eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
623 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 دوران کودکیمون یه روزایی به سختی گذشت، اما روزهای شیرینش زیادتر بود، یادتونه اون وقتا که بچه بودیم و خونه‌ها گاز کشی نشده بود، حموم رفتن هم سنتی بود، بیشتر خونه‌ها یا آبگرمکن نفتی داشتن، یا اینکه قابلمه رو پُرِ آب میکردن و روی گاز پیک نیکی یا اجاق که با کپسول گاز روشن میشد، میذاشتن بجوشه تا باهاش حموم کنن، یه عده هم که خونه‌هاشون شوفاژو موتور خونه داشت که اوضاع و احوالشون به مراتب بهتر بود و راحت بودن یادمه بعضی روزا که حموم کردن بچه‌ها سخت میشد ، مثه سرمای زمستون یا یه عروسی و جشنی قرار بود بریم ، مامانم یه ساک پرِ لباس جمع میکرد و ما چهار پنج تا بچه رو برمی‌داشت و می‌برد حموم عمومی و نمره نزدیک خونه، شلوغی و صفِ طرف زنونه با بچه‌هایی که یا نق میزدن یا گریه میکردن، یه طرف، و انتظار و نوبت چند ساعته پشت درِ حموم از طرف دیگه، حسابی خستمون می‌کرد، تازه هر کی هم از حموم در میومد همه چپ چپ نگاش میکردن، که چرا دیر کرده، همش هم درو میزدن که از حموم بیاد بیرون اون وقتا غیر از شامپو تخم مرغی و شامپو بالشتی و صابون گلنار و سفیدآب و از این شوینده‌های حموم ، نوشابه تگری و کلوچه هم تو حموم می‌فروختن چون وقتی مشتریا از حموم در میومدن، بیشترشون ازون نوشابه کانادا درای و کلوچه میخریدن، و الحق چقدرم میچسبید مامانم هم یکی دوتا نوشابه و کلوچه قبلش می‌گرفت و چون بچه‌ها کوچیک بودن، گریه نکنن و بهونه نگیرن، تو حموم میداد میخوردن، این دیگه عادت شده بود که هروقت بریم حموم نوشابه و کلوچه یا تی‌تاب بگیریم چقدر سخت بود برای مامانا حموم کردن بچه‌های قدو نیم قد تو اون شرایط، همش مواظب بود که یکی پاش سُر نخوره تو حموم، اون یکی صابون نره تو چشماش، بعدِ حموم مارو لباس گرم بپوشونه که سرما نخوریم و تا خونه برسیم، چه کیفی میداد وقتی ترو تمیز می‌شدیم، اون شیطنتها و خستگی بعدِ حموم و سبکی و خوابیدن، حالا هر وقت این خاطرات و یادگاریای قدیمی و نوستالژی رو به یاد میارم و میبینم، یه سفر میکنم به همون وقتا، به روزایی که هرچند سخت بود و سخت گذشت، اما خوش گذشت...🌹 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 یک تجربه جالب ..
دنیای بانوان❤️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 یک تجربه جالب ..
