دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
پسر من سنی نداشت که به خاطر کنجکاوی به مواد معتاد شد
از طریق دوست ناباب
وقتی فهمیدم دنیا رو سرم خراب شد
چقدر روزهای سختی بود ولی به روی خودم نیاوردم که میدونم معتاد شده ، اینقدر درد و رنج کشیدم 😭که بعد از یه مدتی سکته کردم و پسرم دید چه به چه روزی افتادم
حتی به شوهرم هم نگفتم که فهمیدم پسرم اعتیاد داره رفتم مشهد اینقدر به امام رضا رو زدم که پسرم رو نجات بده
کمکش کن تا از اعتیاد دست برداره
یادمه روز عاشورا پای دیگ نذری امام حسین دلم شکست گفتم یا امام حسین بچه من سنی نداره از الان گرفتار مواد شده خودت دستشو بگیر از این منجلاب نجات بده
بعد از یه مدت خودش تصمیم گرفته بود بزاره کنار اما نمیدونست چطور که با کمک
انجمن معتادان گمنام پاکه
الان چهار سال میشه ، همیشه با خودم میگم لطف امام رضا وامام حسین بود که پسرم نجات پیدا کرد
خدا رو شکر میکنم و برا معتادان در حال عذاب دعا میکنم که انشالله به لطف خدا پاک بشن و توی پاکی بمونن
دوستان جلسات NAخیلی میتونه به خانواده معتادان کمک کنه که چطور از خودشون و فرزندانشون در برابر معتاد مراقبت کنند که آسیب نبینند
توی همه شهرها هم برگزار میشه اگه بتونن به این جلسات برن درک بهتری از بیماری اعتیاد پیدا میکنند و بهتر میتونن با بیماری اعتیاد کنار بیان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خاطره ی داماد مهربون....
سلام .دامادمون مرد بسیار مظلوم و مهربونی بود برعکس تمام خانواده اش که حتی اجازه نمیدادند خواهرم به خانه ما بیاد هر هفته دامادمون دخترهایش را میگرفت و میومد به ما سر میزد کم کم برایش کار تو تهران جور شد و تنها رفت برای کار و آخر هفته ها میآمد وجمعه ها برمیگشت .هر پنجشنبه بعداز ظهر با دو تا دخترهاش میومد و به ما سر میزد تا اینکه آخرین هفته ای که آمد نزدیک عید بود و عیدی گرفته بود.. صبح پنجشنبه بچه ها را آورد پیش ما گذاشت و به مادرم گفت دوست داره خواهرم را ببره و برای اون و بچه ها لباس عید بخره. رفتن و حسابی برای خانواده اش خرید کرد برای بچه ها و خواهرم طلا خرید وقتی آمد بچه ها را ببره مامانم بهش گفت چیا خریدید؟ بعد که همه را گفت مامانم گفت برای خودت چی خریدی ؟اونم گفت هیچی من امسال عید لباس نمیخواهم و بعد خداحافظی کرد و رفت.فردا صبح زود راهی سرکارش شد که ماشینی که توش بود تصادف میکنه و یک هفته قبل از سال نوفوت میکنه.. همه کسایی که توی ماشین بودند به شدت مجروح میشوند و بغیر از او یکنفره دیگه فوت میکنه اما هنوزم دلم میسوزه که داماد ما هیچیش نشده بود و از شوک ناشی از تصادف فوت کرد 😔😔😔 هنوزم پنجشنبه ها غروب دلم برایش تنگ میشه.. اگه دوست داشتید برای شادی روح این عزیز و همه عزیزان سفر کردهمون یک صلوات بفرستید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
پریروز برا عموم رفتن خواستگاری بحث مهریه شده، بابای دختره برگشته گفته
واقعیتش ما اصلا تو این موضوع سختگیر نیستیم خودتون به اندازهی
شرفتون یه عدد بگید :)) بابام هنوز داره فک میکنه چی باید بگه:)))) 😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
هدایت شده از آرشیو دنیای بانوان
#تجربه_من ۹۵۹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#تحصیل
#تربیت_فرزند
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_اول
سال ۹۰، سوم دبیرستان بودم و ۱۶ساله که مامانم گفت خواستگار داری! میدونستم قبلا هم موردهایی بوده که خودشون رد کردن و گفتن بعد از کنکور ولی این مورد رو پسندیده بودن که به من گفتن.
اما من میخواستم این دوسال آخر برای کنکور بخونم. مامانم میگفت حالا بذار بیان بعد بگو نه، با اصرارهای مامان راضی شدم بیان.
