دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 #گلزار بسیار جذاب و زیبا...یک دخترزایی..
همراز(ادمین کانال):
🍃🍃🍃💕🍃🍃
دوستان عزیزم سرگذشت قدیمی و خانزاده ی #گلزار رو بخونید...
تمام سرگذشت ها بالای کانال سنجاقه...
دختریکه در خانواده ای بدنیا میاد که دخترزایی مایه ی سرافکندگی بوده...
اگر درددل یا عبرتی دارین برامون ارسال کنید تا ناشناس در کانال قرار داده بشه..
اینجا پر از سرگذشت و دلانه ها و ایده های معنوی بانوان سرزمینم هست...
💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 #گلزار بسیار جذاب و زیبا...یک دخترزایی..
دلم میخواست اون مسیر هیچ وقت تمومی نداشت ...
حواسش نبود بهش خیره میشدم ...اخه چه وجه مشترکی بین ما دوتا بود که اونطور بهش وابسته شده بودم...
یهو نگاهم کرد و گفت: حواسم هستا...امروز به من خیره شدی ادم باید از تو بترسه که چی تو سرت میگذره ...
خبر نداشت اون داست برام نفس کشیدن میشد ...
به خونمون که رسیدیم فکرشم نمیکردم تو نبودمون اونطور همه از زیر کار در رفته باشن و همه جا پر بود از برگ های پاییز خشک شده و کلی گرد و خاک رو زمین ...
حمیده خبر داشت که دآرم میام و تلفن خونه زنگ میخورد ...
خدمتکارمون خبر نداشتن و با دیدن من چنان شوکه شدن که رنگ از روشون پرید ...
اول رفتم سراغ تلفن و جواب دادم...
صدای پر از مهر حمیده بود و گفت : رسیدی ؟
_ سلام ابجی اره همین الان ...
_ چرا صدات اینطور عصبی به نظر میاد خسته ای ؟
_ نه بابا چه خسته ای ...اومدم خونه حیاط رو برگ خشک شده و گرد خاک برداشته انگار اینجا خاک مرده پاشیدن ...معلوم نیست این همه مدت چیکار میکردن اینا ...
_ منم دلم نیومد برم سر بزنم اون خونه بدون بابا و شماها به چه دردم میخوره ...
یکم خستگی در کن شام بیا اینجا ناصرخان و بچه ها دلتنگتن ...
_ ممنونم اخه نمیشه تنها نیومدم ...
حمیده خوشحال شد و گفت : ماهی هم اومده ؟دلم برای اونمتنگ شده ...
_ نه با خان بزرگ اومدم...زحمت کشید نزاشت تنها بیام..
_ با امیر سالار ؟
_ اره ابجی ...بخاطر همین نمیتونم بیام ولی فردا میبینمت دیگه ؟
_ فردا چیه ...سالارم بیار مگه غریبه است خونه دختر عموشه...منتظرتونم بیار بزار یکمم ما ازش پذیرایی کنیم ...اونطور که تو ازش تعریف کردی معلوم حسابی بهتون محبت کرده ...
_ اون بیشتر از چیزی که فکرشو کنم با محبته ...میایم فعلا ...
تلفن رو چنان کوبیدم و رفتم تو ایوان که دیدم چیزی نگفته شلنگکشیدن یکی میشوره یکی دستمال به دست شیشه هارا دستمال میکشه و انگاری که جن دیده باشن کار میکردن ...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#پاسخ_اعضا
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
با سلام..در جواب دختر خانم ۲۵ ساله که سه بار مجازی آشنا شدن و شرایط ایشون رو قبول نمیکنن...نظر من این هست که ایشون همون اول آشنایی از آقا پسر بخوان با خانواده به صورت رسمی تشریف بیارن خواستگاری و در ادامه زیر نظر بزرگترها ایشون و خواستگارمحترم در ارتباط باشن و خواسته های دختر خانم از طریق بزرگترها مطرح بشه بهتره..وقتی هنوز هیچ چیزی رسمی نیست وحتی رنگ خونه دختر خانم رو ندیدن معلومه ایشون متهم به پول پرستی میشن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🌼♥️🌼🍃🍃
سلام طاعات همگی قبول باشه ان شاء الله
برای خانمی که شوهرشون بچه سوم میخوان.
