💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃
چند راز مهم مردانه که هر خانمی باید بدونه..🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
۱.دل و دماغ مردها، به شدت به پول تو جیبشون بستگی داره!
۲.مردها دقیقا همینجوری که شما بهشون اجازه میدین باهاتون رفتار میکنند!
۳.مردها ممکنه خیلی بیشتر از دخترا حسودی کنند!(این تو مرد های عاشق به وفور دیده میشه)
۴.مردها نیازشون به توجه و نوازش رو به زبون نمیارن!
۵.اگه غرور مردی رو بشکونی دیگه به دست آوردنش خیلی سخت میشه حتی غیر ممکن میشه!
۶.مردها ممکنه ساکت باشند، اما به حرف های شما هم گوش بدن، با ساکت بودنشون عصبی نشید!
۷.مردها عاشق اینن که گاهی همسرشون ازشون درخواست رابطه کنه!
۸.بزرگ ترین خواسته مردها تو خونه آرامش فکری و ذهنی هست ..
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
سلام خوب هستین یه مشکلی دارم میخواستم راهنماییم کنی عزیز من ۱۰ ساله متاهلم و دو تا بچه دارم یکی ۷
من شوهرم همچی داره خونه ماشین کار خوب ولی اخلاق نداره و اصلا به من محبت نمیکنه مشروب هم میخوره همش هم با دوستاش به من و بچه هامم محبت نمیکنه انگار نه انگار زن و بچه داره مخصوصا از وقتی که فرزند دومم به دنیا اومد خیلی بدتر شده همچی من به اشتباه ۱ ساله با یه آقایی دوست شدم که ایشون هم متاهله و دو تا بچه داره و چند دفعه هم عذاب وجدان گرفتم میخواستم باهاش بهم بزنم دقیقا ۳ دفعه به خاطر من قرص خورد که خودش رو بکشه خدا رو شکر طوریش نشد همین آخرین دفعه ای که غیر مستقیم گفتم بهش که هر دو تامون متاهلیم و گناه کبیره هست بیا رابطه رو تموم کنیم رفته ۳۰ تا قرص خورده بود ولی خوشبختانه برگشت ولی الان ۷ ماه از قرص خوردنش میگذره ۷ ماهه غذا نمیتونه بخوره معده اش اذیت میشه و خیلی بیماریهای دیگه به خاطر همین قرص خوردن سراغش اومده
الان چند ماهه نمیخوام دیگه بهش پیام بدم زنگ بزنم ولی بهم گفته اگه جدا شی ایندفعه یه جوری خودکشی میکنم که دیگه برنگردم
اینم بگم ما توی دو تا شهر دور افتاده ایم و فقط پیام و تلفنی باهم هستیم
من الان میخوام تمومش کنم ولی خیلی خیلی میترسم بلایی سر خودش بیار و من باعث مردنش بشم و از این طرفم عذاب وجدان دارم که دارم خیانت میکنم چکار کنم
حیرونم نمیدونم چکار کنم سر در گمم.
#تجربه
#خاطره
#مشاوره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃
این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه
برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم.
در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت.
هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت.
کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود.
صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.
ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم.
همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.
اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.
برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟
تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
«زمخت نباشیم».
زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها
🍃🌸@shadihalall🌸🍃
.................😉.................
