eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
ماشاالله تمام خانم ها حمله کردن و گفتن حتما آقا کاری کرده و خانما فرشتن میخاستم بگم تمام اعضای اعضای نه ولی اکثرشون مرزهای عقده ای بودن و فمینیست بودن و جابه جا کردن ما چندتا خانم چهل و خورده ای داشتیم که متاهل بودن و به همسرشون خیانت کردن و خانمای پیام بازرگانی اومدن گفتن عزیزم درک میکنم که اصلا نمیخام دوباره توضیح بدم اصلا فکر نکردید مشکل از خانمش باشه؟ وقتی یه متاهل خیانت میکنه شماهم حمایت .اون ور داستان مردهایی هستن که عذاب میکشن که ان شاالله درمورد این آقا اشتباه کرده باشم. وقتی یه خانم پارچ بی ارزش و میسوزونه و میندازه گردن همسرش کیف میکنید. واقعا چرا؟ چقدر همگی بد جنس هستید. یه جوری از شوهروخانواده شوهر میگید انگار همگی فرشته ای هستید که درچنگال دیو(خانواده همسر) اسیر شدیدتورو خدا کمتر داستان بخونید. اون وقت همشون خوشگل و خوش هیکلن و شوهراشون یاپیرمردن یا مطلقه یا بیوه وبچه دار.و همشون به زور ازدواج کردن 😳ماهم باور کردیم😁این زامبی هایی که تو خیابون میبینیم همه توریستن و مهاجر😉 کمتر خالی ببندید اگر هم درباره همسر راست بگید درباره خودتون حتما دروغ میگید حتما یه ایرادی دارید که اینجوری ازدواج میکنیدیه چالش گلی جان گذاشته بود اخلاقای خوب و بد همسرتون و بگید عالی بود و میدیدیم همه اخلاق خوب و بد دارن اما یه سری خانمای حسود امدن گفتن ما وقتی میبینیم همسر یکی خوبه غصه میخوریم😳مگه میشه؟ اینقدر بخیل؟ که زیاد بودن دقیقا یکی پیام داد چرا یه خانم گفت وقتی .....میشه شوهرش براش کیسه آب گرم میزاره .من هستم و شوهرم انگار نه انگار .با خوندن این پیام دلم شکست و گریه میکنم ببخشید من خیلی. خندیدم😂وقتی به دوست مجازی حسادت میکنید اون وقت توقع دارید ما باور کنیم جاری و مادرشوهر و خواهرشوهر همشون دیو هستن و به شما حسادت میکنن🤔🤔 یه ذره فکر کنید . مشکل از خودخود شماست نه خانواده شوهرکه دوست دارید همه از بدبختی هاشون بگن تا شما دلتون خنک بشه بگید آخیش یکی از من بدبختر هست. خداوند چطوری به زندگی و عمرتون برکت بده؟ همه رو دوست داشته باشید عشق بورزید برای همه آرزوی بهترین بکنید تا به خودتون برگرده😘 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
‌ چجوری باهاش کنار اومدن بعد اینکه متوجه خیانت همسر شدن چطورباهاش رفتار کردن من یه مدت گوشی همسرم زیر نظرم بودیعنی دزدکی رمزشو میدونستم ولی شوهرم نمیدونست که میدونم بعد متوجه شدم که با دوست دختر دوران مجردیش رابطه داره البته فقط در حد تماس اون زن هم شوهر داره دوتا بچه داره به روی شوهرم نیاوردم که من فهمیدم ولی همش غیرمستقیم بهش میگفتم تاکه دست برداره اابته قشنگ مطمعن شدم که فقط درحد زنگ زدن بودتو ماه سه بار اون زن بیشرف به شوهرمن زنگ میزد اینم جوابشو میداد باهاش حرف میزد خلاصه دیدم تمومش نمیکنن یک روز رفتم خونه ی بابام از اونجاهم به اون زن هرزه زنگ زدم گفتم که فهمیدم به شوهرم زنگ میزنه اولش زیر بار نرفت ولی وقتی تهدیدش کردم که به شوهرو خونواده ی خودش میگم به قلط کردن افتاد دیگم نرفتم خونهم خونه ی بابا یک ماه موندم شوهرم همش گریه زاری میکرد که پشیمونه که گول خورده هیچی بینشون نبوده فقط درحد زنگ بوده و اون زن بیشرف هیچ ارزشی براش نداره من خیلی به شوهرم اعتماد داشتم خیلی اصلا فکرشو نمیکردم بهم خیانت کنه اونم با اون