دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک اشتباه 🍃👇
حدیث هستم و میخواستم تجربمو باهاتون اشتراک بذارم.
تا اشتباه منو تکرار نکنید.من به دلایلی با همسر اولم در ارتباط بودم و همسر دومم هم از این رابطه خبر داشت ولی زیاد بهم گیر نمیداد تا خودم تصمیم درست رو بگیرم .
خانواده ی همسرم از ما دورن و برا یه مدت کوتاهی همسرم رفت پیششون. همسر اولم ناغافل اومد خونم و با حرفاش منو تحریک کرد و داشتم ...
که یاد عشقم افتادم و از خونم بیرونش کردم .یه مدتی هم حالم از خودم بهم میخورد و تصمیم به تنهایی گرفتم و گوشیم رو خاموش کردم و از سرکارم هم مرخصی گرفتم. همسرم روز بعدش با ترس و نگرانی اومد پیشم من نمیخواستم بهش چیزی بگم ولی واقعا دوسش دارم و اگه بعدا خودش میفهمید بد میشد کم کم با مقدمه چینی بهش گفتم چی شده اونم کلی ناراحت شد ولی به روم نیورد و غمش رو تو رابطهامون خالی میکرد
. الان با گذشت چهار ماه من نمیتونم فراموش کنم گناهی رو که داشتم مرتکب میشدم رو ولی عشقم دیگه به روم نمیاره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره نوعروس🍃👇
اوایل که تازه عروس بودم خانواده شوهرم خونمون دعوت بودن من یه سرویس چینی دارم خیلی بشقاباش بزرگه هرچی برنج میریزی تو بشقاب فک میکنی کمه ...
منم همه برنجا ریختم تو بشقابا چیزی برا سر ریز نمونده بود بشقابارم برده بودن سرسفره
نشسته بودیم که همسرم داشت میگفت ببخشید اگه کمو کسری بود خواستم ادامه حرف همسرم و بگم مثلا نوشجان اینا ...
یه دفعه گفتم برنج زیاد درست کردم چون بشقامون بزرگه فک میکنید کمه و برنجا کم دیده میشه
از خجالت اب شدم با خودم گفتم این چی بود گفتم خانواده شوهرمم سکوت کرده بودن و بهم نگا میکردن و غذاشونو نصفه خورده بودن واون شب گشنه از خونمون رفتن😅😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم#درد_دل_اعضا
نظر شما برای مریم
❣❣❣❣❣❣
سلام درمورد مریم میخاستم بگم خیلی کارش اشتباه بوده.
ولی ازاون اشتباه تر این بوده که مینوشته خدا میگه گناه کبیره انجام نده واگر انجام دادی دیگه هی بهش فکر نکن ...
چون فکربه گناه گناه جدید می آفرینه
چرا نوشتی که هی بخونی بهش فکرکنی.
منم از روی سادگی داشتم وارد راه غلط میشدم
اما به خواست خدا متوجه اشتباهم شدم وبرگشتم الان درکنار همسر وگل پسرام زندگی خوبی دارم ...
خداروشکر امیدوارم خدا گناهاموببخشه ببخشیدطولانی شد با آرزوی خوشبختی برا همه عزیزان❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک دلبری🍃👇
.
سلام ما تو عقد هستیم و خیلی فضاهای دونفره برای خودمون نداریم..
.این مدت اخیرهم همسر من خیلی درگیر کار بودن و من میبینم که برای اینکه بتونه زودتر پولاشو جمع کنه تا ما زودتر زندگی مونو شروع کنیم چقد داره زحمت میکشه و دوندگی میکنه.
خیلی استراحت و آرامشش کم شده
برای همین من یه برنامه چیدم تا یه شب رو دور از همه مشغله ها باهم باشیم و یک کم استراحت کنه.از اپلیکیشن های تخفیفان و نت برگ استفاده کردم و یه هتل نسبتا خوب با قیمت خیلی عالی تو شهرخودمون برای یک شب رزرو کردم همراه با شام و نهار و صبحونه قیمتش هم کلا شد۸۰هزارتومن😊
(الان چون زمستونه هتل ها خیلی تخفیف میدن و تو این دوتا اپلیکیشن میزارن)و خلاصه خودم زودتر رفتم اتاقو آماده کردم لباس خوب پوشیدم و..😉
باهمسرم قرارگذاشتم اما بهش نگفتم برنامه چیه؟بعد که رسید سرقرار بهش گفتم بیاد تو هتل 😊چهره اش موقعی که اومد تو اتاق دیدنی بود😍😍
خلاصه کلی خوش گذروندیم بازی کردیم،خندیدیم،سینما رفتیم و یه شب خوب داشتیم صبح هم پاشد یه دوش آب گرم گرفت و با کلی انرژی رفت سرکار😍️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
❣❣❣❣
جمله های امری بعضی وقتا
خیلی خوبن،
مثلا وقتی که تو دعوا میگه:
حرف نزن بیا بغلم 🙊❤️💍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم#درد_دل_اعضا
سلام
میخواستم نظرم رو راجب زندگی مریم بگم.....
❣❣❣❣❣❣
اول باید تشکر کنم از مدیر این گروه که با گذاشتن داستان های مختلف ما رو آگاه تر میکند نسبت به آدم ها.....
