دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام میخواستم از معجزه امام جواد بگم
من دخترم تب شدیدی کرد طوری که با هیچ دارویی خوب نشد
بردیمش دکتر گفتن باید یک هفته بستری بشه عفونت ادراری داره
ماهم به ناچار بستریش کردیم و خیلی زجر کشید و چون کوچولو بود رگدستاش برای
آمپول پیدا نمیشد و قرین به ۴۰بار هر روز سوراخ سوراخ میکردن دستاشو ومن دیگه
نابود شدم ازبس گریه میکردم برایاین طفل معصوم و چشم انتظار که
مرخصشکنن تااینکه باز ازش آزمایش گرفتن گفتن عفونتش خوب نشده و باید
۱۰روز دیگه بمونه و منو پدرش دلشکسته با اشکو زاری دعا میکردیم که دخترم نجات
پیدا کنه ازبنجا من همونموقع نذر امام جواد کردم گفتم ۱۴۰۰۰مرتبه ذکرتون رو
میگم دخترم رو خوب کنید و مرخص شه
فرداصبحش دکتر اومد بالا سرش خیلی
غیرمنتظره گفت دوره داروییش ۷ روز بوده که گذرونده بقیه دوره رو بادارو خوراکی تو
خونه بخوره و همین امروز مرخصه😍
وای من از خوشحالی در خودم نمیگنجیدم
حتی آرزو داشتم دو روز بعدش مرخص شه اما صبح همون روز مرخص شد دخترم .یا امام جواد ع ازتون ممنووووونم
واسه خونه هم ما خیلی گشتیم با پولمون شاید تو این دوره و زمان یه خونه یه خواب
گیرمون می اومد فقط.ذکر رب انزلنی منزلا مبارکا رو خوندم و نذر کردم باور نمیکنید
پس فرداش برامون جور شد.چه خونه ای چه صاحبخونه ای و چه محیطی و..میخام
باز دعا کنم اگه بشه همینو بخریم.پولشو نداریم اما خدارو چه دیدی.وقتی خیلی
ناباورانه برامون جور کرد خریدش رو هم شاید جورکنه
التماس دعا از همتون دعا کنید زندگیم سراسر عشق و محبت شه ❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
همسرم پشت و پناهم....
سلام به همگی دوستان...
من یادمه وقتی زایمان کردم مادرشوهرم لج گرفته بود باید اسم اونو بذارم روی دخترم بخاطر اینکه همه بگن چقدر احترامشو داریم😐😐😐
وای وقتی یادم میاد میخوام بمیرم...
ولی خداروشکر همسرم همیشه طرف من بود
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانم هایی که با شوهراشون مشکل دارن وکتک میخورن
سلام به نازگل خانم امیدوارم که پیامم رو بخونید وبرای همه ی خانوم های کانال
بزارید اوا از همه برای خانم هایی که با شوهراشون مشکل دارن وکتک میخورن
مثل خانم چکاوککه خیلی سختی میکشه اورژانس اجتماعی برای این مسائل هست
وهستن کسایی که کمکتون کنن قانونی هر کسی ازارتون میده به سزای عملش
برسونن چرا بعضی خانوما فقط سوختن وساختن یا طلاق رو راه حل میدونن شما
انقدر که مثل کوه استوار هستی پس تو سری خور نباش که فردا پس فردا بچه
هات نگن مادرم ضعیف بوده به قوی بودنتون افتخار کنن ودوم برای خانمی که از
جهازش صحبت کرده عزیزم پدر مادر خانم وظیفه ای از لحاظ قانونی ندارن که جهیزیه
بخرن این جهزیه یک هدیه از طرف خانواده دختر به دخترشون هست که
میتونن ندن به عروس وخانواده پسر نمیتونن حرفی بزنن چون وظیفه ای ندارن و
عزیزم من هم با کمترین وسیله سر خونه زندگیم اومدم حالا خدا رو شکر همه چیز
خریدم و مادر شوهری داشتم که همیشه منو بخاطر جهازم تحقیر میکرد و منو با
شوهرم دعوا مینداخت وسیله محبت نمیاره اگه شوهرت خوبه با یه قابلمه هم
میشه زندگی کرد امیدوارم سطح فرهنگبعضی خانواده ها بالا بره،، برای
همتون یه دنیا ارامش برای زنگیهاتون از خدا براتون میخوام
من باشم گل افتابگردون
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
ایده تجربیات زندگی
سلام
وقتی بخیر
خوب هستید؟؟
یه کمک میخواستم
کسانی که سن زیادی ندارند نه اصلا اصلاح میکنم حرفم رو کسانی که رفاقت های پایدار را تجربه کردند ...