مردی که شبی خوابیده بود و رؤیای فرشته‌ای را دید. و آن فرشته به او گفت که باران می‌آید، سیل می‌آید و همه جا را فرا می‌گیرد، ولی تو نمی‌میری. این اتفاق در یک دهکده کوچک ایتالیایی افتاد. و روز بعد باران شدیدی در گرفت و سیل عظیمی آمد و دستور دادند همه آن دهکده را تخلیه کنند. همه تخلیه کردند، حتا بازوی آن مرد را گرفتند و گفتند باید از این جا بروی. و آن مرد گفت نه، من خوابدیدم فرشته‌ای آمد و گفت باران می‌آید و سیل عظیمی می‌آید ولی تو نمی‌میری. من به نشانه‌ها اعتقاد دارم و بنابراین این جا می‌مانم. و روز بعد باران شدیدتر شد و سد استحکامش را از دست داد و خطر بزرگی برای این روستای کوچک به وجود آمد. آب تا طبقه اول بالا آمده بود. حتا با قایق به سراغ مرد رفتند و گفتند این سد به زودی می‌شکند و تو غرق می‌شوی، بیا برویم. و مرد گفت شما دارید ایمان مرا امتحان می‌کنید، من که به شما گفتم، فرشته‌ای را در خواب دیدم و به من گفت که سیل می‌آید، اما من نخواهم مرد. من اینجا می‌مانم تا ایمان ایتالیایی خودم را ثابت کنم. تمام تلویزیون‌ها و شبکه‌های خبری ایتالیا در آن جا جمع شده بودند. آب به سقف رسیده بود و مرد تنها آن جا مانده بود و همه می‌خواستند از مردی تصویر برداری کنند که به ایمان ایتالیایی خودش پایبند بود. اما پلیس راضی نبود و حتا یک هلی‌کوپتر فرستاد و برای سومین بار سعی کردند او را نجات بدهند. اما آن مرد گفت: نه، فرشته‌ها راست می‌گویند، حق با فرشته‌هاست،شما اشتباه می‌کنید و من می‌مانم. نیم ساعت بعد، سد شکست و سیل وارد شهر شد و آن مرد را کشت. مرد به بهشت کاتولیک‌ها رفت که فرشتگان زیادی دارد، چون مرد بسیار مؤمنی بود. و پطرس قدیس که دربانِ بهشت است، گفت: شما می‌توانید وارد بشوید، چون انسان مؤمنی هستید. مرد گفت: نه، نه، نه، من هیچ وقت وارد این جا نمی‌شوم. به خاطر این که مالک این محل یک دروغگوست و به من دروغ گفت. شما آبروی خانواده من را بردید. چون حالا در آن جا، همه تلویزیون‌ها و مردم نشسته‌اند و به خانواده من می‌خندند. من هیچ نمی‌خواهم به بهشت بروم، من به جهنم می‌روم. چون شیطان به من هیچ قولی نداد. پطرس قدیس گفت: خوب، نه،او هیچ وقت دروغ نگفته، شاید پیر شده، من می‌روم ازش بپرسم.و بعد پطرس قدیس وارد شد و نیم ساعت با خدا صحبت کرد و بعداز نیم ساعت برگشت و گفت: بله، من با خدا صحبت کردم. او برای شما یک فرشته فرستاده بود تا نشانه‌ای به تو بدهد که از آن سیل نجات می‌یابی. ولی خوب، در کنارش، سه گروه نجات هم برایت فرستاد، ولی قبول نکردی. پس وقتی نشانه‌ها را می‌خوانید، ممکن است آن که انتظار دارید،نباشد. چون خداوند خودش را به ساده‌ترین شکل ممکن تجلی می‌بخشد. ولی ما منتظر پدیده‌های خارق‌العاده‌ای هستیم و معجزه‌ای را که پیش روی ماست، نمی‌بینیم. باید به لحظه جادوینی که در هر روز زندگی وجود دارد توجه کنیم. باید به لحظه جادوینی که می‌تواندزندگی شما را برای همیشه عوض کند، توجه کنید. یک نویسنده زمانی گفت :رزم‌آور نور یک میلیمتر اقبال دارد. راز زندگی دنبال کردنِ این یک میلیمتر اقبال است @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