زن که من ازش متنفر بودم خیلی خیلی ازهمه لحاظ هم ازش سرترم از نظر قیافه و اندام هیچی کم ندارم خیلی هم از شوهرم سرترم خلاصه شوهرم همش می اومد دنبالم میگفت پشیمونم دیگه تکرارنمیشه منم پدرم گفت حالا به خاطر دخترت اشکال نداره یه فرصت دیگه بهش بده الان که برگشتم نمیتونم باهاش کنار بیام خیلی ازچشمم افتاده دیگه دوسش ندارم ازش متنفرم راضی به مرگشم همش از خدا میخوام یک روز کع میره دیگه برنگرده اصلا دیگه نمیتونم رفتار خوبی باهاش داشته باشم من یه زن صبور بودم خیلی آرامو مهربان بودم اینوهمه بهم میگن حتی خانواده ی خودش ولی الان خیلی زود رنجو پرخاشگر شدم میخوام باهاش خوب باشم ولی خیانتش یادم می افته از درون آتیش میگیرم همش خود خوری میکنم وزنم خیلی اومده پاین صورتم خیلی لاغر شده دارم نابودمیشم افسردگی گرفتم اینم بگم که شرایط طلاق هم اصلا ندارم وگرنه دیگه برنمیگشتم پیش شوهر نامردم پدرم میگه اگه طلاق بگیری باید بچه اتو نیاری منو دخترم خیلی به هم وابسطه ایم بدون هم میمیریم شرایط اینکه بتونم با دخترم مستقل زندگی کنم هم ندارم وگرنه طلاق میگرفتم با دخترم دوتایی زندگی میکردیم ولی نمیشه ازاین طرفم شوهرم خیلی اظهارپشیمونی میکنه میگه هدقل به ظاهرمنو ببخش میگه دیگه تکرارنمیکنم من قبلا خیلی عاشقش بودم ولی الان فقط دوست دارم نیادخونه جلو چشمم نباشه واقعا ازش بدم میاد میشه یکم راهنماییم کنید بگید چکارکنم چجوری باهاش کنار بیام یکم شرایط واسم عادی بشه هدقل به خاطر دخترم میدونم تجربه ی تلخیه ولی اونایی که تجربه کردن میشه بگن چطور کنار اومدن ببخشید طولانی شد میشه پیاممو بزارید تو گروه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii بخونید عبرت بگیرید...
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii بخونید عبرت بگیرید... ‌
سلام اسم من سوگله ۲۲ سالمه فرزند دوم و ته تغاری خونوادمم... سحر دوست صمیمی من هست ... دوسالی میشد عاشق پسر همسایمون بودم اونم دیوونه وار منو میخواست.ما قرار خواستگاری گذاشته بودیم و قرار بود روز تولد ۲۰ سالگیم بیاد خواستگاریم... تقریبا هر روز همو میدیدم...ما بین این قرارای من و پیمان، سحر بیشتر اوقات خونه ما بود .واسم عجیب بود چرا این چند وقت خیلی میاد پیشم آخه اولا میگفت چون داداش داری روم نمیشه.منم گفتم حتما عاشق داداشم شده که همش خونمونه تا اینکه... 👇 🌸🍃🍃🍃 یه روز که با پیمان قرار داشتم که برم خونشون و از بخت بدمم سحر پیشم بود.بهش گفتم من میرم خونه پیمان زود برمیگردم تو بمون تا من بیام ولی بهونه کرد که نه من خجالت میکشم تنها بمونم خونتون و از این حرفا... منم تسلیم شدم و قبول کردم که بیاد.تعجبم از این بود که چرا انقد جلوی پیمان راحت رفتار میکنه و میگه و میخنده آخه معمولا اون یه دختر خجالتیه و با هر کسی راحت نیس ولی من اینو جدی نگرفتم... نشستیم و پیمان شربت آورد ولی همینکه خواستم شربتو بردارم دست سحر بهم خورد و کل لیوان خالی شد روی لباسم... از پیمان خواستم یه لباس بهم بده که لباسمو عوض کنم.رفتم تو اتاق و مشغول عوض کردن بودم که صدایی از حال شنیدم...اولش گفتم توهمه ولی همینکه بیشتر گوش دادم دیدم عین واقعیته... سحر روی پای پیمان نشسته بود و با هم‌..‌. تازه به خودم اومدم و دیدم چقد احمق بودم چرا فکر نمیکردم اومد و رفت سحر بخاطر عشق من بوده...چقد ساده بودم. برگشتم طرفشون ولی اونا شکه بودن به طوری که حتی حرکت نکردن از بغل هم...نشستم به التماس و گریه که چرا منو بازی دیدین...پیمان گفت من عاشقت بودم ولی سحر و که دیدم نظرم عوض شد احساس کردم بدون سحر نمیتونم زندگی کنم و ازش خواستم با هم باشیم... 🌸🌸🍃🍃 برگشتم سمت سحر و گفتم تو بهترین رفیقم بودی چطور بهم خیانت کردی،یه پوزخندی زد و گفت تو از اولم لیاقت پیمانو نداشتی و عرضه اینو نداشتی که نیازاشو برطرف کنی واسه همین منو از تو سر تر دونست...اینارو که شنیدم وسایلمو برداشتم و رفتم...حالم خیلی بد بود ولی با این قضیه کنار اومدم گفتم شاید واقعا سهمم نبوده...رابطمم با سحر به صفر رسوندم...دوماه گذشت یه روز که داشتم واسه کنکور میخوندم دیدم مبایلم زنگ خورد...سحر بود گریه میکرد میخواست منو ببینه منم قبول کردم...پیمان بعد از ۵۰ روز ولش کرده بود و رفته بود در حالی که باکره گی رو از سحر گرفته بود...وقتی اینو شنیدم خندم گرفت بلند شدم و رو به سحر گفتم کسی که منو بعد دوسال خاطره بخاطر ده دقیقه عشق و حال ول کرد و اومد سمت تو بخاطر عشقه به تو نبود بخاطر تنت بود ولی تو انقد حسود بودی که زود باورش کردی از من گرفتیش ولی خب من بردم و تو باختی... میخوام بگم وقتی خدا آدمی رو از زندگیتون برمی‌داره واسه این نیس که اون آدم شما رو دوست نداره،واسه اینه که لیاقت شما رو نداره و خدا میخواد شما رو نجات بده ولی خب شما بعد میفهمین... لطفا اینو بذارین کانال که درس عبرت بشه...❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii هیچ زنی رو زیادی تو خونتون راه ندین...
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii هیچ زنی رو زیادی تو خونتون راه ندین... ‌
همسرم خیلی بداخلاق بود ومن چون تو شهرغریب بودیم خیلی بهش وابسته بودم هیچوقت نمیذاشت من از خونه بیرون برم ولی خودش با دوستاش میرفت . گاهی که همکاراش دعوت میکردن شام از خونه میرفتم بیرون . خیلی دوستش داشتم . تجربه دوم:هیچوقت به شوهرتون نچسبید مستقل باشید . دوست داشتنتونم همیشه ابراز نکنید فقط گاهی بگید تا براش خوش آیند باشه. بعد از مدتی یکی از همکاراش نامزد کرد . همون موقع همسرم از کارش خسته شد و ول کرد اومدیم شهر خودمون پدرم براش یه کار خوب پیدا کرد . دوستش که نامزد بود بعد از اومدن ما به شهرمون ازدواج کردن . همسرم گفت پاگشا دعوتشون کنیم خیلی با همکارش صمیمی بود. منم قبول کردم . اینا که اومدن من تازه فهمیدم خانمش از یه خانواده خیلی سطح پایینه همش سعی میکردم بهش کمک کنم به همسرم میگفتم براش کادو بخریم میومدن خونمون براش بهترین غذاها رو درست میکردم . مثلا بیرون میرفتیم به شوهرش نمی گفت به من مثلا بستنی بخر به شوهر من می گفت . منم می گفتم عب نداره حتما با ما احساس راحتی داره . شب و روز به شوهرم پیام میداد به من وسایل بخر نمیتونم برم بیرون . اونم میخرید . البته پولش و میداد . خلاصه اینکه خب ادامه بدم . یه شب با همسرم نشسته بودیم با شوخی زدم رو دستش تعادلش و از دست داد گوشی از دستش افتاد دیدم نوشته دوست دارم داد بزنم همه دنیا بفهمن دوستت دارم . به همسرم گفتم به اون دختره فرستادی گفت غلط کردم . اون شب بدترین شب زندگیم بود تا صبح بیدار بودم همش فک میگردم که وای چرا من من که همیشع به خودم میرسیدم همیشه به شوهرم میرسیدم با بد اخلاقیاش کنار میومدم با تمام عیب و نقصش وای هنوزم اون شب یادمه صبحش همسرم بهم پیامارو داد نگاه کردم دیدم