دنیای بانوان❤️
🌸🍃 سلام وعرض ادب حضوردوستان گلم.من هم بک مشکلی دارم ومیخام باشماعزیزان درمیان بزارم وازشمامیخام هر
من مادری 58 ساله دارای دودخترویک پسر27ساله هستم دخترام یکی ازدواج کرده ویکی درراه دورشاغله وازماجدازندگی میکنه..همسرخوب ومهربان دارم مسناجرم گرفتاری من ازطرف تک پسرمه که شاید15ساله اعتیادداره بارهاترک کرده بازدوباره شروع کرده بسبارپسرخوبی هستش ولی این اعتیاداونوارماجداکرده ودایم تواتاق خابه یامصرف میکنه خونمون 45متره یک خاب ازبس سیگارمیکشه من دیگه تحمل ندارم حالم بسیاربدمیشه همش سردردوتهوع دارم روزه میگیرم ودایم استنشاق دود توخونه هستش بحرف کسی گوش نمیکنه قبلن خرج موادشم بامابودولی الان چندوقته میرفت سرکارالبته ترک کرده بودوالاکاربهش نمیدن.الان صاحبکارش فهمیدکه دوباره شروع کرده گفته فعلا بروچندروزتوخونه بخاب ترک کن.میدونم بیفایده س چکارکنم هم خودشوداره ازبین میبره هم مارو.پدرش که روزانیست ولی من هستم بخداخسته شدم حال روحی وجسمی خرابه سردردودود داره منو میکشه..لطفاهرکه میتونه راهنماییم کنه ممنون میشم
#تجربه
#خاطره
#مشاوره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃
سلام به همه
طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق
منم یک مشکلی دارم
اگه زحمتی نیست بهم کمک کنید
من دختری۱۶ساله دارم که
ازیکسالگی صرع داره
وقتی که مخاست بره کلاس اول
بردمش سنجش مشکلی نداشت
ولی ازکلاس اول تا الان که کلاس
نهمه توی مدرسه مشکل داره هیچ دوستی نداره😔
بردمش مشاوره گفتن تست هوش
بدید تست دادم
گفتن باید بره استثنایی
حالا نمیدونم بزارم استثنایی یانه؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
صرفا خاطره
🌸🍃🍃🍃
کلاس پنجم بودم آدرس خونه یکی از دوستامو میخواستم زنگ زدم ۱۱۸ یارو برداشت گفت بفرمایید.
گفتم منزل آقایی فلانی رو میخواستم...
یارو گفت اسمشون؟
گفتم نمیدونم ولی اسم دخترشون مریمه..!😬
یهو مرده ساکت شد .. فکر کنم از بسکه خندید کلا دیگه از صفحه روزگار محو شد..🤣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
ایده معنوی اعضا
🌸🍃🍃🍃
سلام خانمی که میگن ده ماه هست با شوهرشون قهر هستن
سوره طلاق و مزمل رو دائم بخونن برای محبت و اشتی بین زن و شوهر
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃
مامانای گروه اینجا یه راهنمایی برای خانوم باردارمون نیاز داریم😍👇👇
سلامخوب هستید طاعات وعباداتون قبول درگاه حق شرمنده من از دوستان کانال راهنمایی میخواستم دوماهه باردارم خواستم دوستان اگه درباره غذاهای مقوی که دوران بارداری برای بچه وزیاد شدن شیر خوبه را بگه وراهنمایی کنه وهمچنین سوره هاوزیاراتی که مادران عزیز کانال تجربه دارن برای سلامتی بچه خوبه رو به من بگن وراهنمایی کنن ممنون از کانال خوبتون اجرتون باامام حسین 🙏🙏🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃 سلام عید شما و همه ی اعضای محترم مبارک باشه،انشاءالله همیشه حال دلتون خوب و سلامت و تندرست با
که توی سال جدید بهترین اتفاقا براشون رقم بخوره. معجزه میکنه چون خیلیا نتیجه گرفتن.
آیه ی ۴۸ و ۵۰ سوره زخرف (۴۹نوشته نشه)
روی یه برگه تمیز و با تمامی اعراب ( ِ ّ َ ُ ء) نوشته بشه.
بعد زیرش اون خواسته رو بنويسيد مثلا به نیت ازدواج ،به امید خرید خونه و......
بعد یه مبلغی مثلا ۱۰هزار تومن ۱۰۰۰ تومن هرچقدر که در توانتون هست بزارید لایه برگه و اون برگه رو بزارید توی یکی از صفحات قرآن .(دقت کنید برای هر آرزو و هر دعا باید این کارو جدا تکرار کنید) . مثلا ۳ تا آرزو دارید تو ۳ ورق جدا.
وقتی حاجت گرفتین ، اون برگه ی دعا رو تووی آب پاک حل کنید بعد بریزید زیر گل یا توی جوی روان آب.
و اون پولو باید به یه نیازمند بدین.
امیدوارم بدرد بخوره و حاجت روا بشید❤️
راستی از همه ممنونم بخاطر دلگرمی و راهنمایی هاتون .
امیدوارم هیچ وقت غم نبینید🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