eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک ایده معنوی👇
من به شخصه مشکلات زیادی داشتم که با ذکر قران نماز حلشون کردم اسون ترینش دعای حضرت یونس لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین (۴۰)مرتبه تو اتاق تاریک بخونید خوندن سوره یس معجزه میکنه تا ۷روز حسبی الله لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین روزانه ۷مرتبه بگه هرحاجتی داشته باشه خداحاجت رواش میکنه من زیاد اهل کتاب خوندن و قران خوندن هستم خیلی از ذکرایی ک کردم نتیجه گرفتم من ۲۳سالمه از ۱۴سالگی خواستگار داشتم ولی هیچکدوم باب دلم نبودن تا اینکه با ی ذکر اشنا شدم اون تا سه ماه بعد نماز ۷مرتبه خوندم بلاخره اونی ک میخواستم بخواستگاریم اومد ی شخص نماز خون باخدا با ایمان خوشگلی خوشتیپیشم داره کارشم داره الحمدالله دوسمم داره دوسالع نامزدیم حتی یبارم ناراحتم نکرده اول خدا بعد معجزه دعا ربی انی لما انزلت الیه من خیر فقیر اینا همه ایه های قرانی هستن میتونید تو گوگل سرچ کنید ک حرکت فتحه ضمه سکونش رو درست بخونید ما چن سال پیش خونمون فروختیم اومدیم ی شهر دیگ ساکن شدیم مستاجرشدیم خونه زیاد باب دلمون نبود اون موقع تازه ی ذکر یاد گرفته بودم واسه صاحب خونه شدن شروع کردم ب ذکر الهم ربی انزلنی منزل مبارک و انت خیر المنزلین بعد نماز ۱۱مرتبه میخوندم تا اینکه بعد یسال خونمونو عوض کردیم باورتون شاید ی خونه بزرگ ویلایی خوشگل نصیبمون شد با پول پیش ۱۰تومن ماهی ۵۰۰تومن الان چهارسالع تو همین خونه زندگی میکنیم پول پیش همونه فقط اجاره الان ی تومن شده هرکیم میپرسه چقد اجاره میدین میگیم ی تومن تعجب میکنن میگن مفته ی خونه ۱۵۰متری وسط شهر با این قیمت واقعا خدا خونه رو رسوند واس ما چ شیعه باشید چ سنی از هر قوم قبیله ای فرقی نداره ما خدارو میپرستیم اروم قرار نداری فکرت درگیره افسرده هستی نماز بخون باخدای خودت درد دل این از خدای خودت کمک بخواه همه ما مشکل داریم هیچکس بی مشکل بی دغدغه نیست روزانه صدبار استغفرالله بگو ذکر یا( فتاح ) واسه حل مشکلات ورد زبانت باشه دستت تنگه ب نون شبت موندی شبا سوره واقعه رو بخون بلد نیستی بزن تو گوگل صوتیش گوش بده بعضیا واس مردهاشون سال ماه میگیرن کلی هزینه میکنن نیاز ب هزینه نیس وقتی سوره ملک هست‌. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک جدایی👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک جدایی👇
وقتی ازش پرسیدم چی شد جدا شدین و بهم گفت: یه شب خوابیدم و صبح که بیدار شدم و به همسرم نگاه کردم احساس کردم دیگه دوسش ندارم ، تعجب نکردم. می‌دونستم فرایند غریبه شدن در یک لحظه اتفاق میوفته، یک لحظه که یه دوستِ چندین چندساله رو براحتی میذاری کنار، یه رابطه ای که تا شبِ قبلش همه چی انگار خوب بوده رو تموم میکنی، از محل کاری که سالها دوسش داشتی جدا میشی، با آدمی که هر روز صحبت میکردی دیگه صحبت نمیکنی و به کسی که سالها فکر میکردی عاشقشی دیگه حسی نداری... فرایند غریبه شدن دقیقا همین جوریه، انگار مدت ها همه گلایه ها و دلشکستگی ها و حرفای ناگفته ی حل نشده رو تو خودت نگه میداری و اونا از درون تغییرت میدن، مثل یه واکنش شیمیایی... درسته زمان میبره اما بلاخره یجایی در یک لحظه اتفاق میوفته! یک لحظه که گاهی شاید خیلی سال بعد باشه و گاهی شاید خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکنی و دقیقا تو همون لحظه ست که طرف مقابل شوکه شده و متعجب نیمه ی راه میمونه و از خودش میپرسه چرا ؟ ولی خبر نداره هر فرایندی نیاز به یه واکنش دهنده و فرآورده داره که درکنار هم قرار میگیرن و واکنشی رخ میده که گاهی باوجود کاتالیزگرها سریعتر هم اتفاق میوفته یعنی میخوام بگم فرآورده اون چیزیه که ما به هر رابطه ای میدیم، اون رفتاریه که ما با اون آدم داریم، اون حسیه که ما میذاریم وسط، به همین سادگی! پس اگه طرف یهو باهات غریبه شد، یهو گذاشت رفت، یهو فراموشت کرد از اون نپرس چرا از بپرس از خودِ خودت... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعض
نظر شما ❣❣❣ سلام خیلی متاسفم برای مریم 😔 اینجا قضاوت کردنش خیلی سخته شاید هرکدوم از ماهم جای اون بود همین کار رو میکرد ان شالله خدا کمک همه ما بکنه و از وسوسه های شیطانی دور نگه داره🙏 خیلی دوست دارم بدونم اخر داستان زندگیش چی میشه ان شالله ک ختم بخیر شده باشه ❣❣❣❣❣❣ ادمین جان دلم گرفت از بلایی که قراره سر مریم بیاد😔😔😔 چرا پدرومادرها به جیگرگوشه هاشون رحم نمیکنن آخه😔😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک خواستگاری👇 یه بار بعد خواستگارها رسیدم خونه  آخه شاغل بودم موقع چایی تعارف کردن  جلوی پسره یهو جلوی چادرم کامل باز شد  تونیک تنم بود منم سینی جایی گذاشتم توبغلش  چادرم جمع کردم  بعد سینی ازش گرفتم همه مونده بودن من چیکارکردم😂😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک تجربه👇 من 30 و شوهرم 34 سالشه ( خیلی از من سره) ما یه ساله عروسی کردیم. ✴️ الان خوشبخترین زن دنیام. بااینکه خیلی کوتاه و تپلم و تو خانواده فقیرم. از همه مهمتر 30 درصد بدنم ماه گرفتگی هست. منم خواستگار نداشتم و اگرم داشتم بخاطر وضعیتم پشت سرشونم نگاه نمیکردن. ✅ همیشه مثبت اندیش بودم و تصور میکردم شوهرم باید این خصوصیات رو داشته باشه. الان یه ساله عروسی کردم و اصلا شوهرم با وضعیتم مشکلی نداره. حتی یه بار خواستم برم لیزر، نذاشت و گفت همینطوری هم دوستت دارم. خواهرای گلم! هیچوقت ناامید نشید و اگه عیبی دارید به خواستگارتون طوری بگید، انگار خیلی عادیه. اگه خودتون بزرگش کنید، اونم فکر میکنه خیلی چیز بدیه. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعض
نظر شما برای مریم ❣❣❣❣❣ سلام ادمین جان...من میگم خیانت هییییچ توجیهی نداره هیچ توجیهی😐😐😐 وقتی شوهرت بده طلاق بگیر نه اینکه خیانت کنی😞 نه اینکه بری دنبال یه مرد دیگه😐😐 نه اینکه هوس بازی کنی..اه حالم از زنهای ضعیف بهم میخوره😐 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعض
:❣ دوستان درددل مریم که اعضای کاناله دختریکه اتفاقات غیرقابل پیش بینی در زندگیش اتفاق می افته رو بخونید و نظراتتون رو برامون ارسال کنید... دختریکه بعد عروسیش دچار یک وسوسه میشه و.... ممکنه برای هر کدوم از ما اتفاق بیفته.... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)
دنیای بانوان❤️
#مریم(دختریکه به اجبار زن پسرعموش میشه ولی اتفاقات غیرقابل باوری در زندگیش پیش میاد.....)#درد_دل_اعض
