپ و بعد هم اجرا. تو شاید این حرف‌های آقا رو سخنرانی تلقی کنی، ولی برای من این حرف‌ها سخنرانی نیست، ‏دستوره. از همون لحظه‌ای که می‌شنوم تکلیف به گردنم میاد که امری رو از فرماندهم گرفتیم و باید اجرایش کنم. تا ستاد کل ‏برسم وقت رو تلف نمی‌کنم»‏ 📚‏ خدا می‌خواست زنده بمانی – ص ۱۹۷ 🌷 ٢١ فروردین، سالروز شهادت سپهبد صیاد شیرازی گرامی باد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
📌یک واقعیت... علت نصف گناهان همین شهوت است. نگاه کردنش، خطورات ذهنی‌اش و بعد هم اعمال خارجی، همۀ این‌ها مربوط به آن شهوتی است که خدا در انسان قرار داده است؛ لذا دستور اسلام این است که اگر جوانی احساس کرد که اگر ازدواج نکند مبتلا به گناه می‌شود، ازدواج بر او واجب است. این‌جا دیگر سن ملاک نیست؛ دوازده سال، سیزده سال، فرقی نمی‌کند. بعضی‌ها زودتر بالغ می‌شوند و بعضی‌ها دیرتر. این احساس هر وقت آمد، به انسان فشار می‌آورد که مرتکب گناه شود؛ پس واجب شرعی است که ازدواج کند. تا وقتی هم ازدواج نکرده، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده‌اند که باید روزه بگیرد تا این چند وقت هم از شرّ شیطان حفظ شود. دلیل این دستور این است که بین معدۀ پر از غذا و فریاد شهوت، ارتباط مستقیم است. وقتی شکم خالی شود، صدای شهوت بلند نمی‌شود. دختر و پسر فرقی نمی‌کند؛ کسانی که می‌ترسند به گناه بیفتند، واجب شرعی است که ازدواج کنند. دیگر نمی‌شود فلسفه بافت. این یک واقعیت است. 📚 طریق بندگی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist