eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
622 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 شاعرِ فلسطینی وقتی با رضوی عاشور نویسنده‌یِ مصری ازدواج می‌کنه به‌جایِ این‌که بگه: «ازدواج کردیم» میگه: ضحكتُها صارت بيتي! "خنده‌ش خونه‌م شد" @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 یبار موتورمون پنچر شده بود😢زدیم تو کوچه پس کوچه ها تا خونه خیلی راه بود پیاده شدیم که موتور سنگین نباشه و بشه راهش ببری موتور روشن بود شوهرم هی کوچولو کوچولو گاز میدادو ول میکرد که خودش خسته نشه 👍 منم با نهایت شجاعت و اعتماد به نفس گفتم بده من ببرم تو خسته شدی 😏 هی گفت نه تو نمیتونی موتور خیلی تیزه 😡😡 گفتم نهههههه بلللللدددددممممم😊😊😊😊😎 چشمتون روز بد نبینه من وایسادم کنار موتور و شوهرم پشت سرش دستم که به سمت گاز رفت دگه ولش نکردم 😂😂😂 من همراه موتور میدوئیدم و شوهرم از پشت موتورو گرفته بود 😐😐😂😂 هی داد میزد گااااازو وللللشششش کن ولش کن توروخدااااا😄😄 یهو نمیدونم چی شد دستم ول شد اینننننققققددددد خندیدیم دوتایی وسط کوچه ینی دوتایی مردیم از خنده شوهرمم خییییس عررررق از اون همه زوری که زده بود موتورو نگه داره 😂😂😂😂 بره همه هم تعریف کرده میگه هر وقت موتورتون پنچر شد بگید خانوم من براتون بیاره خسته نشین 😢😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
مادربزرگم هميشه بهم ميگفت گفتنٓ "دوست دارم"شجاعت ميخواد! اگر ديدى كسى به هزار و يك دليل از اين عبارت طفره ميره بدون شجاعتِ مسئوليت عشقِ تو رو نداره! آجر هاى زندگيتو تو قلب كسى بنا كن كه خودش بَنّا باشه🔖('؛ ✨✨✨✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 با خواهرِ آخریم یازده سال تفاوت سنی دارم بعدس ایشون اوایل ازداوجش بود که من و دختر خواهرشون هم که همسن من بود با خودشون برون بیرون من یک آدمی ام که در رابطه با انتخاب غذا و این چیزا خیلی رودروایستی دارم 😶🙁 بعد چندین مرتبه شوهر خواهرم اسرار کردن که چه غذایی میخوام و پیشنهاد دادن بین سوخاری و پیتزا یکی رو انتخاب کنم بعد اونجایی که ما بودیم یک جمعیت زیادی بودن منهم هول شده یک دفعه گفتم معمولی میخورم 🤦‍♀️🤦‍♀️😶 خواهرم😶😊 شوهر خواهرم😐🙄🙄 دختر خواهر شوهر خواهرم😁😁😆 اطرافیا😅😅🤣🤣🤣🤣 من بدبخت😔😔☹😭😭😣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: جهان از حرکت بیهوده اش می‌ایستد ‏وقتی تو میخندی(:♥️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 دانشگاهمون هر دانشکده یه نمازخونه داشت بعد مسجد ساختن تو محوطه ، حیاط نمازخونه رو کردن کلاس ماهم تا میخواستیم بریم مسجد و بیایم خیلی راه بود تنبلی میکردیم ، بعد از ناهار به نوبت با دوستامون کلاس خالی پیدا میکردیم روزنامه پهن میکردیم نماز میخوندیم یه بار من داشتم نماز میخوندم دوستم هم تو کلاس خالی نشسته بود یهو دیدیم هفت هشت نفر با استاد وارد کلاس شدن همه با هم!!!! منم وسط نماز!!خدا منو ببخشه دیگه همونجور که سرم پایین بود مهر رو برداشت فرار کردم!!! ولی خیلی خندیدیم!!!!😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عارضم به حضورتون که شوهر خواهر شوهر می خواست ماشین شاسی بلند بخره با برادرشوهرم میرن نمایشگاه ماشین تا چند تا مدل رو ببینن... یه چند تا رو می بینن و یکی رو می پسندن و می خرن ...