سلام من‌ یه‌ خانم‌ ۱۷‌ ساله‌ ام‌ یکساله‌ ازدواج‌ کردم‌ بایه‌ اقایی‌ ک‌‌ ازقبل‌ هیچ‌ شناختی‌ ازش‌ نداشتم‌.ینی‌ مجبور‌ شدم‌ ک‌ باهاش‌ ازدواج‌ کنم‌ پدرومادرم‌ اعتیاد‌ داشتن‌ و‌ منم‌ چون‌ میخاستم‌ ازاون‌ خونه‌ فرار کنم‌ بهش‌ جواب مثبت‌‌ دادم‌ بیست‌ سالشه‌‌.یه‌ پسر‌ کاملا‌ بی‌ احساس‌ که‌ هیچی‌ از عشق نمی دونه من‌ زندگیمو دوس‌دارم‌ اما‌ شوهرم مث بقیه‌ مردا‌ نیست‌ اصلا‌ بهم توجه‌ نمیکنه سعی‌ میکنم‌ دوسش‌ داسته‌ باشم‌ اما‌ خودش یکاری‌ میکنه‌ سردبشم‌‌.همش‌ ب‌ فکر‌ طلاقم‌ چون‌ قلبم‌ محبت میخاد‌ ب‌ نظر‌ شما‌ دوستان چیکار کنم؟😞 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💕💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام به خانومای گل کانال دلم خیلی پر لطف کنین پیام منم بزارین کانال تا کمکم کنن من خانومی ۱۸ ساله همسر ۲۴ ساله ۴ ساله ازدواج کردم
دنیای بانوان❤️
💕💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام به خانومای گل کانال دلم خیلی پر لطف کنین پیام منم بزارین کانال تا کمکم کنن من خانومی
و یه پسر دارم مشکل من اینه که همسرم ۳ ساله پیش بهم خیانت کردن خیلی دلم شکست ولی بخاطر اینکه دوسش داشتم چیزی نگفتم ولی پارسال که من باردار بودم فهمیدم که باز داره با دخترا چت میکنه و بهم خیانت میکنه بازم چیزی بهش نگفتم تا چند شبه پیش که شوهرم یه کار پیدا کرد شیفت شب اونجا کار میکنه اونجا دخترای مطلقه و مجرد زیادن تا اینکه باز دیروز فهمیدم با یکی از اون دخترا کمکم دارن دوست میشن بخدا از وقتی فهمیدم خیلی خورد شدم نمیدونم چیکار کنم خیلی ناراحتمو اعصابم خورده واقعا دیگه خسته شدم ازتون خواهش میکنم کمکم کنین 🙏🙏🙏😔😔😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
صرفاخاطره 🍃💕💕🍃🍃 یه صبح خواب عمیق بودم که گوشیم زنگ خورد همسرم بود گفت دوستش میاد دم در من بهش کلید مغازه رو بدم ببره واسش منم که خیلی خوابم میومد گفتم باشه قطع کردم دوباره به خواب ناز فرورفتم یهو آیفون زنگ زد برداشتم دوست همسرم گفت سلام خانم فلانی لطفا کلیدارو بیارین من گفتم سلام خوبم الان تشریف میارم 😳🙊🤣🤣(اصلا احوال پرسی نکرد بعد تشریف میااارم😳) خداروشکر خداروشکر همون موقع داشتن آسفالت کوچه رو درست میکردن صدابه صدا نمی‌رسید فکرکنم نفهمید یعنی امیدوارم😁😖 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
نوستالژی قدیمی همونجا که غم جا نداره😍🍃🍃🍃 خوشتون اومد؟🌸🍃
🍃💕🍃💕💕🍃🍃🍃 یک زندگی یک شهید
دنیای بانوان❤️
🍃💕🍃💕💕🍃🍃🍃 یک زندگی یک شهید
شب ها مدام با پروردگار خودش در راز و نياز بود. در منزل هيچ‌گاه روي تشكی كه مادرش براي خوابيدن او پهن مي‌كرد نمي‌خوابيد. پرسيم چرا روي تشك نمي‌خوابي؟ گفت: مي‌ترسم عادت كنم و چند شب ديگر كه داخل سنگر روي زمين مرطوب مي‌خوابم ناراحت شوم. گفتم: به اندازه كافي در جبهه حضور داشتي و يك دست خودت را هم براي اسلام داده‌اي، چنانچه سركارت حاضر شوي باز هم خدمت به اسلام كرده‌اي. گفت: اگر شما فقط يك مرتبه با من به جبهه بياييد و ببينيد كه اين صداميان چه جناياتي در مورد خانواده‌ها كرده‌اند. ديگر نخواهيد گفت به جبهه نرو ، عخودتان هم به جبهه مي‌رويد. خداوند ما را در هر مكان و زمان يار و ياور است و آرزويم اين  است كه اگر خداوند صلاح بداند در صف شهدا قرار بگيرم. راوی: پدر شهید حمید حکمت پور 😍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃🍃 این عکس ها برای استان مازندران شهرستان نوشهر است آخ قلبم😍😍 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نفس در این خانه ها بند نمی آید‌‌!! اینجا آرام میگیری... صاحبخانه مهربان است‌. پله، راه دارد به خانه همسایه‌‌.. بوی کاهگل می آید... شمعدانی کنار حوض ساکن شده،همسایه ماهی ها‌!!!‌ اینجا زندگی بوی زندگی میدهد‌!! اینجا خانه قدیمی است..‌ نفس در این خانه ها بند نمی آید..!!‌‌ 💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