#دلبروووووون:
ولی به نظرم هیشکی دیگه مثل
محمود درویش دلتنگی رو قشنگ توصیف نمیکنه:
قطعه ای از من كنار توست و
قطعه ای كنار خودم!
و قطعاتم دلتنگ یکدیگرند . .
میشود بیایی؟(:⛅️
#دلبریبهسبکادبی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من اون اولا كه نامزد كردم هفته بعد عقد رفتم خونه پدر شوهرم بعد بچه جاريم از مدرسه اومد گفت زن عمو تكليفمو انجام بده باهام منم انجام دادم
٢ روز بعدش تو جمع جلو خود جاريم گفت مامانم گفته چرا تكليفتو دادي اون زن عموي خود شيرينت انجام بده كلي هم عداتو در اورد مامانم😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
『رفتنهاهمیشههمبدنیست؛مثلامندلمرفٺبرایش💍♥️』
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_دانشجویی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
دم در دانشگاه نشسته بودم
حدودا سال 80
یک بنده خدایی بهم گفت ببخشید بانک کجاست ؟
اومدم بهش بگم بانک صادرات یا تجارت - اشتباه گفتم بانک تاجرات یا صدارت ؟؟؟
یکدفعه رفیقم زد زیر خنده .
اون بنده خدا عصبی شد گفت : نمی خوای آدرس بدی مسخره نکن .
گفتم : به خدا منظوری نداشتم - اشتباه گفتم .
گفت : خر خودتی 😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#به_وقت_عاشقی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#مرید_برغوثی شاعرِ فلسطینی وقتی با
رضوی عاشور نویسندهیِ مصری ازدواج میکنه
بهجایِ اینکه بگه:
«ازدواج کردیم»
میگه:
ضحكتُها صارت بيتي!
"خندهش خونهم شد"
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿
یبار موتورمون پنچر شده بود😢زدیم تو کوچه پس کوچه ها تا خونه خیلی راه بود پیاده شدیم که موتور سنگین نباشه و بشه راهش ببری
موتور روشن بود شوهرم هی کوچولو کوچولو گاز میدادو ول میکرد که خودش خسته نشه 👍
منم با نهایت شجاعت و اعتماد به نفس گفتم بده من ببرم تو خسته شدی 😏
هی گفت نه تو نمیتونی موتور خیلی تیزه 😡😡
گفتم نهههههه بلللللدددددممممم😊😊😊😊😎
چشمتون روز بد نبینه من وایسادم کنار موتور و شوهرم پشت سرش
دستم که به سمت گاز رفت دگه ولش نکردم 😂😂😂
من همراه موتور میدوئیدم و شوهرم از پشت موتورو گرفته بود 😐😐😂😂
هی داد میزد گااااازو وللللشششش کن ولش کن توروخدااااا😄😄
یهو نمیدونم چی شد دستم ول شد
اینننننققققددددد خندیدیم دوتایی وسط کوچه
ینی دوتایی مردیم از خنده
شوهرمم خییییس عررررق از اون همه زوری که زده بود موتورو نگه داره 😂😂😂😂
بره همه هم تعریف کرده میگه هر وقت موتورتون پنچر شد بگید خانوم من براتون بیاره خسته نشین 😢😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووووون
مادربزرگم هميشه بهم ميگفت
گفتنٓ "دوست دارم"شجاعت ميخواد!
اگر ديدى كسى به هزار و يك دليل
از اين عبارت طفره ميره بدون
شجاعتِ مسئوليت عشقِ تو رو نداره!