اما آمدن خواستگار همان و دل دادن همان، بعد از چند جلسه آشنایی، دیگه حسابی همو پسندیده بودیم و دوهفته بعدشم عقد کردیم و به همین راحتی منی که میگفتم ۲۲سالگی ازدواج میکنم و اصلا ازدواج قبل کنکور تو فامیل و دوست و آشنا نداشتیم، شدم انگشت نمای همه.
به هر سختی بود، سوم دبیرستان رو تموم کردم. قرار بود عروسی باشه بعد از کنکور و تا اون موقع همسرمم شغلی پیدا کنه
ولی دیگه مگه میشد دوری رو تحمل کرد؟
پامو کردم تو یه کفش که بریم سر خونه و زندگیمون.
همسرم هنوز شغل دائمی نداشت و مدام تغییر شغل میداد، همین که نیت کردیم بریم سر زندگیمون الحمدالله یه شغل خوب نصیب شون شد.
با کمک خانواده ها عروسی گرفتیم و رفتیم خونه ای که پدرم بهمون داده بود، اولِ پیش دانشگاهی بودم که عروسی کردم و چون مدارس مون جز مدارس خاص بود عذرم رو خواستن.
پرونده رو گرفتم برم مدرسه دولتی ولی اونجام وقتی فهمیدن متاهلم، راهم ندادن و گفتن برو شبانه، منم گفتم حالا که باید برم شبانه میذارم سال بعد میرم و سال اول زندگی رو بی دغدغه میگذرونم، اما دغدغه م بیشتر شد.
اصلی ترین شرط قبول ازدواج ما از سمت خانواده ی من ادامه تحصیل هردوی ما بود، تو خانواده ی ما همه ارشد به بالا هستند و تحصیلات حرف اول رو میزنه و حالا من کسی بودم که مدرسه رو رها کرده بودم🤦🏻♀
خلاصه اون سال با همه سختی ها و ناراحتی ها گذشت و سال بعد همون مدرسه دولتی منو روزانه ثبتنام کرد،
کنکور دادم و الحمدالله دانشگاه دولتی شهرمون قبول شدم. همسرمم دانشجوی ارشد شدن.
بعد از سه سال هوس بچه به سرمون زد ولی خبری نشد. بعد از انواع آزمایشات و پیگیری ها تنبلی تخمدان تشخیص داده شد ولی با دارو هم خبری از بارداری نبود که نبود.
سال ۹۵ دیگه یکسال و نیم میشد، دلمون بچه میخواست. یه سری مذهبی هام زخم زبون میزدن که شما چه بچه هیاتی هستین که به حرف رهبر گوش نمیدین و این دردمون رو بیشتر میکرد.
تو دهه محرم که این حرفا رو شنیدم، خیلی دلم شکست. روز تاسوعا خیلی گریه کردم و به حضرت عباس گفتم میگن شما زود حاجت میدی، یا بهم بچه بده یا کارامو درست کن برم پیاده روی اربعین(آخه گذرنامه م دچار مشکل شده بود)
خلاصه که سرتون رو درد نیارم، ماه بعد من با جواب آزمایش مثبت راهی کربلا شدم تا خبر بارداریمو در حرم حضرت عباس به همسرم که اونجا خادم یکی از موکب ها بودن، بدم.
رفتم کربلا، وقتی به همسرم گفتم باردارم حسابی شوکه شد و گریه کرد و همونجا بهم گفت ازین به بعد بهت میگم اُم فاطمه(خیلی دوست داشت دختردار بشه)
فاطمه ی ما سال ۹۶ با زایمان طبیعی بدنیا اومد و همونجا به مامای همراهم گفتم من ازین به بعد دوسال یکبار خدمت میرسم. 😁
فاطمه که دنیا اومد، مرخصی زایمان گرفتم از دانشگاه که اشتباه کردم، چون با نوزاد دانشگاه رفتن خیلی راحتتر از بچه ی یکساله ست.
فاطمه که یکساله بود، تنبلی تخمدانم رو با داروهای طب سنتی درمان کردم و یکسالو نیمگیش اقدام کردم و خدا سال ۹۸ پسرم رو بهم داد.
پسرم نوزاد بود که کارشناسی رو تموم کردم
یکسال و چهارماهه بود که دوباره اقدام به بارداری کردم و دختر دومم رو ۱۴۰۰ دنیا آوردم.