برای ما هم میشه پیشنهاد هایی بدید
که چیکار کنیم یا چه واکنشی نشان بدهیم
و اینکه برای محبوب شدن و عزیز شدن شما راهکار هایی هایی بلدید ...
ممنون میشم بهم بگید..
و سوال یکی از دوستام برای کسی که قهره چجوری محبت در دل اون رو زیاد کنیم؟؟
اگه بهم راهنمایی کنید ممنونتون میشم
دوستون دارم ❤️❤️
یا علیی
اگه هم هر کس پیاممو دید جواب بده از تجربیاتش...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
عشق وجود نامزدمه...
سلام نازگل جون
عشق وجود نامزدمه...من از بچگی زیر دست ناپدریم بزرگ شدم خیلی سختی کشیدم ولی احساس میکنم با فرستادن نامزدم خدا خیلی از مشکلات بچگیمو میخواد جبران کنه..
ایشون اقوام دیرمون هستند و بااینکه تفاوت مالی داریم ولی مهم عشق و علاقه است
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
زنبور که نیشمان میزد
#مادربزرگ ریحان را می چکاند
ضماد میکردمیزد جای نیشش
بوی ریحان می پیچید توی سوز گزگزمان
دل پیچه مان با شاخه نبات
و دم کرده #چای قلمی خوشرنگ خوب میشد
و در خیالمان نخ نبات جادوی قاشق مادربزرگ بود
سردرد که میشدیم با دستهای چروک و زبر و مهربانش
سرکه روی پیشانیمان می مالید
وناخوش که بودیم ذغال و سکه پنج ریالی و #تخم_مرغ
مرغ عزیزتر از جانش دم دست بود
در چشمانش زیباترین ،خوبترین،خوش قد و بالاترین
بودیم که چشم حسود و بخیل مارا نظر کرده
تخم مرغهارا که میشکاند و انشاالله که می کرد
ماشاالله خوب میشدیم
تشکهایش بوی نفتالین میداد اما
توی بالشمان گل محمدی گذاشته بود
تا خواب راحتی داشته باشیم
کیسه سبز _وان یکادش_ به زیرپوشمان سنجاق بود
و چهارقل مکتب سالهاپیش پشت وپناهمان
خدا بیامرزدش
کاش این روزهای تنهایی کنارمون بود
شاید به #معجزه محبتش دلمان گرم میشد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانم ۲۴ ساله که دوست همسرشون رو دوست دارند
عزیزم نگاه به نامحرم تیری از طرف شیطان هست
خودتون رو اسیر وسوسه شیطان کردید و مدام ادامه دادید ساعت ها نگاه،ساعت ها فکر به ایشون و حتی زیاده روی تا این حد که در رابطه با همسرتون به یاد او بودید
چرا اینقدر نقش خدا تو زندگی و فکرتون کمه؟؟
چرا دلتون اینقدر براتون ارزش داره که نمی خواهید حداقل اگه دین ندارید ، به ارزش ها پایبند باشید ، شما در هر دینی که باشید الان همسر دارید و اون متعهد هستین
چرا آبروتون رو به حراج گذاشتین؟
اون آقا بشما درست گفته ، اگه زن همسر داری دنبال مرد دیگه ای تو زندگیش باشه قطعا اون زن یه زن ناپاک و هرزه هست
و فرسنگ ها با حیا و عفت و پاکی فاصله داره
چرا شیطان زندگی این آقا شدید؟؟
یکی از دلایلش بی هدف بودن شماست
یکی از مهمترین هاش هم بی کاری بودنتون هست
خودتون رو سرگرم کنید از کلاس و باشگاه و مطالعه و کارهای هنری تا هر چیز مفید دیگه
وقتتون رو برای فکرهای مسموم کمتر و کمتر کنید
رابطه تون رو با خدا بیشتر کنید اولش هم اینه که نماز اول وقت بخونید
الان اگه شهوتتون رو کنترل نکنید به زودی آتشش دامن شما و خانواده تون رو میسوزونه
ببخشید که واضح گفتم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