آجر هاى زندگيتو تو قلب كسى بنا كن
كه خودش بَنّا باشه🔖('؛
✨✨✨✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
با خواهرِ آخریم یازده سال تفاوت سنی دارم بعدس ایشون اوایل ازداوجش بود که من و دختر خواهرشون هم که همسن من بود با خودشون برون بیرون
من یک آدمی ام که در رابطه با انتخاب غذا و این چیزا خیلی رودروایستی دارم 😶🙁
بعد چندین مرتبه شوهر خواهرم اسرار کردن که چه غذایی میخوام و پیشنهاد دادن بین سوخاری و پیتزا یکی رو انتخاب کنم
بعد اونجایی که ما بودیم یک جمعیت زیادی بودن
منهم هول شده یک دفعه گفتم معمولی میخورم 🤦♀️🤦♀️😶
خواهرم😶😊
شوهر خواهرم😐🙄🙄
دختر خواهر شوهر خواهرم😁😁😆
اطرافیا😅😅🤣🤣🤣🤣
من بدبخت😔😔☹😭😭😣
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
جهان از حرکت بیهوده اش میایستد
وقتی تو میخندی(:♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_دانشگاه
🌿🌿🌿🌿🌿
دانشگاهمون هر دانشکده یه نمازخونه داشت
بعد مسجد ساختن تو محوطه ،
حیاط نمازخونه رو کردن کلاس
ماهم تا میخواستیم بریم مسجد و بیایم خیلی راه بود تنبلی میکردیم ،
بعد از ناهار به نوبت با دوستامون کلاس خالی پیدا میکردیم روزنامه پهن میکردیم نماز میخوندیم
یه بار من داشتم نماز میخوندم دوستم هم تو کلاس خالی نشسته بود یهو دیدیم هفت هشت نفر با استاد وارد کلاس شدن همه با هم!!!!
منم وسط نماز!!خدا منو ببخشه دیگه همونجور که سرم پایین بود مهر رو برداشت فرار کردم!!!
ولی خیلی خندیدیم!!!!😂😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
عارضم به حضورتون که شوهر خواهر شوهر می خواست ماشین شاسی بلند بخره
با برادرشوهرم میرن نمایشگاه ماشین تا چند تا مدل رو ببینن... یه چند تا رو می بینن و یکی رو می پسندن و می خرن ...😀😀😀😀
و این شوهر خواهر شوهرم خیلی قپی میاد ولی مرد ساده و تعارفی هست برمی گردده به برادرشوهرم میگه تو هم یکی از این ماشینا رو بردار به حساب من 😳😳😳😳
برادرشوهرم میگه مرد حسابی مگه پفک نمکی می خری تعارف می کنی خودت داری قسطی می خری اونوقت برای من داری نقد تعارف می کنی 😂😂😂😂😂
💙
یبار با مادرم و پدرم و همسرم می رفتیم مراسم چهلم یکی از دوستای همسرم یه استان دیگه
رسیدیم استان مد نظر
به یه دو راهی رسیدیم نمیدونستیم کدوم طرف بریم
(از اونجایی که هر بار میخواستیم بپرسیم فلان مکان کدوم طرف یه مرد طرف مقابلمون بود بابام میگفت آقا فلان جا کدوم طرف)
این بار هم رفت بگه آقا این شهر کدوم طرف میرن دید طرفش خانم مجبور شد حرفشو اصلاح کنه گفت آقووم این شهر کدوم طرف😁
دیگه همه مون از خنده بی حال شدیم😂😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_شما:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
ما یه استاد داشتیم خیلی از فامیلاش تعریف می کرد و میگف فامیلای مافلانن بهمانن😏😒
یه بارداش میگف یکی از فامیلامون تالار داره عروسی گرفته بود براپسرش چه عروسی بود😂👍
بچه های کلاس ما ام خیلی منحرفن😢🙈
من پرسیدم دیگه پسرنداره(منظورم این بودکه ما هم ببره عروسیش)
بچه ها فکر کردن من گفتم پسرنداره بیاد منو بگیره😅🤦♀
تایه ماه شده بودم سوژه این واون خداییش بچه هامونم کم نذاشتن به هرکی میرسیدن تعریف می کردن😂
کل دانشگاه فهمید آبروم رف😔😢
ولی از اون به بعد استادمون چیزی تعریف می کرد من اظهار نظر نمی کردم😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