سلام
منم یه خاطره بگم
راستش من خودم سفید بور نیستم ولی یه ننه ای ک خودش سفید بور هست و به نظر خودم خودش خوشگتر از من بود ، چون از شخصیتم و عقایدم خوشش اومده بود(پسرشون هم واقعا جای برادری خوب بودن) ازم خواستگاری کرد اما خب چون تناسب نداشتیم جواب رد دادیم 😶
نکته :
بچها اینقدر درگیر چهره و رنگ پوست و اینا نباشین.
چیزی ک خیلی مهمتره اخلاق و شخصیته ، سعی کنین روی شخصیت و اعتماد ب نفس و عزت نفس خودتون کار کنین .
و نکته آخر اینکه همه چی رو بسپارین به خدا ، خودش کااااری میکنه کارستون ... 😌
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای دختر گلی که مادرش برای مهمان نوازی از طرف باباش به طلاق تهدید شده
سلام نازکل جون خداقوت عزیزم و یه سلام به خانم گلای کانال و برادران گرامی
الهی تنتون سلامت و دلتون شااااااد شاد باشه🤲🙏
برای دختر گلی که مادرش برای مهمان نوازی از طرف باباش به طلاق تهدید شده
حرفم به تمام خانمهای کانال هم هست
اینکه دختر گلم ، اصلا صحبت مهمان نوازی و مسئله کوچیک و کمک و اینا نیست ببخشید اینطوری مینویسم مادرتون بدون اجازه و در نبود شوهرش اوشون رو آورده خونه ، این مهمان نوازی نیست چون شوهرش خبر نداشته و راضی نبوده ، همینطور که تهدید کرده این یعنی چی؟ یعنی اجازه نداشتی غریبه رو بدون اجازه من وارد خونه کنی ، حتما از مواد غذایی خونه هم برای پذیرایی استفاده کرده ، در صورتی که زن نمیتونه بدون اجازه شوهر چیزی به کسی بده ، نامحرم وارد خونه کنه ، حتی نمیتونه نذر کنه یا صدقه بده ، البته اگه خرجش رو شوهر میده
گیریم به بهانه ای اومدن وبا سلاح خدای ناکرده بلایی سرتون آوردن ، مادرتون جوابگو میشه ؟ به نظر من هم باباتون درست گفتن ، اگه ایشون همچین کاری میکرد قبول داشتین ؟ کار خطرناکی کرده ، اگه باباتون خونه بود باز یه چیزی ، از دست دوتا زن هرچند هم قوی باشن چی برمیاد ؟
تنها کاری که میتونی بکنی مادرت رو مجاب کنی که از پدر عذرخواهی کنن همین و کشش نیاین
خانمها زندگیتون رو یکم جدی بگیرین دیگه 😂، یکم احکام هم بخونید
ما خانمها خیلی دلسوز و مهربون هستیم ولی وقتی شوهر بالاسرمونه بدون اجازه هر کاری نمیتونیم بکنیم 🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
درموردمادرشوهرخواستم بگم من مادرشوهر ندارم ولی خودم....
سلام خوبی عزیزم خسته نباشید نازگل خانم مهربونم درموردمادرشوهرخواستم بگم من مادرشوهر ندارم ولی خودم
مادرشوهرم ۴۹ ساله هستم ی پسربیشترندارم ک الان یک سال خوردی عروس دارم خیلیم منوعروسم باهم صمیمی هستیم
من عروسمو مثل پسرم دوست دارم پسرعروسم شمال هستن من تهران وقتی پسرم برام عزیزه عروس منم عزیزبرام من همیشه گفتم فقط خوشبختی
شمارومیخوام خودمنم اگ مادرشوهرداشتم عاشقانه دوسش داشتم چطورمادرم برام عزیز بس مادرشوهرهم مادردوم مامیشه عزیزان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌻🍃🍃💛🍃🍃
👩❤️👨مشورت به جای دستور
✍خانمها دقت کنید یکی از قالب های کلامی که برای مردان خوشایند نیست و اقتدار او را خدشهدار میکند دستوری و تحکّمی حرف زدن است.
✅بهترین کار این است جملات امری یا دستوری خود را به مشورت و نظرخواهی تبدیل کنید.