با درد و دل شروع شده اون درد و دل میکرد تا به اینجا کشیده خلاصه زنگ زدم به دختره گفتم چرا اینکارو کردی گفت وای نگو فقط درد و دل تنهایی بود و چی و چی به همسرمم گفت دیگه نمخوامت . بهمن ماه سال ۹۳ بود همسرم گفت خواهرت تازه زایمان گرده خوشی خانوادت و بهم نزن واسا بعد از عید برو به منم یه فرصت میدی . قبول کردم . دلم برای مامانم میسوخت فک می کرد من خیلی خوشبختم وصف دوست داشت من به شوهرم همه جا پر بود . ماه بعد هر چی منتظر شدم دیدم پریود نشدم رفتم بی بی گرفتم دیدم وای خدایا حاملم . بعد که همسرم فهمید باردارم خیلی خوشحال شد . اون دختره از خونشون قهر کرد رفت خونه مامانش رابطش با شوهرم دوباره شروع کرد . دیگه به روی خودم نیاوردم انگار نه انگار که میدونم . خدا بهم یه آرامش داده بودم نمیگم غصه نمیخوردم چرا خیلی ناراحت بودم ولی حرص نمیخوردم . حاملگی خیلی سختی هم داشتم استراحت مطلق بودم همسرم خونه رو تمیز میکرد غذا میپخت برام حتی زیرم ظرف میاورد ولی همچنان با اون رابطه داشت طوری بود که بهش میگفت طلاق بگیر خودم ساپورتت میکنم . هر روز پیاموشون و میخوندم . تا اینکه خانواده دختره از خونه انداختنش بیرون خانواده شوهرشم قبولش نمی کرد . مجبور شده بود پناه ببره خونه فامیلای شوهرش به همسرم پیام داده بود به همسرت بگو حلالم کنه . من زایمان کردم خیلی سخت روزای سختی داشتم . تجربه بعدی اینکه هیچوقت تو زندگی مظلوم نباشید من مظلوم بودم اگه الان بود اون دخترو همسرمو جرش میداد . مرد باید از همسرش حساب ببره . شاید قلب شکسته درست بشه ولی اعتماد از دست رفته هیچوقت ترمیم نمیشه . یادمه سریال ماه و پلنگ پدر ملکا بهش گفت تقصیر خودتم بود که دوستت و شوهرت و باهم تنها گذاشتی . هیچوقت کسی رو بیش از حد وارد زندگیتون نکنید . الان پسرم سه سالشه ولی ترس دارم و اعتماد ندارم . خانما از همسرتون زیاد تعریف نکنید و خودتون دست کم نگیرید . اگه تعریف کردید سریع بگید مثلا فلانی می گفت اندامت چقد قشنگ شده بذارید دیده بشید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون درمورد همسر خسیسش میگه
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون درمورد همسر خسیسش میگه ‌
سلام دوستان، میخوام دردو دل کنم راهنماییم کنید لطفا، 13 سال پیش با عشق و علاقه با مردی ازدواج کردم که یکمی شکاک بود اون زمان شغلی نداشت و خانوادم بهم گوشزد کردن که تا عروسی نکردی جدا شو اما من عاشقش بودمو هستم تمام سختیارو به جون خریدم و سه سالو نیم باخانواده تو یه خونه زندگی کردم چند پدرش خرجمون رو میداد و من توی اون سه سال حتی لباس نو هم نخریدم که بهش فشار نیاد اما اونقدر اذیتم کرد که خدا میدونه شک های الکی کتک های سر هیچی خواهرم میگفت سنش کمه کم کن خوب میشه به مرور زمان یه شغل با جایگاه خوب پیدا کرد کم کم عوض شد پدر شوهرم برامون خونه ساخت مستقل شدیم، دخترم به دنیا اومد بهتر شد بعداز چند سال پس مم به دنیا اومد بهتر شد اما کامل خوب نشد هیچوقت بهم پولی نمی‌داد همیشه ه. چی میخواستم باید گردن کج میکردم که بخره این عذابم میداد وضع مالیمون بهتر شد همه ی فامیل شهرمون به جونش قسم میخورن چون خدایی آدم بدی نیست به همه کمک میکنه احترام همه رو میگیره آدم مهمی شده برا خودش من به رفتاراش عادت کردم روزای خوبم زیاد داشتم اما تنها مشکلی که عذابم میده نداشتن پول که برا خودم باشه از گردن کج