و راجب اون پیشنهاد دوستمون که گفتن خوبی و بدی همسرمونو بگیم و دوست دیگری که گفتن نگیم😑
اولا از نظر من اینکه مدام از بدی زندگی هامون حرف بزنیم تا دل اعضای کانال شاد بشه و اگر از خوبی همسرامون بگیم دلشون میشکنه واقعا حرف نادرستیه.نمیشه که همیشه انرژی منفی تزریق کنیم به جامعه وافراد رو از زندگی متاهلی دلسرد کنیم
دوما که از نظر بنده خوبی و بدی همسرامون به نوع دیدگاه ما بستگی داره.مثلا بعضی از بانوان یک سری چیزهارو بدی شمرده بودن که من اون رو در همسرم میدیدم و نه تنها بدی نبود و بلکه خوبی هم بود از نظر من.بطور مثال اینکه شوهر یه نفر خرجی نمیده از نظر من بی معنی ترین جمله ی دنیاست.من ۹ساله زندگی میکنم و یکبار هم درخواست پول از همسرم نکردم.ایشون هرچی که لازم باشه رو برای من و دخترم تهیه میکنن و من لزومی برای به راه انداختن جنجال سر چند تومن پول نمیبینم.یا مثلا میگین که خانواده ی شوهر از ما خبر نمیگیرن یا رفت و امد اینا نمیکنن😂خب چه بهترررررررر.چی از این بهتر اخه؟؟من که از خدامه هیچکس احوال منو نپرسه و منو زندگیم وهمسرم رو به حال خودمون بذاره.اتفاقا من از توجه زیاد فامیل و خانواده ی همسرم اذیت میشم و این روبدی میبینم در صورتی که شما خوبی میبینید.یا یک مثال طنز دیگر اینکه میگین شوهرتون نمیذاره اینستا نصب کنید یا کاشت ناخن اینا انجام بدید🤦🏻♀️والا منی که الان۲۴سالمه یکبار هم اینستا یا تلگرام نصب نکردم.کاشت هم که قضیه اش مشخصه.کار حرامیه.چون غسل و وضو وروزه باهاش باطله.پس این خصلت خوب شوهره که نمیذاره ما از خدا و دین دور بشیم.مجازی هم والا هرچی کمتر زندگی بهتر.من همین یدونه ایتا رو دارم و ازش هم راضی ام.اگر بخاطر کلیپ میرید اینستا که خب اینجا کانال زیاد هست اگر هم بخاطر چت با دوستان میرید که خب اینجا هم میشه چت کرد.زندگی رو الکی برای خودتون سخت نکنید خواهران گلم
بیایید بجای عیب جویی نگاه خودمون رو به زندگی تغییر بدیم اینجوری دنیا جای قشنگی برای زندگی کردن میشه😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون از مشکل مدرسه ای دخترش میگه
سلام وقت بخیر
من یه سوال داشتم خواست لطف کنید داخل گروه بگذارید تا شاید کسی بهم کمک کرد
من یه مادر ۳۲ ساله هستم دوتا دختر دارم دختر بزرگم ۱۰ ساله است کلاس چهارم بچه باهوشی است اما متأسفانه داخل نوشتن کنده
درس هارا به صورت شفاهی کاملا بلده اما داخل امتحان کنبی نمیتونه بنویسه یعنی تا بخواد بنویسه زمان تمام شده دیگه واقعا خسته شدم بریدم تشویق کردم تنبیه
کلاس های اختلال یادگیری هم بردم اما مسئول اونجا میگه بچه باهوشی مشکل یاد گیری نداره بخدا بریدم الان ۱۵ روز از مدرسه رفته همش دارم حرص میخورم بخاطر اینکه معلم فقط امتحان کتبی میگیره تورا خدا اگر کسی این مشکل را داشته تونسته حل کنه بهم بگه از هیچ لحاظ براش کم نگذاشتم هرچی خواسته دیر یا زود براش فراهم کردم
این کاراش باعث میشه عصبی بشم و سرش دادو بیداد کنم😔😔😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
بعد از ظهر با صدای زنگ در بیدار شدم.
صاحب صدای پشت آیفون گفت: خاله ببخشید میشه در رو باز کنید من از انار حیاطتون بچینم؟ چشمم مونده بهشون...