از برکت فرزند اولم، همسرم شغل بهتری روزی شون شد با درآمد بهتر، بعد اومدن پسرم تکلیفم رو با خودم و اهداف آینده م مشخص کردم.
دختر دومم رو تا باردار شدم خدا یه خونه بهتر از خونه قبلی روزی مون کرد. وقتی به دنیا اومد، کنکور دادم و ارشد دانشگاه دولتی شهرمون قبول شدم و مشغول ادامه تحصیل شدم. (دو روز در هفته خانوم مومن و امینی میومدن و پیش بچه ها می موندن تا من برم دانشگاه)
خلاصه فرزند سومم یکسال و نیمه بود که تصمیم گرفتیم مجدد بچه دار بشیم، اما خبری نشد.
در نهایت بعد از چهارماه که خبری از بارداری نبود، مجدد داروهای طب سنتی رو خوردم و دختر سومم رو باردار شدم.
ارشدمم تموم کردم و شروع کردم گذروندن کارگاه های خوب تا کارم رو که مشاوره خانواده هست شروع کنم. دختر سومم که فرزند چهارممون هست فروردین سال ۱۴۰۳ روز میلاد امام حسن به دنیا اومد😍
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۹۵۹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#تحصیل
#تربیت_فرزند
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
وقتهایی که میریم بیرون با تعجب نگاه مون میکنن که چهارتا بچه کوچیک همراهمون هست. ولی ما با همین بچه چهل روزه سفر هم رفتیم. درسته سخته
ولی آدم برای رسیدن به هرچیز ارزشمندی سختی ها رو به جون میخره. مگه ارزشمندتر از به دنیا آوردن و پرورش یک انسان هم چیزی داریم؟
وقتی فقط یک بچه داشتم مجبور بودم خودم باهاش بازی کنم، ولی الان انقدر باهم مشغولن که من میرم تو اتاق و با نی نی میخوابم.
دختر بزرگم خیلی به بچه داری علاقه داره، نی نی تازه متولد شده رو نگه میداره تا من بتونم مطالعه کنم.
خواهر دوساله و نیمه ش رو کامل حموم میده و به قول خودش حوله پیچ شده تحویل من میده، باهاشون بازی میکنه و قربون صدقه شون میره.
پسر چهارسال و نیمه م به کارای خونه علاقه داره، یکبار صدام زد گفت مامان بیا پا شدم رفتم دیدم دستشویی رو حسابی شسته، ازون به بعد بهش میگم تو خیلی خوب دستشویی رو تمیز میکنی، میشه بازم بشوریش؟ 🤪 و متناسب با علایق شون بهشون مسئولیت میدم، اونام با میل خودشون انجام میدن
صبح ها گاهی که من از بارداری و شب بیداری یا الان از نوزاد داری خسته ام، خودشون پا میشن صبحانه شون رو میخورن و همو حمایت میکنن.
من معتقدم بچه باید کاری و مسئولیت پذیر بار بیاد و این مسئولیت پذیری رو نمیشه یهو تو سن نوجونی بهشون محول کرد باید از همین الان متناسب با توانایی ها و سنشون بهشون کارای خونه رو بسپاریم.
با اینکه الحمدالله وضع مالی خیلی خوبی داریم ولی اهل اسراف نیستیم. لباس های دخترا خیلی هاش مال دخترعموهاشون هست که ما استفاده میکنیم و با افتخار همه جا هم اعلام میکنیم این مساله رو،
لباس گل پسر هم از پسرخاله هاش معمولا ارث میرسه.
اهل خرید اسباب بازی زیادم نیستیم، ولی دریا و پارک و سفر زیاد میریم و گاهی از دوستان بدون بچه مون ما بیشتر در سفریم
داشتن بچه های پشت سرهم سختی زیادی داره مخصوصا اگر بخوای در کنارش درس هم بخونی ولی فکر نمیکنم اجرش و ارزشمندیش قابل مقایسه با هیچ چیز دیگه ای باشه.