عزیزم بچه ها معجزه خدا هستن. وقتی به دنیا میان یک عاااالمه خیر وبرکت با خودشون میارن.
منم دوتا دختر شش و یک و نیم ساله دارم.و سی و پنج سالمه. توی شهر غریب زندگی میکنم و از خانوادم دورم.شوهرم معمولا سرکار هستن و تقریبا هیچ کمک حالی ندارم.😅😅
ولی به بچه سوم و چهارم فکر میکنم.😍
ودلم میخواد دوتا پسرهم داشته باشم.
بنظرمن تربیت و رسیدگی به بچه اول خیلی سخت تره ولی بچه های بعدی راحت تر تربیت میشن.چون بچه بزرگتر رو الگوی خودشون قرار میدن.و اینکه بچه های بزرگتر کمک حال مادر میشن.مخصوصا که بچه هاتون دختر هستن.
بنظرمن به خدا توکل کنین و به حرف همسرتون توجه کنین.
خدا خودش وسیله سازه و مادرهارو حمایت میکنه.
من تو سختی هایی که بخاطر نگهداری از بچه ها داشتم، حضور پررنگ خدارواحساس کردم.
ان شاء الله که هرچی خیر هست براتون پیش بیاد
التماس دعای فراوان🌺🌺🌺
Z
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🌸🍃🌸🍃🍃 سلام منم خواستم از تجربم بگم براتون ۱۸ سالمه من قبلا رو پسر داییم کراش زده بودم خیلی دوسش
؟ کارت دارم و میخوام باهات حرف بزنم گفتم اره میتونم بگو بعد خلاصه چند شب ک باهم چت کردیم اون بهم اعتراف کرد ک بهم علاقه منده و اینا این جریان برا یه سال پیشه ک من ۱۷ سالم بود پسر داییم یه سال ازم بزرگتره ولی خوب وضع مالی خوبی ندارن داره برا کنکور میخونه نه کار نه سرباری خلاصه هییچی به هیچی دوستام گفتم این بدردت نمیخوره ها بدبختت میکنه چقد میخوای منتظر بشینی تا وضعش خوب بشه ولی من چشام کور شده بود اینارو نمیدیدم فقط محبت و عشقی ک بهم میکرد رو میدیدم .. من یه خاستگار از فامیل دارم ک خییلییی پیگیر منه و حدود چند وقته ک منو میخواد و اینا ولی من نمیخواستمش چون تودلم یکی دیگه بود من واقعی عااشق پسر داییم بودم خیلی دوسش داشتم خیلی ولی خوب شرایطش رو نداشت خلاصه اینکه دیگه اومدن خواستگاری این فامیلمون و خانوادم راضی و اینا ولی من گفتم نه خانوادم گفتن خوشبختت میکنه این خواستگارم از هر نظری ک بگین عالیه خونه ماشین کار سربازی وظع مالی خییلی شرایط خوبی داره و از همه بهتر غریبه نیس و فامیله خلاصه دوستام خیلی حرف زدن با من مامان و بابام و اینا ولی هیچکی خبر نداره ک من با پسر داییم چت میکنم و یه جورایی رل هستیم من اومدن به پسر داییم موضوع رو گفتم.. گفتمش کاری کن نزار از هم جدا بشیم گفتمش مسئله اینجوریه چیکار میخوای بکنی میدونید چی گفت:) گفت نمیدونم .. نمیدونم .. نمیدونم
دوباره اون اقا پسر اومدن خاستگاری ولی من مردد بودم
پسر داییم اگر واقعنی میخواست شجاع میشد و میرفت میگفت اقا من این دختر رو برا خودم میخوام دوسش دارم ولی میترسید نمیتونست بگه اگر منو واقعنی میخواست زمین و زمانو بهم میدوخت تا به من برسه حتی اگه خطرناک ترین کار دنیا لاشه برا عشقش میکنه ولی خوب....هیچی نداشت سنی هم نداشت ۱۹ سالشه با کلی فکر و اینا روز بعدش اومد گفت باید از هم جدا شدیم:) من تعجب کردم .. چی شد این همه عشق چی شد پس .. زود پشتمو خالی کرد زود همه چی رو باخت زود ناامید شد منم دیدم ک اینجوری کرد و نامید شد خییلی فکر کردم گفتم زندگی منه ک مهمه..