eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
بلدی بگو 🍃🍃💕💕 ‌س خوبین خسته نباشید توروخدا برای باره چندم من پیام میدم خواهش میکنم سوالمو بز
💕💕💕💕💕🍃🍃🍃 سلام در جواب اون خانمی که گفته بودن سردی رحم دارن. عزیزم منم همین مشکل شما رو داشتم ک بخاطر سردی رحم 5 بار سقط کردم تا اینکه رفتم پیش ی دکتر طب سنتی واقعا کارش حرف نداشت تنها دارویی ک بهم داد این بود ک زنیان و گردو رو میکس کنم و دو بار در روز یک قاشق صبح و یک قاشق عصر استفاده کنم هر بار یک قاشق چای خوری میخوردم واقعا عالی بود (من زنیان ب اندازه 15 تومن گرفتم و گردو ب اندازه 100 تومن گرفتم و باهم میکس کردم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃 ‏دیگه نه میتونم قیمه بخورم نه موز 😑 خدایی این چیه😁 موزا رو ریخته تو قیمه ها هر دو رو حروم کرده😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 کاش میشد به عقب برگردیم... دقیقا همانجا که مامان نشسته بود با آبمیوه‌گیری قدیمیمون آب هویج میگرفت و ما داشتیم لای رختخواب‌ها پشتک وارو میزدیم... همانجا که سرمان را پایین می انداختیم و با یک پیاله می رفتیم خانه ی همسایه تخم مرغ قرضی می‌گرفتیم... همانجا که توی راه رسیدن به مدرسه مسا///بقه می‌گذاشتیم که هرکس زودتر رسید برده و می‌دویدیم و آخرش هم زمین می‌خوردیم و تا خود مدرسه گریه می‌کردیم... همانجا که دیر می‌رسیدیم کلاس در را باز می‌کردیم و همه در سکوتی وهم‌انگیز نگاهمان می‌کردند؛ انگشت اشاره مان را می‌گرفتیم بالا؛ می‌رفتیم می‌نشستیم سر جایمان که خانم اجازه ساعتمان خراب شده بود خواب ماندیم... همانجا که ما سرکلاس بودیم و بچه‌هایی که ورزش داشتند و بیرون بودند خوشبخت‌ترین انسان‌های روی زمین بودند و شایسته‌ی غبطه خوردن و حسد ورزیدن... همانجا که برف می‌بارید و تعطیل می‌شدیم و با بچه‌های محله می‌رفتیم روی برف‌ها سُر می‌خوردیم و آدم برفی می‌ساختیم... همانجا که آخر سال دفتر خاطرات برای هم پر می‌کردیم که گل سرخ و سفید و ارغوانی، وشم نکن تا می‌توانی... همانجا که نه توقع مان زیاد بود و نه زیاد از ما توقع داشتند؛ مدرسه‌ای می‌رفتیم و شیطنتی می‌کردیم و هرچه که بود حالمان خوب بود... همانجا که داغ بودیم و نمی‌فهمیدیم... ‌ صبحت سلامت رفیق😍🍃🍃🍃 💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام عشق دل جووووون... وای که کانالتون خیلی قشنگه😍😍 ماهم عید نوروز عقد کردیم...یکساعت بعد عقد شوهرم گفت مریم بریم کنار دریا...منم باهاش رفتم... شب بود موج میزد به ساحل خیلییییی قشنگ بود...همه جا خلوت بود و عااااالی... ماهم تا حالا حتی دست همو نگرفته بودیم... وقتی گفت دستتو بهم بده حسی فوق العاده بوددددد...هنوزم گرمای دستشو یادمه😭😭 تا ساعت۲نصف شب کنار دریا بهم چسبیده بودیم و درباره ی آینده صحبت میکردیم❤️ وقتی قبل عروسی دست پسری بهت نخورده باشه بخدا شب عقد خیلی خاطره انگیز میشه... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
💕💕💕🍃🍃🍃 سرگذشت #جای_من_کجاست
همراز: ❣❣❣ دوستان سرگذشت جای من کجاست رو بخونید... داستان زنیکه دنبال کارهای طلاقشه و...... اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید... درددل سمیرا و مریم بالای کانال سنجاقه... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💕💕💕🍃🍃🍃 سرگذشت
دنیای بانوان❤️
💕💕💕🍃🍃🍃 سرگذشت #جای_من_کجاست
در حالیکه شُرو شُر عرق میریختم گفتم : خانم ببخشید تو رو خدا سرم رفت ساکتش کن ...اما اونم مثل اینکه اعصاب نداشت بالافاصله با عصبانیت گفت: خفه شوعنتر ..به درک که سرت رفت ؛ ناراحتی پیاده شو بچه اس دیگه می خوام چیکارش کنم ... مگه اتوبوس رو خریدی ؟ گفتم : خودت خفه شو با اون بچه ات ....گفت : می زنم توی دهنت که صدای سگ کنی فکر نکنی از چادرت می ترسم ؟ گفتم : از چادرم من ؟ چی میگی زن حسابی من میگم بچه ات رو ساکت کن به چادر من چیکار داری ؟ گفت : با همین چادرتون رو سر ما سوار شدین دلم نمی خواد بچه ام رو ساکت کنم ..گفتم ای بابا تو دیوونه شدی من با چادرم سر تو سوار شدم ؛؛ یعنی چی ؟منظورت رو نمی فهمیم ..گفت : از بس خری ...