کردنو درخواست پول بیزارم، قبلا یکم بهتر بود یا حداقل قابل تحمل الان دو سال روستای پدریم زمین خریده خونه ساخته، اسم هرچی میارم با دادو هوار میگه ندارم قسط میدم در صورتی که داره من چیز زیادی نمیخوام الان دوسال لباس نوی نخریدم دیگه چیزی ندارم مناسب بپوشم هرچیم میپوشم یه ایرادی میگیره خسته شدم چند روز پیش دعوام شد باهاش میخواستم زنگ بزنم به داداشم بیاد دنبالم بچه هام داشتن دق میکردن ترسید راست بگم بهم قول داد پول توجیبی بهم بده اما الان دوباره زده زیر قولش، نمیزاره جایی کار کنم خیاطی بلدم اما مشتری ندارم که حتی تو خونه کار کنم دوس داره فقط پیشش گردن کج کنم بخدا خسته شدم دوس دارم برا خودم پس اندازی داشته باشم منم آدمم الان روی حقوقش هرماه برای منم چیزی واریز میشه اما دریغ از یک ریال بخدا عیبم میاد با این لباسای کهنم جایی برم نمیدونم چرا خسیس شده قبلا اینجوری نبود وقتی دیگرانو میبینم که خودشون پس انداز دارن قصه میخورم خسته شدم تو رو خدا راهنماییم کنید نمیزاره هیچ کاری انجام بدم تا دلتون بخواد سیاست زنانه خرج کردم ارزش نداشت فقط بیشتر مغرور شد که خودشو از من سر تر ببینه من واقعا دیگه به عشقمم شک دارم احساس میکنم بهش سرد شدم ممنون راهنمایی کنید ببخشید طولانی شد. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام در پاسخ به دختر ۲۰ ساله ای که ۳ سال و نیمه ازدواج کرده و با شوهرش مشکل داره
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام در پاسخ به دختر ۲۰ ساله ای که ۳ سال و نیمه ازدواج کرده
منم هم سن خودتم و دقیقا همون ۳ سال و نیم پیش ازدواج کردم دقیقا شوهرم اخلاق شوهرت رو داشت مدام گیر میداد کجا میری با کی میری کی اومدی چرا زنگ نزدی چرا بدون اجازه رفتی و ... تمام طول نامزدی مثل خودت بحث و دعوا و کش مکش داشتیم منم مثل تو توی دوران عقد اشتباه کردم و ... ترسیدم به کسی حتی بگم که چیشده بالای ۵۰ بار تا پای جدا شدن رفتم و هردفعه برگشتم بخاطر ترس از آینده ( دقیقا فکرای تو رو میکردم ) تا عروسی کردیم و اومدیم خونه ی خودمون بهتر شد کم کم داره اون اخلاقاش از بین میره شوهر من ذاتا بدبین و شکاک نبود فقط لج میکرد تو ببین شوهرت ذاتا بدبینه یا نه؟ اگه ذاتا اینجوریه قید همه چیزو بزن اینو از منی بشنو که دقیقاااا تمام شرایط تو رو داشتم اما اگه میدونی ذاتا بددل نیست بری سر خونه زندگیت بهتر میشه البته سیاست هم به خرج بده کم کم عادتش بده به اینکه بدون اجازه بخوای کاری بکنی. یه وقتایی دست پیش بگیر که پس نیوفتی مثلا برو بیرون بدون اطلاعش بعد اگه فهمید قبل از اینکه اون قهر کنه تو جبهه بگیر بگو تو مگه به من اعتماد نداری؟ و قهر کن باهاش بلاخره مجبوره بیاد باهات آشتی کنه و صد البته به خانوادش بگو و بزار در جریان باشن که رفتار پسرشون چجوریه وقتی ۲ نفر باهاش حرف بزنن به گوشش میره . من برادرشوهرم خیلی کمکم کرد یه وقتایی اون راه رو بهم نشون میداد . به قول برادرشوهرم من خودم از اول به شوهرم رو دادم اگه از همون اول حتی یکبار اسم اجازه گرفتن رو نمیاوردم عادت نمیکرد . ولی بعضی وقتا گیر دادن های زیاد از دوست داشتن خیلی زیاد هست و بعد که میری سر زندگیت درست میشه . انشالله که خدا کمکت کنه عزیزم نگران نباش هرچی قسمتت باشه همون میشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii مواظب باشید هستند آدمای عقرب صفت دور وبرتون...
