eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
💕🍃🍃🍃🍃 نمیدونم چرا خدا صدامو نمیشنوه
💕🍃💕🍃💕🍃🍃 سلام واقعا خداوندلعنت کنه انسان های بدطینیت وظالم را..عزیزم نگران نباش سعی کنیدخونتون عوض کنیداگرخدابخواهدسال 1402 برای شمابهترین هارقم میخوردنگران نباش حتماخداصدات می شنوه سعی کنیدخودتون راباکارهای هنری سرگرم کنیدوحرفه ای یادبگیریدودرامدی برای خودتون داشته باشیدومستقل باشیدوبرای خودتون زندگی کنیدوباورکنیدخداوند براتون یک قسمت خوب سرراهتون قرارمی دهد.....الهی امین دل من خواهرم صاف هست وهرچه ازخدابخوام خدابراورده به خیر میکنه انشاا.....خبرهای خوب بهمون ازخودت بدهی 🙏🙏🙏 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دختر۱۶ساله هستم که از همسرم دلسرد شدم
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دختر۱۶ساله هستم که از همسرم دلسرد شدم
سلام همراز جون خوبی ؟! کانالت عالیه و مخصوصا داستان هایی که برامون میزاری و تجربه ها ... راستش من اصن قصد تعریف داستانمو نداشتم ولی امروز یه جورایی میخواستم به یکی بگم که بتونه کمکم کنه و از ته دل خالی بشم من دختر 16 ساله ای هستم که سال قبل عید نوروز ازدواج کردم همسرم در ظاهر خیلی بهم علاقه داشت و داره اما من ازش دلسر شدم 😖 ما یک ماه فقط نامزد بودیم اما با کارایی ک میکرد من نمیتونستم جوابشو نه بدم که من نمیخوامت کاراشم بد بودا اما انگار یه حسی بهش داشتم که اجازه رد کردن اون رو به من نمیداد هر روز با چک کردنش هر روز با سرکوفت زدنای گذشته ( چون فامیل بودیم همش از گذشته میگفت که با این خوب خندیدی اما الان اینجوری نیستی 😢 ) هیچی دیگه من چیزی نگفتم عقد کردیم و با هم رفتیم زیر یه سقف چک کردن گوشی که این کیه باهاش حرف زدی با این رفیقت نگرد هرزه اس و اینا شروع شد 😔💔 کم کم میگذشت و فقط من حس شهوت رو در اون میدیدم و همش باید رابطه میداشتیم وقت پریودی ، و و و و ... حتی جوری میشد که من وقتی پریود بودم اگر باهاش رابطه نمیداشتم حتما به کتک کاری کشیده میشد بعد از چند مدت منم خریت بچگیم بود رفته بود رل سه سال پیشم رو پیدا کرده بود و همه جیزو از زبون ایشون کشیده بود و گفته بود به من خیانت کرده در حالی که من سه سال پیش با ایشون کات کردم شروع شد جلو فامیل به من انگ انداختن و کتک زدن 😭😭💔 کارمون الان به طلاق کشیده شده و داریم میریم مشاوره و هنوزم میگه دوسم داره و میگه باید با من بیاد زیر یه سقف اما مشاوره میگه چون هنوز شکاکی و کتک کاری میکنی من اجازه نمیدم همسرت بیاد با تو زندگی کنه باید خودتو اصلاح کنی و بعد از چند روز جلو من و مشاوره گفت به من اعتماد نداره و خب مشاوره گفت اگه اعتماد نداری چرا میخوای زندگی کنی باهاش ... و متوجه شدیم از الکی داره میگه دوسش دارم و میخوام باهاش زندگی کنم کلا اصن انگار من همسرش نیستم رفیقاش همسرش هستن اول از همه رفیقاش باید در مورد زندگیه خصوصیه من مطلع بشن بعد خودم 😭😭 اما روزها میگذره و ایشون بدتر از قبل میشن و اصلا اتفاق خوبی در ایشون بوجود نمیاد همش تهدید میکنه اگه شام نخوری ، اگه باهام رابطه نداشته باشی طلاقت میدم حتی برای مدرسه رفتن هم اجازه نمیداد میگفت اگه بری طلاقت میدم 😔 راستیتش خودم دلم با ایشون اصلا نیست یعنی دلم سیاهه نمیخوان برگردم دوباره به اون روزای کذایی و خستم از این که همه طرف اون رو میگیرن دایی ، خاله ، همه ... و من فقط یک حامی دارم که پدرم هستن امیدوارم سایشون بالای سر من و برادرام باشه 🙂💙 الان هم گفته چون من رو تمکین نمیکنی از لحاظ جنسی میخوام توی دادگاه عدم تمکین بزنم 😔💔 اگر اینکار رو هم کنه طلاقم ننیده حتی من مهریم رو هم ببخشم طلاقم نمیده لطفا دعا کنید برام 😢💔 الان میخوام از تمام خانوما که بهم کمک کنن ... که یا تموم شه کلا یا درست شه بدون این قضایایی که در گذشته اتفاق افتاده اگر دعایی چیزی هم دارید معرفی کنید ممنون میشم 🙏🏻💙 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 بخشی از آیه 74 سوره فرقان جهت ازدواج....🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 از آیت الله بهجت در رابطه با دعای براورده شدن حاجت در امر ازدواج سوال پرسیدند. ایشان بیان کردند که آیه 74 سوره فرقان را در زمان‌های مختلف زیاد بخوانید. چرا که این دعا جهت توسل به خدا برای ازدواج بیار موثر است. در پایین نیز این آیه را برای شما آورده‌ایم: رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا پروردگارا! به ما از جانب همسران و فرزندان مان مایه روشنى چشم عطا بفرما (آنچه مایه شادى است) و ما را پیشواى پرهیزگاران قرار بده 🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ولی چقدر دلم شکست .. همه پلنگ بودن🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 رفتم عروسی پسر عموم ( عروسی نیست ما رسم داریم چند شب پیش از عروسی خانوما برن خونه پدر آقا داماد بزن برقص کنن) چند شب پیش هم داشتن من نرفتم مامانم اینا رفتن ( من از همون اولش گفتم نمیرم چون بحثی با خواهرش داشتیم چون خیلی بی احترامی بهم کردن اشکمو درآوردن) خلاصه تمام زن عمو هام ختر عمو هام بودن نگاهشون میکردی همه شون مژه کاشت ناخن کاشت مو رنگ شده لباسای شیک ( یه نگاه به خودم مادرم کردم مامانم بد بخت با همون لباسای قدیمی وضع ما از تمام عموهام پایین تره ) من فقط یه اصلاح کرده بودم ( بار اولم بود اصلاح کردم ) خلاصه زن عموم با یکی دیگه دختر عمو هام گفتن چرا ابرهات اینجوریه ( چون ابروهام تابه هاست آرایشگر بی چاره گفت نمیشه درست کرد ) گفتن خاک تو سر ارایشگرت چرا این جوریت کرده خلاصه خیلی ایراد گرفتن ازم منم دیدم کسی تحویلم نمیگیره یه کم نشستم زودی پاشدم اومدم خودم آهنگ گذاشتم رقصیدم بعدشم یه کم گریه کردم سبک تر شدم 😢💔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🌸 فرشته ای در قالب یک مرد 🍃🌸
دنیای بانوان❤️
🍃🌸 فرشته ای در قالب یک مرد 🍃🌸
🍃🌸 روزی پسری خوش چهره در یکی از شهرها در حال چت کردن با یک دختر بود، پس از گذشت دو سال، پسر علاقه بسیاری نسبت به دختر پیدا کرد، اما دختر به او گفت: «میخواهم رازی را به تو بگویم.» پسر گفت: «گوش می‌کنم.» دختر گفت: «من می‌خواستم همان اول این مسئله را با تو در میان بگذارم، اما نمی‌دانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و هیچ‌وقت آن‌طور که باید خوش قیافه نبودم، بابت این دو ماه واقعا از تو عذر می‌خواهم.» پسر گفت: «مشکلی نیست.» دختر پرسید: «یعنی تو الان ناراحت نیستی؟» پسر گفت: «ناراحت از این نیستم که دختری که تمام اخلاقیاتش با من می‌خواند فلج است، از این ناراحتم که چرا همان اول با من روراست نبودی، اما مشکلی نیست من باز هم تو را می‌خواهم و عاشقانه دوستت دارم.» دختر با تعجب گفت: «یعنی تو هنوز می‌خواهی با من ازدواج کنی؟» پسر در کمال آرامش و با لبخندی که پشت تلفن داشت گفت: «آره عشق من.» دختر پرسید: «مطمئنی دیوید؟» پسر گفت: «آره و همین امروز هم می‌خواهم تو را ببینم.» دختر با خوشحالی