مهم فقط خودمم دیدم اون اقا پسر ک خواستگارمه همهچی تمومه و اینا منم جدا شدم از پسر داییم و هرکی رفت پی زندگی خودش پسر داییم گریه میکرد منم همینطور توافقی ازهم جدا شدیم من و پسر داییم خودش اول گفت بیا جدا بشیم اون اقا بیشتر خوشبختت میکنه اگر نه بگی بهش زندگیتو باختی و به نفعته ک بله بگی بهش هیییع دنیا من کم کم دارم فراموشش میکنم دیگه بهش نمیخوام فکر کنم به خودم قول دادم ک دیگه بهش فکر نکنم و قوی برگردم و ادم قبلی بشم ولی قوی تر 🙂 با خودم گفتم ک حتما خدا تلنگر زده بهم حتما خدا هوامو هنوز داره بعد یاد یه جمله افتادم ک خدا یه چیزیو ازت میگیره به جاش بهترشو بهت میده🙂 هالا من ازتون یه سوال دارم خانوما . چجوری بدونم اون اقا پسری ک خواستگارمه واقعان بهم علاقه منده و دوسم داره ؟ اخه احساس میکنم من انتخاب پدر و مادرشم تا انتخاب خودش چون گفتم که فامیلمونن و پدر و مادرشن ک خیلی پیگیر منن و منو برا پسر خودشون میخوان و اینکه وقتی تو جمع میشینیم یا دورهمی میشه میبینم ک اون اقا پسر هرزگاهی بم نگا میکنه و توجه میکنه اینم بگم ک این اقا پسر خییلیی خجالتیه خییییلی با حجب و حیاس کلن مهربون و دست و دل بازه ولی من برام عشق و دوست داشتن مهمه من کلا از ازدواج سنتی بدم میاد و قبولش ندارم و اعتقاد دارم ک زندگی باید با عشق شروع بشه نه سنتی حتی اگه این اقا پسر فامیلمونه ولی من خییلی کم شناخت ازش دارم هالا شما چه پیشنهادی میدین به من لطفا کمکم کنید چجوری بفهمم ک بهم علاقه منده درحالی ک خجالتی و با حجب و حیاس؟؟
منم باشم دختر اهواز🙂🩷
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃 سلام دوستان نماز روزه هاتون قبول🤲🏼🌹 🥰😍 من میخواستم از مشکل خودم بگم و در آخر ازتون مشورت بگی
دوستان من یک خاستگاری دارم که ایشون ۲۷ ساله هستن ایشون همسایه ما هستن و شناخت کامل روشون داریم و میدونیم که آدم خوبیه . پدرش سرطان داشت و ۴ سال پیش فوت شد. الان ۶ ساله که خاستگار من هستن و تو این شش سال به بهونه های زیادی ردشون کردم چون واقعا شرایطشو نداشتم (من پسرعموم رو دوست داشتم ولی به خاطر مشکلات خانوادگی و این که نظر پدر مادرش براش خیلی مهم بود خاستگاری شون بی نتیجه موند و فقط گفتن و رفتن دنبال کارشون و ازما جواب نگرفتن. دلم یکم ازش سرد شده نسبت به قبل ولی هنوز هم یکم بهش حس دارم)علاوه بر اون من طبع بدنم سرده کلا دستام همیشه یخ هست و بدنم میلرزه و رنگ پریده ام. الان ۲۰ سالمه و قبول کردم که بیاد خاستگاری و حرف بزنیم. ایشون دو روز پیش آمدن و ما حدود یک ساعت و ۴۰ دیقه حرف زدیم و من خود واقعیم رو بهش گفتم . گفتم شخصیت درونگرا دارم از محیط متنفرم ،از مهمونی و رفت و آمد زیاد خوشم نمیاد (نه که اصلا اهلش نباشم دوست دارم ولی کم) ایشون با اینکه خودشم یکم افسرده اس ولی بیرون رفتن و آهنگ گوش دادن و ... همه اینا رو داره. هر چی گفتم گف من خمرهای می کنم میشم رفیقت. ۶یا ۷ بار گف دوست دارم و خوشبختت می کنم با اینکه ما اصلا تا حالا با خم حرف نزده بودیم و من محجبه هستم . چند بار گف من پات وایسادم چرا می گی نه . چرا ته حرفات نه هس.