🔸مثلا بجای اینکه به مردتان بگویید: "کمد رو بذار این طرف اتاق! بگویید: نظرت چیه کمد رو بذاریم اینجا؟ کلمهی نظرت چیه و امثال آن را فراموش نکنید...
آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇
🌻 @Sayehwahite
لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون👇
🌻 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7
🌻🍃🍃💛🍃🍃
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌼🌼🍃🍃 زندگی نجلا.... .
د. حالا که قرار شده بود با نجلا ازدواج کنه همه چیز بهم ریخته بود.
بی حال روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو مالیدم. بوی عطر دمیر از ملافۀ تخت، مشامم رو پر کرد. نمیدونستم باید چیکار کنم. از این حسی که باید منتظر میموندم تا ببینم چه اتفاقی میافته، متنفر بودم و یه فکری به شدت تو سرم جولان میداد. اینکه باید خودم برم و ببینمحال و روزش چه جوریه. آیا با اون دختر خوشه؟ اصلا باید حرفهاش رو قبول کنم یا حس دیگه ای ته دلش نشسته؟
لعنت به دل سیاه شیطون! داشتم زندگیمو میکردما؛ حالا باید نگران زن جدید زندگی دمیر هم باشم. هرچند میگفت نجلا رو دوست نداره؛ اما دمیر پسر تاثیرگذاری بود. از اونایی که وقتی باهاش دمخور میشدی آرومت میکرد. خوب بلد بود باهات چیکار کنه. همه رو تک به تک خودم بهش یاد داده و بزرگش کرده بودم و حالا همۀ اینها یهویی تو دامن نجلا میوفتاد.
نگاهم به سمت پنجره اتاق کشیده شد. هوا گرگ و میش صبح بود. از جا بلند شدم و بالاخره تصمیممو گرفتم. باید به شیراز میرفتم. باید قبل از ازدواجش باهاش حرف میزدم. اگه تو چشماش زل میزدم، می فهمیدم چی تو فکرشه. اون موقع راحتتر میتونستم تصمیم بگیرم.
ولی با یاد آرمان قدم هام ایستاد. آرمان رو چیکار میکردم؟ اونقدر زبل بود که زود متوجه میشد. مجبور بودم دروغ بگم که با بچه ها به مسافرت میریم.
با دستهای مشت شده به راه افتادم و دوشی گرفتم. خورشید کاملا بالا اومده بود که موهای خیسم رو شونه کردم و لباس پوشیدم. باید خودم باهاش صحبت میکردم... رخ به رخ! چه آرمان میفهمید، چه نمیفهمید، برام مهم نبود. اصلاً گور بابای آرمان . صندوقچه گنجم تو خطر بود.
***
«دمیر»
همون جوری که دسته گل رز رو به دست داشتم از میون مزارع رفتگان جلو رفتم. بعد از فوت یانای سالها بود که به اینجا پا نگذاشته بودم. سالها به خاطر مسئولیتی که یانای روی دوشم گذاشته بود سر خاک یانای و مهمتر از اون مادرم نیومده بودم. چقدر این روزها دلم هواشون رو کرده بود. هوای یانای رو ...هوای شوخی کردنا و محبت هاش!
همونجور که از کنار قبرها رد میشدم یاد شوخیا و خندههاش افتادم. یاد اینکه این اواخر با وجود نجلا چقدر حالش خوب بود!
🌻🍃🍃💛🍃🍃
سلام به سایه جون وهمه خواهر برادرهای عزیزم روزهای پر از نور امید پیروزی برای
کشورم ارزو می کنم برای خانمی که پاهاش درد می کنه دکترم رفته حتما یه
ازمایش بده ولی یه پیش نهاد دارم براتون من انجام دادم وبرای همسرم انجام دادم پا هتون را تویه ظرف استیل یاروحی
تواب گرم مایل به داغ که پاتون دراوردید اب یخ نشه مقداری دو قاشق نمک وبریزید
تو اب پا را تا موچ دراب قرار بده به مدت ۲۰ دقیقه البته روی فرش موکت نباشه
روی سرامیک یا هر چی هست بدنتون سم زدایی می کنه ودردتون کم می کنه ولی کسی که فشار داره یه قاشق چای خوری عسل یه قاشق روغن زیتون بریزید
آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇
🌻 @Sayehwahite
لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون👇
🌻 https://eitaa.com/joinchat/1811742879C4a214231f7
🌻🍃🍃💛🍃🍃