با تعجب گفتم: چشمت مونده؟
جواب داد؛ بله..
در را باز کردم؛ دو تا پسربچه شش هفت ساله بودند. تا از پلهها به حیاط برسم، یکیشان که زور بیشتری داشت، آن یکی را بلند کرده بود تا دستش به شاخه پربار روی حصار برسد. از دیدنشان خندهام گرفت و در همان حال برگشتم توی حیاط و خودم دو تا انار برایشان چیدم. انار حیاط ما شیرین نیست؛ مزه ترش و تک و توک ملس دارد، ولی خب بچهها دلشان خواسته بود.
چیزی که باعث شد از خواب بعدازظهر دل بکنم و بخاطرشان تا حیاط بروم، اجازه گرفتنشان بود و توجه به حلال خوری. با خودم گفتم: کاش بعضی پشت میزنشینها یاد بگیرند و بیتالمال را مالِ خانهشان نپندارند.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🌸🍃🍃 آساره..
ولی علی بسیار سست اراده بود.... اون روز هم خیلی التماسم کرد.... اما من اصلا نگاش نکردم... یه کم بعدش بابام اومد دستمو گرفت و منو از اونجا دور کرد.... به پيشنهاد بابام مهریه مو بخشیدم و در عوضش خواستم امیر با خودم باشه.... خانواده ی علی هم قبول کردن.... انگار خودشون هم میدونستن علی صلاحیت نگهداری از بچه رو نداره.... و من تو سن بیست و چهار سالگی شدم یه زن مطلقه....بابام طبقه ی پایین خونشون رو داد به منو گفت :آساره یه وقت فکر نکنی این واحد ها برام تحفه هستن نه.... من یه تار موتو به صدتا از این واحد های آپارتمانی نمیدم ... اما شاید با خودت بگی چرا بابام یه واحد از این خونه هاشو قبل طلاقم بهم نداد تا کارم به طلاق نکشه.... باید بهت بگم که : دخترم اگه من بهتون خونه میدادم بشینید ، در حقیقت در حق تو و بچه ت ظلم کرده بودم.... اونجوری پشت علی بیشتر باد میخورد و بی مسئولیت تر میشد.. واحدی که من بهش داده بودمم میفروخت و دود میکرد.... و ممکن بود تو دو سال دیرتر ازش جدا بشی... یعنی دو سال بیشتر عمرت رو با اون تلف کنی و تو خونش جنگ اعصاب داشته باشی... صلاح تو در هر چه زودتر جدا شدن از علی بود..... پس از من ناراحت نباش دخترم... حالا که ازش جدا شدی اصلا نگران نباش... من همه جوره پشتتم....
وسایلمو تو واحدی که بابام داده بود و پایین واحد خودشون بود چیدم.... عصرش بابام گفت :برای غذا هم بیا پیش خودمون.... ولی بازم عصر میریم فروشگاه هر چی دوست داشتی برای خودت و بچه ت بخر.... بابام تو یه روز همه چی برام فراهم کرد.... یخچالمو پر کرد.... امیر هر چی لازم داشت براش گرفت... خلاصه که نذاشت هیچ کم و کسری داشته باشیم.... علی چندباری دوباره پیغام داد و ازم خواست برگردم... چند بارم تهدید کرد که امیرو ازم میگیره ولی خب از نظر قانونی حرفش اهمیتی نداشت و پیش نمیرفت.... بعد از اینکه زندگی کنار بابام اینارو شروع کردم انگار به یه آرامش روحی روانی رسیدم... سر سوزنی دلتنگ علی نبودم... بدترین روزهای زندگیمو تو خونه ی علی تجربه کرده بودم... حتی یه روز خوش کنارش نداشتم....
تقریبا پنج ماه از طلاقم گذشته بود که یه روز دختر خالم اومد خونه مامانم اینا.... منم رفتم اونجا.. همگی دور هم نشسته بودیم و حرف میزدیم.... دختر خالم رو به من گفت :امیر که دیگه چهار سالش شده و از آب و گل دراومده... تو خونه حوصله ت سر نمیره...؟ دوست داری بری سرکار و خودتو جایی مشغول کنی؟ مامانم گفت :آساره احتیاج به پول نداره... پدرش هر چی بخواد براش میگیره....
ادامه دارد