خاطره خواستگاری
🍃💕🍃🍃💕🍃🍃🍃
من یه خواستگار داشتم. مامانش از اون ماااااماااانا بود . یعنی دوبار اومد تا منو میدید مثه اینکه صدساله منو میشناسه بلند میشد از ته دلش بغلم میکرد لپامو میبوسید . حسابی خودشو تو دلم جا کرده بود سیاست بازی بود واسه خودش . بار سوم پسرشو آورد ... دل تو دلم نبود . چون با توصیفات خودش که قد بلندو خوشتیپ و فلان و بهمانه حسابی خوشحال بودم مامانمم همش میگفت این دیگه عالیه . مادرشوهرتم به این مهربونی . 😆😂... خلاصه پسره وارد شد. من تو اتاق بودم تا صدام کنن . یهو خواهرکوچیکم پرید تو اتاق گفت آبجی قبول نکنی. خیلی چااااقه . 😧😳
مامانم که صدام کرد رفت تو پذیرایی تا چشمم خورد به پسره نزدیک بود پس بیفتم.😨 یعنی به عینه و واقعن که الان در وصف این جمله است که بگم کاخ آرزوهام به یک همکف ۶۰متری تبدیل شد .
مردک هیولا رو اورده بود خواستگاری منه ریزه میزه 😦😨...
خوشا به مردای چاااااق . هیکل داشت بیاو ببین. خیییییییلی هیکلی و درشت بود.
سرتونو درد نیارم. مامان باسیاستش بلند شد باز موچ ماچ 😗😥 و بغل و دستمو کشید منوبرد سمت پسره نشوند رو مبل و خودشم کنارم نشست. به لحظه با بابام که اونورتر نشسته بود مقایسش کردم طفلی بابام انگار بچه این پسره بود .میخواستم یهو وسط جمع گریه کنم بگم منو زن این نکنین.
همش هم سرش تو گوشی نوکیا و ساده اس بود. 😫😷...
چه شبی بود اونوشب
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
این متن خیلی جالبه ..
ارسالی شما🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام من عید پارسال قبل از لحظه تحویل سال
مطلبی خوندم که باعث شد تمام زندگی من جهت جدیدی به خودش بگیره ،تاحالا هیچ وقت تمام این ۱۴۰۱ رو به این خوبی تجربه نکرده بودم
.
۱_قبل از تحویل سال بالای دفترت مینویسی
خداحافظ (اسمت) عزیزم از این پس من جدیدی در راه است
نوشتن معجزه میکنه معجزه
۲_ به مدت ۲۱روز هر شب قبل خوابیدن و هر صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن ۱۰مرتبه ترجمه سوره حمد رو میخونی
کم کم میبینی زندگیت داره تغییر میکنه یجوری شروع میکنه به پیشرفت کردن که خودتم نمیتونی جلوشو بگیری
صد در صد حاجت روایی میکنه من یک ساله برای هرچیزی خوندمش حاجت روا شدم
۳_به بزرگی و عظمت خدا ایمان داشته باشید و یادتون باشه قول خدا قوله و فقط روزی رسان شما خداست
پس برای مدتی (۲۱روز) هر روز صد مرتبه بگید _خداوند روزی رسان شکست ناپذیر من است_
اونقدر تکرار کنید تا درونتون تبدیل به یک باور بشه معجزه میکنه
۴_هر نعمتی که بهتون داده شده و داده میشه بگید خدایا شکرت( به لطف تو_خدا)...
خدایا شکرت به لطف تو امسال عید زیبایی دارم
به لطف خدا هر روز آگاه تر میشم خدایا شکرت
به لطف خدا تونستم پزشک موفقی بشم خدایا شکرت
به لطف خدا من همسری خوش قلب هستم خدایا شکرت و....
خداوند در قرآن اشاره مستقیم کرده که هر نعمتی به شما داده میشود فقط بخاطر لطفی هست که خدا به شما دارد مغرور نشوید و همیشه شاکر باشید #لطفاً_مطالعه_شود
۵_یک دفتر بردارید و هر چیزی که دلتون میخواد داشته باشید رو بنویسید و جلوش مبلغ پولی که از کائنات درخواست میکنید رو بنویسید
پس از مدتی میبینید فقط خواسته هاتون تیک میخوره تاریخ هم بنویسید تا ببینید چقدر طول کشیده تا برآورده شده
۶_هر پولی که به حسابتون میاد خدارو شکر کنید و هرجایی خرج میکنید با خودتون بگید چند برابرش به حسابم بر میگرده 😍🤲
التماس دعا
یاعلی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
مرحوم کاشانی می فرماید:🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
برای گشایش بخت سریع دختران دو رکعت نماز بخواند و بعد از سلام رو به قبله 100 مرتبه بگوید:«یا لَطیفُ» مجرب است. (معراج الذاکرین،183)
#تجربه
#سیاست
#عاشقانه
دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇
@Aseman100
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
ادمین:
🍃🍃🍃💕🍃🍃
دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی #گلزار رو بخونید...
دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده...
اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید..
💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃
سرگذشت قدیمی #گلزار
داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی...
(دوستان سرگذشت جای من کجاست بعد از تکمیل شدن بارگزاری میشه..)
