eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
632 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
💗🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 👇👇👇 سلام روزتون بخیر و شادی😍❤️ راستش اقای من سیگار میکشه🙁و من با هر شیوه ایی خواستم ترکش بدم متاسفانه اثر نداشته و گاهی وقتها حتی بحثمونم شده🙁خلاصه که دیگه خواستم کاری به کارش نداشته باشم بلکم خودش ترک کنه ولییییییی امروز یه نقشه قری به ذهنم رسید😈😁وقتی تو ماشین بودیم که منو ببره خونمون مثل همیشه سیگارشو روشن کرد منم شروع کردم سرفه زدن🤣گفت یادم بنداز الان برات شربت بگیرم همونطور که سرفه میزدم گفتم نه نه واسه سیگاره😆روشو کرد اونور و شیشه و داد پایین با هر پوکی که به سیگار میزد من سرفه میکردم😆سیگارش نصفه بود که پرتش داد😁😁بغلمم کرد و گف ببخشید که حواسم به سلامتیت نبود😄سعی میکنم اروم اروم کنارش بزارم😍 خانومااااا فکرای قری خیییییلی بیشتر از جنگ و دعوا تاثیر داره😍این همیشه به من ثابت شده😍👍 زندگیاتون همییییشه غرق خوشی خوشبختی انشالله😍😘 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
3.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 رهبر انقلاب: برخی در تجمل‌گرایی مسابقه راه‌انداخته‌اند🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔹جوان قادر به ازدواج نیست؛ چون پدر و مادرش دچار رودربایستی اطرافیان هستند و می‌خواهند مهریه و جهیزیه و مهمانی را تجملاتی کنند. باید خودمان را از مسابقه تجمل‌گراییِ افراطی خارج کنیم. · · • • • • • • • • • • ✤ • • • • • • • • • • · · @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🌼 "محمد رحیم ضیغمۍ" شاگرد شیخ احمد در مھدیھ بود. وقتۍ بھ سن ازدواج رسید💍 برادرم پیش‌ دستۍ ڪرد و پیشنھاد ازدواج او با من را مطرح ڪرد.🦋 همیشھ بھ خانوادھ هاۍ دختردار سفارش مۍ ڪرد اگر پسر خوبۍ در اطراف‌ شان سراغ دارند ، خودشان پیش‌ قدم شوند و اسباب ازدواج دخترشان با او را فراهم ڪنند. نوبت بھ خودش ڪھ رسید همین ڪار را ڪرد.🍁 وقتۍ موضوع را در خانوادھ مطرح ڪرد، بھ من گفت : پسر خوب و با ایمانی است.🌱 بیش از یڪ سال است زیر نظر دارمش. دانشجوست و هم‌ زمان ڪار هم مۍ ڪند. البته الان از مال دنیا هیچ چیز ندارد.🖐🏻 از همین حالا بگویم امڪان دارد ازدواج ڪنید و تا مدت‌ ها مجبور باشۍ هر وعدھ نان و پنیر بخورۍ ها... بعداً نیایۍ شڪایت ڪنۍ. گفتم: نھ ، ایمان طرف مقابل برایم از همھ چیز مھم‌تر است.☺ و الحق ، همسرم واقعا فرد با ایمانۍ بود.❤ چند سال بعد هم بھ جمع شھدا ملحق شد🌷🕊 راوۍ : همسر شھید محمد رحیم ضیغمۍ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃 ترب می خواهی تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! " شستی گوشی رابی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید . بعد صدای کسی آمد : - رشید بگوشم. - رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ -شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟ - رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم. -اخوی مگه برگه کد نداری؟ - برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟ دبدم عجب گرفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم . - رشید جان از همانها که چرخ دارند! - چه می گویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟ - بابا از همانها که سفیده. - هه هه نکنه ترب می خوای. - بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره. - د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای! کارد می زدند خونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم. (به نقل از کتاب رفاقت به سبک تانک نوشته داوود امیریان) 🍃🌸@shadihalall🌸🍃 .................😉.................
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃🍃 میدونم زندگی سخت شده..‌‌. ولی ریشه امید توی دلتو آتیش نزن... بزار سبز بمونه🌱 💙✨️ 🍃🌸🍃🍃🌸🌸🍃🍃
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
ادمین: 🍃🍃🍃💕🍃🍃 دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی رو بخونید... دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده... اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید.. 💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستان سرگذشت جای من کجاست بعد از تکمیل شدن بارگزاری میشه..)