قبول کرد و پسر همان روز با ماشین قدیمی‌اش و با یک شاخه گل به محل قرار رفت، اما هرچه گذشت دختر نیامد. پس از ساعاتی موبایل پسر زنگ خورد. دختر گفت: «سلام.» پسر گفت: «سلام، پس کجایی؟» دختر گفت: «دارم می‌آیم، از تصمیمی که گرفتی مطمئن هستی؟» پسر گفت: «اگر مطمئن نبودم که به اینجا نمی‌آمدم عشق من.» دختر گفت: «آخه…» پسر گفت: «آخه نداره، زود بیا. من منتظر هستم.» و پایان تماس… پس از گذشت دو دقیقه یک ماشین مدل بالا کنار پسر ایستاد. دختر شیشه را پایین کشید و با اشک به آن پسر نگاه می‌کرد. پسر که مات و مبهوت مانده بود، فقط با تعجب به او نگاه می‌کرد. دختر با لبخندی پر از اشک گفت: «سوارشو زندگی من…» پسر که هنوز باورش نشده بود، پرسید: «مگر فلج نبودی؟ مگر فقیر و بدقیافه نبودی؟ پس… من همین الان توضیح می‌خواهم.» دختر گفت: «هیس، فقط سوار شو…» آری، دختر یکی از ثروتمندترین افراد آن شهر بود. آنها ازدواج کردند و بهترین و عاشقانه‌ترین زندگی را ساختند. دخترک سال‌ها بعد داستان عاشقانه زندگی خود را برای همه تعریف کرد و گفت: «هیچ‌وقت نمی‌توانستم شوهری انتخاب کنم که من را به خاطر خودم بخواهد، زیرا همه از وضعیت مالی من خبر داشتند و نمی‌توانستم ریسک کنم… به همین خاطر تصمیم گرفتم که با یک ایمیل گمنام وارد دنیای چت شوم، سه سال طول کشید تا من دیوید را پیدا کردم، در این مدت طولانی به هر کس که می‌گفتم فلج هستم با ترحم بسیار من را رد می‌کرد، اما من تسلیم نشدم و با خود می‌گفتم اگر می‌خواهم کسی را پیدا کنم باید خودم را یک فلج معرفی کنم. می‌دانم واقعاً سخت است که یک پسر با یک دختر فلج ازدواج کند، اما دیوید یک پسر نبود… او یک فرشته بود.» 🍃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 توصیه خانم کانالمون برای خانمها
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 توصیه خانم کانالمون برای خانمها
سلام یه توصیه برای خانم هایی که با همسرشون مشکل دارن خانم های گل مردها سه دسته هستن یا شکمی هستن یعنی غذا و خورد و خوراک براشون خیلی مهمه یا شهوتی هستن یا دوست دارن تو جمع و خانواده بهشون اهمیت زیادی داده بشه بهشون اقتدار داده بشه ازشون تعریف بشه خواهر های گلم مطمئن باشید شو هر شما یکی از این خصوصیات را داره و ممکنه بعضی از مردها دو یا هر سه خصوصیت را داشته باشن شما اگر بتونین در شوهرتون اونچه که خیلی براش مهمه را کشف کنید که این کار آسونی هست از همون اول راه وارد بشین و شوهرتون را تو مشت خودتون بگیرین البته استثنا هایی هست که مرد هیچ جوره خام نشه اما دوستان گلم از قدیم گفتن از محبت خارها گل می‌شود زبان محبت روی حیوانات و گیاهان هم اثر داره که عقل وشعور ندارن چه برسه به انسان شما برای رضای خدا جواب بدی را با خوبی بدین ببینید خدا براتون چکار میکنه👌 لطفا برای فرج و سلامتی آقای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روایی خودتون سه صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃 سلام همراز جون... میخام برا اونایی از زندگیم بگم ک بی حجابن نماز نمی خونن عاشق میشن ت سن کم و.. 