تو افکار خودم غرق بودم که صدای داد و بیداد بلند شد....محمد در اتاق را باز کرد و اومد بیرون.داد زد: مگه من کردم؟؟مگه من خواستم.منم کلی آرزو و فکر و خیال داشتم...بذارید دهنم بسته باشه.رو کرد به من و گفت: راه بیفت.رفتم تو اتاق بابا راه میرفت و فوش میداد.داداشم عصبانی بود و داد میزد.نگاه کرد بهم و گفت:این دیگه پاشو تو این خونه نمیگذاره توام اگه دختر این بابایی برو و سفته هاشو پس بگیر اگه نه که دیگه نمیخوام ببینمت.به مامان نگاه کردم و گفتم : به من چه.مامان گفت: برو مامان اینا الان ناراحتند.چیزی نگو.روسریمو سرم کردمو راه افتادم.محمد تا تو خونه داد زد و دعوام کرد.من نمیدونستم این وسط گناهم چیه که همش باید غصه میخوردم.وقتی رسیدیم خونه لباسش رو عوض کرد و خوابید.اونشب گذشت و دوباره بحث سفته و بدهی بابا زنده شد و من و زندگیمو درگیر خودش کرد.زنعمو مدام زنگ میزد و کلی بهم حرف میزد و تهدیدم کرد که به پسرش میگه طلاقم بدهو بی آبروم کنه.حرفی نداشتم بزنم بعد از همه ناراحتیام به احسان پناه میبردم و بهش زنگ میزدم.محمد فقط وقتی میخواستکنارم بخوابه و باهم باشیم باهام حرف میزد و کارش که تموم میشد دوباره همون مرد بی روح و خشک میشد.اون روزم مثل همیشه تو خونه تنها بودم و محمد سر کار بود شب قبلش بین عمو و بابا دعوا سختی شده بود و به خونه ما هم کشیده بود و من هم خیلی بهم ریخته بودم.احسان نزدیک ظهر بهم زنگ زد و وقتی صدام رو شنید اصرار کرد که باهاش برم بیرون خیلی ناراحت بودم.این مدت بیشتر از از همیشه از محمد شنیده بودم که بهش تحمیل شدم و دوستم نداره.برای همین قبول کردم و تو یکی از پارکهای شهر قرار گذاشتیم.وقتی بهش رسیدم و دیدمش انگار دلم آروم گرفت.نشستم کنارش و شروع کردم باهاش حرف زدن دلم میخواست سرمو تو بغ.لش بذارم و های های گریه کنم.دلم میخواست دست نوازش روی صورتم بکشه.خیلی بی کس و تنها بودم برام مهم نبود که چه فکری راجع بمن میکنه مهم این بود که فقط اونه که منو میبینه و دوستم داره.ناخودآگاه بود یا واقعا میخواستم نمیدونم دستش رو تو دستم گرفتم و رهاش نکردم.اولش قلبم ریخت پایین و ترسیدم اما وقتی دیدم آرومم میکنه رهاش نکردم.دو سه ساعت کنارش نشستم چند .این مریم رو نمیشناختم حتی نمیفهمیدم چرا لحظه ای از محمد و زندگیم خجالت نمیکشیدم.بعد از چند ساعت بلند شدم و گفتم باید برم خونه. گفت: میرسونتم. سوار ماشین شدم و نزدیک خونه تو یک کوچه خلوت نگه داشت.ساعت سه ظهر بود و کسی تو خیابون نبود.آروم اومد سمتم و گفت دوست دارم. ادامه دارد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک عاشقی👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک عاشقی👇
عشق این است که توی شیرینی فروشی چشمت دنبال شیرینی که عاشقش هستی باشد اما بگویی نصف جعبه را با شیرینی مورد علاقه ی او پر کنند. عشق این است که برای خرید لباس برای خودت بروی و با ساکی پر از لباسهایی که بنظرت او را زیباتر از همیشه می کنند از خرید برگردی. عشق این است که وقتی دوتایی در ماشین نشسته اید همه ی آهنگ ها را رد کنی تا به ترک مورد علاقه ی او برسی. عشق این است که وقتی خواب است صدای تلویزیون را کم کنی تا بیدارش نکند و خودت به سختی از هر جمله ای که میشنوی فقط دو کلمه را آن هم با هزار تلاش تشخیص دهی. عشق این است که شبهایی که از شدت کارهایی که سرش ریخته نمی تواند بخوابد، در حالی که چشمان خودت از شدت خواب بسته میشوند، پا به پایش بیدار بمانی و نگذاری لیوان چایش خالی بماند و گه گاه با شوخی هایت سرحالش بیاوری تا کارهایش تمام شوند. عشق این است که بعد از ده ها سال با هم بودن باز هم اولویتت او باشد و او باشد و او باشد :) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