رومو کردم اونطرف تا باهاش در گیر نشم گفتم : ای داد بی داد مردم چقدر احمقن من اینو گفتم و واویلا یی راه انداخت که اتوبوس رو بهم ریخت ..معلوم بود اونم مثل من از گرمای زیاد و شلوغی اتوبوس کلافه شده یا از چیز دیگه ای ناراحت بود ..همینطور که بچه توی بغلش بود با دست دیگه اش چنگ زد توی صورت منو و با ناخن های بلندش صورتم رو خراش داد ..منم با کیفم آهسته زدم توی پهلوش اما به خاطر اون بچه ولش کردم و صورتم رو گرفتم ..مردم ریختن ما رو جدا کنن اون با همون بچه گوشه ی چادرم رو گرفت از سرم کشید وزنها دیگه اونو از من دور کردن ..و توی شلوغی رفت لای جمعیت و چادرمنو با خودش برد و از پنجره انداخت بیرون ..من اینو ندیدم ولی صدای یکی دونفر رو شنیدم که باهاش دعوا می کردن و متعرضش شده بودن که چرا چادر دختر مردم رو بیرون انداختی ..اونم همینطور فحش می داد و بد و بیراه می گفت و من گریه می کردم هم صورتم میسوخت هم چادرم رو از دست داده بودم داد می زدم و به راننده می گفتم وایسا آقا ..می خوام پیاده بشم. ادامه دارد دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 😍بفرست برا همسرجان😍 میدونی..... خیلی خوبه که آدم یه نفرو داشته باشه که بهش افتخار کنه .... دلش بهش قرص باشه که همیشه هست😊 کنارش که راه میری ، سرش رو بالا بگیره و هی خودشو بهش نزدیک کنه تا همه بدونن باهاشه 🤗 دستشو که بگیره دیگه جز خدا از هیچکس نترسه 💙 هر جا که بره مطمئن باشه بهترین و امن ترین پناهگاه دنیا کنارشه بازوشو که میگیری کاملا مردونگیش مشخصه روبروش که میشینی دنیا رو تو چشماش میبینی مهم نیست بقیه خوشبختی رو در چی میبینند ، مهم اینه که تو در کنارش خوشبخت ترینی ❤️ دلیل خوشبختی ام عاشقتم 💋 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
صرفا خاطره 🌸🍃💕💕💕🍃 رفتیم خواستگاری مامانم میگه: پسرم نه ﺍﻫﻞ ﺩﻭﺩه... ﻧﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﻮﺭه... ن مجازی میره... ﻧﻪ ﻭﻟﮕﺮﺩه... ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﭘﺎﺭﺗﯽ ﻭ ﻣﻬﻤﻮﻧﯿه... ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﺎﺯﯾه... نه اهل اون کارا... نه اهل اینکارا... پدره دختر گفت زمونه عوض شده ما زن به آدم اسکل نمی دیم! 😐😐😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
صرفاخاطره 🍃💕💕💕💕 مامانم هروقت باعمم چت میکردوپیام میداداخرش چند تا استیکراینجوری میفرستاد 💩💩💩گفتم مامان چرااینارامیفرستی براعمم گفت مامان شیرینی یزدی هست میدم ببیند ببینددهنش شیرین بشه یادداشت من😂 مامانم😡 شیرینی یزدی😭 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💕💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام لطفا بزار تو کانال خیلی به راهنمایی های دوستان احتیاج دارم منم ۳۱ سالمه و شوهرم ۳۳ سالشه ما سه تا بچه داریم پسرم ۱۵ سالش و دختر هام ۱۱ و ۴سال
دنیای بانوان❤️
💕💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام لطفا بزار تو کانال خیلی به راهنمایی های دوستان احتیاج دارم منم ۳۱ سالمه و شوهرم ۳۳ سا
من خیلی تا حالا با شوهرم کنار اومدم همیشه باهاش ساختم ولی دیگه واقعا خسته شدم اصلا نمیتونم تحمل کنم هر چی از دهنش در میشه بارم میکنه پیش خانواده خودم من دختر آخری بابام هستم خیلی منو دوست داره وقتی میبینه همسرم هر چی از دهنش در میشه بهم میگه خیلی ناراحت میشه ولی به خاطر بچه هام چیزی نمیگه الان حدود ۱۰ روز از کمپ در شده قبلا مواد صنعتی میزد ولی الان پاک ولی اصلا اخلاقش درست نمیشه تا الان میگفتم مواد میزنه ولی الان دیگه هیچ چیزی نیست که من بگم تو حال خودش نیست به خدا موندم چکار کنم غروب پیش بچه من زد میگفت فردا تا محضر من کشون کشون میبره به خدا خسته شدم از این زندگی خدا باید به اون خانواده هایی که بچه بده نمیده به یکی مثل ما که این قدر مشکل داریم بچه دادنش چی بود ما که ارزش بچه هامون نمیدونیم بچه رو میخوایم چکار بجز بد بختی چیزی واسه این بچه ها ما نمیتونیم فراهم کنیم تر خدا کمکم کنید دارم نابود میشم با این همه غم غصه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