راجب مریم باید بگم ما قاضی نیستیم و مریم رو قضاوت نمیکنیم ولی به نظر من مریم هرچقدر هم بی توجهی و خشونت از همسرش یعنی محمد میدید باید با کار های عاشقانه و ترفتند های دیگه محمد رو جذب خودش میکرد نه اینکه بی تفاوت بشه و به فکر خیانت باشه.....
باید توی اون رابطه احساسی بینشون تحمل میکرد و صبر میکرد..... همونطور که بعد 5و6 سال محمد تازه دلبستش شده بود اگه مریم از اول تلاش بیشتر میکرد این اتفاق بعد دو سال میافتاد نه بعد 5و6 سال.....
مریم هم باید حداقل بعد از پشیمونی محمد دیگه توبه میکرد و ادامه نمیداد....
با اینکه ادامه داستان زندگیشو نشنیدم پس کامل نمیتونم نظر بدم ولی در کل مقصر اصلی مریم هست.... مریم باید میموند و درست میکرد این رابطه خشک رو..... جای اینکه با یکی دیگه وارد رابطه بشه..
محمد هم در بخش هایی مقصر هست ولی این حق محمد نبود که زنش بهش خیانت کنه.....
امیدوارم مریم در ادامه زندگیش استوار باشه و عاقلانه تصمیم بگیره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم#درد_دل_اعضا
#ادمین:❣
درددل مریم که اعضای کاناله دختریکه اتفاقات غیرقابل پیش بینی در زندگیش اتفاق می افته رو بخونید و نظراتتون رو برامون ارسال کنید...
ممکنه برای هر کدوم از ما اتفاق بیفته....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم#درد_دل_اعضا
.معلوم بود یک ایرادی داری بابات.....محمد گفت: مامان بسه،تاکی این حرفا را میزنی.این مال پنج سال پیشه اونم نمیخواست زن من بشه مجبورش کردند.بلندشو لباس بپوش ببرمت دکتر.،نرگس و مادرش اومدن جلوی راهش و گفتند:باید طلاقش بدی،زنی که یکبار خیانت کنه قابل اعتماد نیست.رفتم تو اتاق لباس بپوشم که صداشونو میشنیدم که میگفتند باید طلاقم بده و محمد فقط میگفت امیر رو چیکار کنم...بچه گناه داره.من احمق فکر میکردم با این کارهام چیزی درست میشه اما هنوزم همونطور تحقیرم میکردند و زیر پا له میشدم.خدا را شکر میکردم که محمد از دفترچه ها و بقیه کثافت کاریام چیزی نمیدونه...باید طلاق میگرفتم که نرگسم دست از سرم برداره.مانتو شال خاکی و پاره ام رو پوشیدم و رفتم بیرون.محمد نگام کرد و گفت این چه وضعیه..نرگس بهش لباس بده.به محمد گفتم:راست میگن طلاقم بده و این عذاب چند ساله رو تموم کن.....من آدم نیستم...محمد اومد نزدیکم و خوابوند تو دهنم و گفت:خفه شو اگه میخواستم طلاقت بدم همون روزا میدادم..طلاقت بدم که بگن عرضه نداشت دختره رو نگه داره..که بری پیش رفیقت و باهاش ازدواج کنی...گمشو برو بیرون تا نکشتمت...اونروز رفتیم بیمارستان و بعد رفتیم خونهوامیر خونه ندا موند و قرار شد دو سه روزی اونجا بمونه تا از دعوا و جنگ خونمون بدور باشه.اما زنعمو با ما اومد خونمون...خودش میگفت میخوام حواسم باشه محمد بلایی سرت نیاره که بدبخت بشه ،اما بنظرم اومد کتک خوردن و تحقیر شدن منو بیشتر ببینه.نمیدونم چرا اینقدر ازم متنفر بود.وقتی پسرش میزدم می ایستاد و نگام میکرد و بهم لبخند میزد.چنروزی بهمین شکل گذشت.محمد کلافه بود.سرکار نمیرفت یک لحظه تنهام نمی گذاشتند.فحش و حقارت شده بود کار هر لحظشون.به مامان گفتیم رفتیم سفر برای کار محمد تا سراغم رو نگیره...مادر و خواهرش زیر گوشش میخوندن که باید طلاقش بدی.رفت و درخواست داد و برگشت....به چشمم میدیدم داره روانی میشه..خدا را شکر میکردم از دفترچه ها خبری نداره....شب تا صبح توی اتاق ها راه میرفت و با خودش حرف میزد.گاهی میدیدم یه گوشه نشسته بود و گریه میکرد.بهم میگفت: بدبختم کردی .نمیخواستمت اما وقتی که خواستم همه چیز خوب بشه نابودم کردی....دوماه به همین شکل جهنمی گذشت.حق بیرون رفتن از خونه رو نداشتم.تلفنم قطع بود.کارای طلاقم به سرعت انجام میشد تا اون روز صبح محمد از خونه زد بیرون کلامی با من حرف نزد.میدونستم یکیو میفرسته پیشم.نرگس چند دقیقه بعد زنگ در خونه رو زد.اومد تو خونه باهام حرف نمیزد....بهش گفتم : نمیدونی کجا رفت؟؟؟گفت: نه!! اما گفت امروز تصمیم میگیرم چیکار کنم...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