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii مواظب باشید هستند آدمای عقرب صفت دور وبرتون... ‌
سالها پیش وقتی چهار پنج سالم بود یه تلویزیون چهارده اینج سیاه و سفید داشتیم که هر دو خط در میون صفحه اش میرفت باید دوتا مشت میکوبیدی فرق سرش تا صفحه اش برگرده اونم نه مشتهای من مشت های داداش وابجای بزرگتر پدر بزرگ مادریم میرفت قطر آخرین باری که دیگه میخاست برگرده وقصد رفتن نداشت یه رادیو آورده بود که عصرا قصه می‌گفت من وداداشم پسر دایی ها از بعد ظهر می‌رفتیم ساکت یه گوشه اتاق صدامون هم در نمیومد تا آغا جون از خاب بیدار میشد وبرا مون رادیو رو روشن میکرد ومیزاشت روهمون کانال ننه هم دست نمی‌زد تا آغا جون بیدار می‌شوند یا از بیرون میومد می‌گفت ننه خراب میشه اغا جون اعصابش خورد میشه خلاصه آنروز داشت قصه شنکول ومنکول می‌گفت واون قصه می‌گفت وما توی ذهنمون تصویرش رو تجسم میکردیم. یادمه یه روز یه قصه تعریف کرد قصه یه لاک پشتی که میخاسته از یه رودخانه بگذره ومیبینه یه عقرب هم ناراحت وایساده کنار آب وقتی لاکپشته از عقرب می پرسه چرا ناراحتی میگه منم میخام برم انبر رودخانه ولی نمی تونم تو آب غرق میشم لاک‌پشته میگه من که میرم بیا روی لاکم سوار شو میبرمت توی راه لاکپشته میبینه یه چیزی هی مدام ضربه میزنه به لاکش ومیگه چیه که هی میخوره به لاکم عقربه میگه منم که هرچی نیشم هی میزنم بهت اصلا فرو نمیره انگاری دارم به سنگ نیش میزنم لاکپشته میگه اخه چرا من که کمکت کردم از رودخانه ردت کردم عقربه ناراحت میشه و میگه من دوست ندارم نیست بزنم اما نیش زدن از ذاتم هست سرشت من نیش زدنه لاک‌پشته هم وسط های رود خانه میره زیر آب ومیگه منم سرشتم زیر آب رفتنه من همیشه فک میکردم این فقط یه قصه هست برا سرگرمی بچه ها واگرنه چرا شنگول منگول فقط با یکم سفیدی آرد باید فکر میکردن این مامانشونه چیطو واقعاً صدای مامانشون رو نشناختن یا عقربه چطور قدر محبت های لاکپشته رو نفهمید بزرگ شدم کلا یادم رفت چرا شنگول ونگول اینقدر بی کس وکارند چرا بابا عمه عمو خاله دای ندارند ولی هیچ وقت یادم نرفت چرا عقرب این کار بد کرد ولی فهمیدم عقربه هم مثل من بزرگ شده دیگه یه حشره نیست دوتا پا در آورده عین ما لباس میپوشه عین ما نیشش دیگه بیرون نیست که ببینیم وبا دمپای بکوبیم روش کلا شده عین ما شکل ما همه چیزش تغییر کرده الا ذاتش الا سرتش الان که سی سالمه فهمیدم ببست وپنج سال گذشت تا فهمیدم شمام مواظب باشید هستند آدمای عقرب صفت دور وبرتون به قول شاعر ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