🌸🍃🌸🍃 من ۱۷ سالمه از ی شهر کوچک ی دختر بی نماز و ب شدت بی حجاب یعنی براتون بگم اگ روسریم هم بیوفتع برام عادیع و با پیراهن میرم گاهی بیرون با شلوار زخمی ک پاهام دیده میشع 😔 از نماز حجاب همیشع بدم میومد چون وضع مالیمون متوسطه خداروشکر دستمو جلو کسی دراز نیست اما چون خیلی پولدار نیستیم همیشع این پولدارا رو ک میدیدم بی حجاب بی نماز(از طایفع خودمون ) میگفتم مامان خدایی وجود نداره چون شماهایی ک نماز میخونین ب یاد خدایین همیشع زندگیاتون خرابه بی پولین برا همین من ن نماز میخوندم ن حجاب داشتم حتی دوست پسر هم داشتم ک داستان مفصلی داره... من درسام خیلی خوب بود خیییلی ک فقط فقط دوس داشتم کادر درمان قبول شم کنکور ک ب مرور زمان فهمیدم دارم کم حافظه میشم اونم ب شدت 😢😔 همین جوری روز ب روز بی اخلاق تر میشدم یعنی با همه دعوا میکنم داد میزنم .. و ... الان سال دیگع کنکور دارم ولی انگار مث بچه کلاس اولم💔😢صفر صفرم دیشب ۲تا از عزیرامو از دست دادم💔💔 کشته شدن ت تصادف یکیشون ی دختر ۱۵ سالس 😔 ک خودمو جاش گزاشتم دیدم وعضم خیلی خرابه از ترس دوس ندارم بمیرم با اینکه ی چیزایی پسر خالم از اون دنیا بهم گفته چون مذهبیع 💫 دیشب ت راه ک داشتیم میومدم خونه با خودم عهد بستم ی دختر باحجاب بشم نماز خون و... توبع کنم کلن چون با این کارام خیلی میترسم بمیرم😭😭 برام دعا کنید ...انشالله عاقبت بخیر بشیم هممون منم برا همتون از این ب بعد سر نمازام دعاتون میکنم این داستانم برا کساییع ک مث خودم بی حجابن نماز نمیخونن این ی ضربه محکمی بود ک بفهمم اون دنیا خعلی بهتره چون همیشه اونجای از این دنیا اخرم باید خدافزی کنی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💞لطفا همه با تامل بخونن خصوصا متاهلین محترم !! روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!" سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان، هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند; نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!" زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست.... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!! دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد" پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!! همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. ‌‎ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یادم هست پیش از ازدواج‌ام، مدتی با همسرم هم‌کار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیآید. ناگفته هم نماند؛ خودم هم بدم نمی‌آمد که او این قدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده است! ما با هم ازدواج کردیم. سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ی رفتارهای‌ام شده: -«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی می‌بینم الآن هیچ‌چی نیستی!... یه آدمِ معمولی!» . امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبن همه‌ی ما در طولِ زنده‌گی، به لحظه‌یی می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌یی‌مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند. و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برای‌مان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد. ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها «اَبَر انسان» بسازیم. و وقتی آن شخصیتِ ابرانسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم. به یک دل‌داده‌ی شیفته باید گفت: -«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، یک شامپانزه‌ی تمام ‌عیار می‌شود!... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!» همه‌ی ما آدم‌ایم. آدم‌های خیلی معمولی. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100