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دلم سیاه شده از همسرم ....🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام ایام به کام لطفا پیام من رو هم بزارید واقعا دارم دیونه میشم نمیدونم این چه دردو مشکلی هست گرفتار شدم الان مدتی هست وقتی شوهرم میاد سمتم احساس خفگی بهم دست میده انگار هوا بهم نمیرسه باید سریع بلند بشم اسم نزدیکی میاد تپش قلب میگیرم انگار چشمام سیاهی میره ۱۸ ساله ازدواج کردم و ۳۹ سالمه شوهرم رو خیلی دوست دارم اونم همینطور باهم مثل دوتا رفیق میمونیم ولی نمیدونم این چه حالتی به هر کی میگم خنده اش میگیره ولی برای من یک ترس و معضلی شده در ضمن این حالت بیشتر در اتاق خواب و معذرت میخوام روی تخت خودم شدید تر میشه تروخدا به دادم برسید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشيار است...
#سهراب_سپهری
_________________
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
ادمین:
🍃🍃🍃💕🍃🍃
دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی #گلزار رو بخونید...
دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده...
اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید..
💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃
سرگذشت قدیمی #گلزار
داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی...
(دوستان سرگذشت جای من کجاست بعد از تکمیل شدن بارگزاری میشه..)
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
از پله های زیرزمین بالا میومدم که دیدم هنوز رو پله هاست ...با اون چشم های ترسناکش نگاهم میکرد ...یکم از نگاهاش ترسیدم و گفتم : فال گوش وایستادی خان بزرگ ...؟
اینبار اون بازومو گرفت مانع رفتنم شد و گفت : به پر و پای مادرجون نپیچ اون مریض هر روز با یه مشت قرص میخوابه ...
خندیدم و گفتم : بمیره هم برام مهم نیست ...
بازومو محکم فشرد و گفت : مراقب حرفهات باش، از خودمون نبودی زبونتو از حلقومت بیرون میکشیدم ...از همون زبون اویزت میکردم ...
چپچپ نگاهش کردم و گفتم : تو ابادی خودت نیستی که اینطور زبون در اوردی ...اینجا خونه منه ...
نگهبانش زیر دست منه ...
شب که خوابیدی مراقب باش تو خواب خونتو نریزم ...
سری تکون داد و کفت : مرگ پدرت بدجور رو اعصابت رفته ...مشخصه که حالت خوب نیست ...بیا تا اتاقت کمکت میکنم بری ...دستمو گرفت و باهام بالا اومد ....
با تعجب نگاهش میکردم ...
عابد رو پله هابود ...از دور با دیدن ما سرپا شد و با چشم های متعجبش بهمون خیره بود ...
امیرسالار همونطور که کنارم قدم برمیداشت بازومو چنان محکم گرفته بود که نمیتونستم حرفی بزنم و ادامه داد ...برو بخواب تا ارامش داشته باشی ...
جلوی پله مقابل چشم های عابد دستمو ول کرد و گفت : دختر عمو شب خوش ...حتی نگاهمم نکرد و به طرف بالا رفت ...
من که خشکم زده بود و نمیتونستم تکون بخورم ...
عابد هم از من بدتر بهم خیره بود ...
امیر سالار وارد اتاقش شد ...حرفی نزدم و با عجله رفتم تو اتاقم ..عابد چنان تعجب کرده بود که هنوز تو حیاط وایستاده بود ...
در اتاق روبستم و پشتش ایستادم ...حمیده بیدار بود و با دیدنم گفت : چرا نخوابیدی ؟ کجا رفته بودی ؟
چیزی نگفتم و رفتم تو رختخوابم و گفتم : بخواب ابجی ...
ولی خواب به چشم های خودم نیومد و تا صبح پلک نزدم .....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سقط شدید ..
رفتار بد خانواده همسر🍃🍃🍃🍃🍃
سلام.من چند روز پیش سقط داشتم اونم با خونریزی شدید که تا پای مرگ رفتم جوری که فشارم بیش از حد پایین بود و همه دکترا ترسیده بودن که الان شوک وارد میشه بهم.خلاصه که بستری شدم بیمارستان و...اینا همه یه طرف دردم اینه که مادر شوهرم یه زنگ نزد حالمو بپرسه حتی الان که اومدم خونه هم با این که توی یه کوچه ایم نیومد بگه عروس بزرگمی حالت خوبه یا نه.واینکه جاریم هم همینطور اونم یه تماس خشک و خالی نگرفت اونم توی کوچه ما میشینه.دلم بدجور شکسته ازشون.یه دونه خواهر شوهر دارم بازم معرفت اون دوبار تماس گرفت حالمو پرسید.جاریم با این که من خیلی همیشه هواشو داشتم حامله بود هرچی هوس میکرد براش میپختم ولی اون دریغ از یه پیام😔.دوستان راهنماییم کنید چه جوری باهاشون رفتار کنم.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
صرفاخاطره
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دوسال پیش که تهران زلزله اومد تا مدتها همه جا بحثای فیلسوفانه درباره اینکه چرا زلزله میاد و چیکار کنیم و ... بود ،،،
یه شب که داییم اینا اومده بودن خونمون فیلسوف من(همسرم که پسرخالمم میشه ) یهو برگشت گفت نه میدونید چیه شبا که ما میخوابیم زمین سنگین میشه باعث میشه که زلزله بیاد 😐😐😐😐
داییم تا چند ثانیه زل زده بود تو صورتش ببینه شوخی میکنه یا جدی میگه دید نه بابا کاملا جدیه🤣🤣🤣🤣
هیچی دیگه به من نگاه کرد با افسوس سرشو تکون داد 😅😅😅😅
خلاصه ازش دعوت کردن به مرکز لرزه نگاری کشور بپیونده 😅😅😅😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