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی #گلزار داستان دختری خانزاده..بسیار جذاب و زیبا...داستان یک دخترزایی... (دوستا
یه لحظه فقط دیدم زنهارو عقب زدن و به صورتم اب پاشیدن...عابد بود ...اون نجاتم داد دوباره ...کف دستهامو میمالید و منو از اونجا دور کردن ...انگار انرژی بدنم به صفر رسیده بود که حرکت هم نمیتونستم بکنم ... پدرم رفت زیر خاک و زندگی جدید برای من و ماهیه رقم خورد ... خواهرم که راهشون سوا بود و هرکدوم چندتا بچه داشتن و زندگی خودشون رو میکردن ...من و ماهیه بودیم که بی کس شده بودیم ... برمون گردوندن عمارت ...چه پذیرایی ابرومندانه ای از مهمونای پدرم شد ... حاجی صفر پیرتر از اونی بود که فکرشو میکردم...تو حیاط عمارت که رسیدیم به طرف ما اومد ...با عصا راه میرفت و بهمون که رسید گفت : حمیده کدومتون هستید ؟ حمیده انگار ترسیده بود و اروم گفت منم ... جلوتر رفت سر حمیده رو گرفت و بوسید ...اون اولین نوه اش بود و گفت : خدا حفظت کنه ...شنیدم مادر بودی پدر بودی خواهر بودی ...برادر بودی برای خواهرات ....خدا حفطت کنه ...خدا چه شوهر خوبی نصیبت کرده ..‌. ناصر خان کنار حمیده بود و ازش تشکر کرد و گفت : لطف دارید حاجی .‌.افتخاره زیارت شما ...چشم هامو برای ناصر ریز کردم و اروم گفتم : چه افتخاری ؟ ناصر بهم چشم غره رفت و گفت : امان از تو گلزار ... حاجی صفر تک تک خواهرامو میبوسید و عجیب بود که اسم همه رو میدونست ... به من که رسید گفت : تو باید گلزار باشی تو اخرین نوه ای هستی که اینجا بدنیا اومدی ...دستشو جلو اورد ...سرمو عقب کشیدم و گفتم : کاش اینجا بدنیا نیومده بودم ... با تعجب نگاهم میکرد ...امیرسالار و مادرش دور تر از ما ایستاده بودن و نگاهمون میکردن... تو اون شلوغی کسی رو دیدم جلو میاد که انگار پدر خودم بود ... سیبی که از وسط به دونیم تقسیم شده بود ... همونطور خیره بهش بودم و نگاهش میکردم ... لبخند میزد و چشم هاش خیس اشک بود ...بهم مهلت نداد و بغلم گرفت و گفت : عمو جان خوش اومدید ... شماها بوی برادرم رو میدید ... مرد گنده هق هق میکرد و من حتی اشکهاشون رو باور نداشتم ... خدمتکارشون ما رو به طرف داخل راهنمایی میکرد ...بهمون تسلیت میگفتن و صاحب عزا شده بودیم ... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک شهید👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید👇
مهریه ازدواج همسر ابراهیم یک جلد قرآن، یک جلد نهج البلاغه و ۲۷ تومان پول بود،بعد از مراسم عقد آمدند خانه ما چه آمدنی داخل اتاق نشسته بودند ساعت یازده شب بود صدای گریه ابراهیم بلند شدطاقت نیاوردم رفتم از لای در نگاه کردم رختخواب را جمع کرده بود و سجاده اش پهن بود خانمش هم قرآن یا مفاتیحی دستش بود تا ساعت پنج صبح ناله الهی العفوش بلند بود صبح هم که آمدند صبحانه بخورند، چشم هایش قرمز و متورم بود بعد از صبحانه رفتند زیارت مزار شهدا ی شهرضا بعد از زیارت قم به پاوه بر گشتند همسر شهید همت @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 دعایی موثر برای رسیدن به معشوق...🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 444 مرتبه این دعا ی زیر را بر قطعه ای نبات خوانده و به همسرتان دهید تا بخورد. یا مُقَلِّبَ القلوب قَلِّب قَلبَها و روحَها و جَسدَها علیٰ مَحبَّتی و عشقی و اُنْسی و اُلفَتی و مَوَدَّتی و قبولِ قَوْلی بِحَقِّ یا بَدوح و یا وَدود اَجِب دَعوتی یا وَصْلائیل در حالتی که زن و شوهر با هم دعوا کرده اند و روی دیدن همدیگر را ندارند و هر دو بر موضع خود لج بازی و پافشاری میکنند و در این مواقع باید شخص سومی واسطه شود این کار را انجام دهید. 1100 مرتبه ذکر یا وَدود را بر دو عدد شیرینی یا قند یا آب نبات یا زولبیا بامیه یا مقداری شربت شیرین بخواند و به انها داده تا از آن بخورند. بر روی دو شیرینی یا اب نبات یا زولبیا بامیه یک بار سوره واقعه را بخوانید و بلافاصله بعد از آن این را بخوانید و به خوردشان دهید. تَوَکَّلوا یا خُدّام هذهِ السُّورَه بِالاُلفَه و المَحَبَّه بَینَ فلان بن فلان و فلانه بنت فلانه بحق هَهْطُوبْ هَهْطُوب لُهوبْ اَجِب یا صَمْتُون ذُوبَهاء و جَمال تَوَکَّلوا یا خُدّام هذهِ السّورَهِ الشَّریفَه بِالمَحبَّه الدّائِمَه وَالوِداد بین فلان بن فلانه و فلانه بنت فلانه بِحَقِّ هذهِ السُّورَهِ عَلَیکُم و طاعَتَها لَدَیْکُم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دختری که باهاش ازدواج میکنید، نور چشمی یه خانواده است پس سعی کنید برای خوشبخت کردنش تلاش کنید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