ولی من کلا هیشکی تا حالا به چشمم نیومده کلا نم دونم چرا ولی حالم خیلی بده میترسم بگم نخ بعدا پشیمون بشم یا قبول کنم بعد نتونم درست بهش علاقه مو نشون بدم . علاوه بر اون واقعا حالم بده . افسردگی گرفتم که چرا واقعا. علاوه بر اون از لحاظ قدی هم قد هستیم ولی ایشون خیلی ظریف هست و اینم یه مشکله .
لطفا راهنمایی کنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃 #زندگی #من سلام شب خوش من اولین باره دارم پیام میدم ولی چند ماهی هست وارد کانالتون شدم واقن ع
ما کمو بیش خانواده مذهبی بودیم نمیدونم چرا چون بچه بودن ولی خب خدا و پیامرا برام مرتبه خاصی داشتن مثل مامانم بهشون ارزش میدادم ولی وقتی مامانم فوت کرد کلا گم کردم همه چی رو اصلا نمیدونم چی درسته چی غلط از یه طرف دیگه پدرم بعد یه سال فوت مادرم ازدواج کرد و نامادریم زن خوبیه ولی خیلی منفیه همیشه نیمه خالی لیوان میبینه و سر چیزای کوچیک دعوا راه میندازه تو خونه انقد که هر کاری کردم ب نظرشون بد بوده با بابام حرف زده که بابامم همین احساس داره واقن میتونم بفهمم که بابامم خسته شده از این وضع تو خونه همه متشنج هستن و من واقن دوست ندارم پیششون باشم ترجیه میدم فقط تو اتاقم باشم
یه داداش کوچکتر دارم که وقتی ۳ سالش بود مامانم فوت کرد نا مادریم واقن دوسش داره براش کم نمیزاره
ولی خب سر درساش باهاس دعوا زیاد میکنه چون داداشم بیش فعالی داره و هیچ وقت تمرکز نمیکه و زن بابام همیشه سرکوفت میزنه سر هرچیزی
من اصلا نگران خودم نیستم من یه جوری میگذرونم باهاشون ولی نمیدونم داداشم چیکار کنم واقن کوچیکه و نمیتونم باهاش درس کار کنم الان کلاش سومه و من تو درسای خودم موندم واقن نمیکشم با اون بحث کنم سر هرچیزی باهاش حرف میزنیم اخرش باز باعث دعوا میشه
حداقل اگه میتونستم از سردرگمی درباره خدا و اینکه به چیش باید دلخوش کنم تو این وضعیت خیلی بهتر میشد ولی واقن نمیدونم چطور دارم زندگی میکنم همش احساس میکنم بازم قراره تو خونه دعوا بشه سر هرچیزی دوست ندارن تو خونه باشم هیچکسم ندارم واقن از فکر کردن درباره آینده داداشم زندگیش خسته شدم ای کاش میشد یه اتفاقی بیوفته که حداقل یکم از درگیری های فکریم کم بشه
چقدرم حرفام زیاد شد مرسی از اینکه حرفامو شنیدین❤️🙂
#تجربه
#خاطره
#مشاوره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام خدمت دوستان عزیز و خواهر عزیزم
من بارداری دومم صورتم لک افتاده دقیقاً زیر چشمم ، دکتر رفتم دارو داد برطرف نشد،دکتر گیاهی هر کاری ک گفتن انجام دادم ،کرم ک میزنم صورتم خیلی زشت مشخص میشه خجالت میکشم،اکثر مواقع ماسک میزنم صورتم ... ممنون میشم راهنمایی کنید ،با تشکر
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