😀😀😀😀 و این شوهر خواهر شوهرم خیلی قپی میاد ولی مرد ساده و تعارفی هست برمی گردده به برادرشوهرم میگه تو هم یکی از این ماشینا رو بردار به حساب من 😳😳😳😳 برادرشوهرم میگه مرد حسابی مگه پفک نمکی می خری تعارف می کنی خودت داری قسطی می خری اونوقت برای من داری نقد تعارف می کنی 😂😂😂😂😂 💙 یبار با مادرم و پدرم و همسرم می رفتیم مراسم چهلم یکی از دوستای همسرم یه استان دیگه رسیدیم استان مد نظر به یه دو راهی رسیدیم نمی‌دونستیم کدوم طرف بریم (از اونجایی که هر بار می‌خواستیم بپرسیم فلان مکان کدوم طرف یه مرد طرف مقابلمون بود بابام می‌گفت آقا فلان جا کدوم طرف) این بار هم رفت بگه آقا این شهر کدوم طرف میرن دید طرفش خانم مجبور شد حرفشو اصلاح کنه گفت آقووم این شهر کدوم طرف😁 دیگه همه مون از خنده بی حال شدیم😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ما یه استاد داشتیم خیلی از فامیلاش تعریف می کرد و میگف فامیلای مافلانن بهمانن😏😒 یه بارداش میگف یکی از فامیلامون تالار داره عروسی گرفته بود براپسر‌ش چه عروسی بود😂👍 بچه های کلاس ما ام خیلی منحرفن😢🙈 من پرسیدم دیگه پسرنداره(منظورم این بودکه ما هم ببره عروسیش) بچه ها فکر کردن من گفتم پسرنداره بیاد منو بگیره😅🤦‍♀ تایه ماه شده بودم سوژه این واون خداییش بچه هامونم کم نذاشتن به هرکی میرسیدن تعریف می کردن😂 کل دانشگاه فهمید آبروم رف😔😢 ولی از اون به بعد استادمون چیزی تعریف می کرد من اظهار نظر نمی کردم😅 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 پدریکی از اقوام فوت کرده بود..‌ رفتیم مراسمش دخترش اینطوری عزاداری می‌کرد: بابا که دوبار دوبار رفتی حموم😳 بابا، مکث میکرد دوباره میگفت بابا که شلوارت پایین مونده بود😳 بابا ، دوباره مکث ، زنگ زدیم ۱۱۰ اومدن جمعت کردن😳 بابا... افرین درسته، قشنگ همینطوری با شعر بخونید.😂😂😅 یکی از آقایون که بیرون ایستاده بود به عنوان صاحب عزا یکیو فرستاد گفت تورو خدا یکی اینو خفه کنه ابرومونو برد فکر میکنن بابامون خلافکاری ،چیزی بوده😁😂 قضیه اینطوری بودکه این پیرمرد بنده خدا الزایمری بوده صبح جمعه غسل جمعه کرده بوده یکبارفراموش میکنه دوباره میره غسل کنه موقع پوشیدن شلوارش سکته میکنه شلوارش همینطوری میمونه بعدزنگ میزنن ۱۱۵اورژانس میان این بنده خدا رو جمع و جورش میکنن میبرن بیمارستان دخترش اشتباهی میگفت صد و ده خلاصه ملت مونده بودن بخندن ازعزاداری دخترش یاگریه کنن.🤣🤣🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿 یه بار با همکارام رفتیم اردو بعد از ناهار پاشدم برم آب بخورم دیدم رنگ اب زرده هرچی صبر کردم اب سفید بشه لامصب نمیشد به اطراف نگاه کردم دیدم مردم قشنگ دارن اب میخورن صورتشون رو میشورن به بچه هاشون آب میدن دلم هم زد برگشتم نزد همکارام واسه‌ی همکارم که مرد بود تعریف کردم یه نگاه اینجوری 😳 بهم کرد بعد گفت خسته نباشید عینکت که زرده بردار برو آب بخور من 😳 همکارام 😂😂 آخه عینکم زرده منم فکر میکردم آب زرده 😂😂 دیگه باخنده رفتم خودم رو سیراب کردم لعنت بر یزید🤣 🤣 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: شماممنوع‌الخروج‌ازمرزهاےقلب‌منـے! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 وقتی بچه بودیم عادت داشتیم غذامون روبخوریم وهمینجورازسرسفره پاشیم مامانم همیشه دعوامون میکردکه کی بایدسفره تون جمع کنه😐 یه روزشکایت ماروپیش بابام بردکه چقدربچه هات تنبلن و... ناهارکه خوردیم بابام منوصدازدگفت بیابروبه مرضیه(دخترهمسایه مون)بگوبیادسفره مون روجمع کنه..منم کلا شوووت😅 رفتم سرظهری درخونه مردم روزدم گفتم مرضیه خونه س،مامانش گفت آره چیکارش داری؟گفتم بهش بگوبابام گفته بیاسفره ماروجمع کن مامان مرضیه😤🧐🧐 من😁😁😁😜😜 و وقتی برگشتم خونه وگفتم مرضیه نیومد باباومامانم😑😬🤜 🤛😱😱 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