از مخاطبای خوبتون میخوام برای سلامتی و عاقبت بخیری بچه هام دعا کنند و از خدا بخوان خدا اولاد سالم و صالح بیشتری نصیب ما کنه ان شاءالله
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
**دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
**
واسه دختر خانم 18 ساله که پدر با رفتار ناشایست به شدت عصبیش کردن و نامزدش رو هم اذیت می کنه
سلام گلبرگ جونم و خواهران عزیزگل ، حال و احوالتون ؟ الهی تنتون سلامت دلتون شااااادِ شاد 😘❤️💚
واسه دختر خانم 18 ساله که پدر با رفتار ناشایست به شدت عصبیش کردن و نامزدش رو هم اذیت می کنه
دختر گلم ، قربونت بشم ، بابا تون هم کار زشتی می کنه دست روتون بلند می کنه ،
بیا ،با کتک زدن عزت نفس و شخصیت بچه رو خورد می کنن بعدا میگن بچه دوتا کشیده میخوره تربیت میشه 😏
الان این طفل معصوم عصبی شده کی جوابگو هست ؟ کلی هم تاثیر منفی تو زندگیش میزاره 😔
،من این حرفو که میگن مشکلات اقتصادی یا آدمهای قدیمی هستن باعث عصبانیت میشه اصلا قبول ندارم ،بله هست ولی دلیل نمیشه آدم رفتار غیر انسانی اونم با جیگر گوشه اش داشته باشه
دختر گلم ، الان شرایط و وضعیتت داره تغییر می کنه ، پس خودتم باید تغییر کنی و از این به بعد زندگی شیرینی برا خودتون بسازی ، یعنی فعلا نامزد داری ، انشاا... ازدواج می کنی ، میری سر خونه زندگیت، و از این بی احترامی و کتک راحت میشی ، ولی خواهشا با این روشهایی که میگم (البته اگه دوست داشتین ) رو اعصابت کارکن تا آرامش دوباره بهت برگرده ، دختر گلم درسته فعلا وضعیتت اینطوریه ولی دلیل نمیشه بگی چون کمبودتوجه دارم همسرم باید به من توجه کنه ، اصلا این درست نیست که بخوای همه بهت توجه کنن، نامزدت هم بالاخره انسانه اومده زندگی تشکیل بده ، وقتی ببینه سر هر چیزی عصبانی هستی خب زده میشه ،توجهش هم حدی داره ، پیش نامزدت درباره ،جریان خونه زندگیتون و رفتار بابات چیزی نگو ، با دوستانی که تشویقت می کنن و باعث پیشرفتت میشن معاشرت کن ، خودخوری و خودسرزنشی نکن ، به سلامتیت و ظاهرت خیلی اهمیت بده ،
قشنگم ،اینقدر به خودت تلقین نکن کمبود محبت داری ، این حرفت باعث سوء استفاده نامزد یا دیگران میشه
اول اینکه باید خودت رو دوست داشته باشی ، رو عزت نفست کار کنی ،خودتو باور کنی به خودت عشق بورزی ، به قدرت و توانایی هات فکر کن برا خودت مشغله ای جور کنی با توجه به بودجه و علاقه ات ، به آینده قشنگی که میخوایین دوتایی بسازین و مثبت فکر کن ، تو اشرف مخلوقاتی و از روح خدا درتو دمیده شده ، خودت رو دست کم نگیر ، رفتار خودت به خودت برمی گرده عزیزم ، یعنی هر جور اجازه بدی با خودت همونطوری رفتار می کنن ، در آخر هم میتونی بری پیش مشاوره خانواده و زندگی و با راهکارهایی که میدن یه زندگی پر از عشق و آرامش رو برا خودتون بسازی ، میتونی از دمنوش های آرامبخش هم استفاده کنی مثل بهار نارنج ، زعفران ،بیدمشک ، البته اگه حساسیت ندارین ، ختم کلام :
تنها کسی که میتونه اول و آخر بهت کمک کنه خوووووووووووووووووووووووووودتی عزیزم
با آرزوی بهترینها و خوشبختی برای شما دختر گلم ❤️😘
خدا همه پدر و مادرها رو به راه راست هدایت کنه 🤲
همه جوونا خوشبخت باشن ، الهی آمین 🤲🤲
عاشق بچه ها ❤️❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دستتون غیر از خدا پیش هیچ کس دراز نکنید👌
سلام عزیزان گروه ندیده دوستتون دارم☺️
میخواستم یه کم حرف بزنم یا به قول معروف درد دل کنم البته از نوع خوبش
دیروز با دخترم سوار اتوبوس بودم که بریم خونه قربون خدا بشم آسمون بهم اومد رعد و برق طوفان شد بارون و تگرگ گرفت اونم به شدت😱
همه ترسیده بودن یه دختر خانمی توی اتوبوس بود همش میگفت خدایا تمومش کن منم با خنده گفتم چرا صلوات نمیفرستد با همون ترسش گفت چه فایدهای داره صلوات گفتم خودت آروم میشی🌹 خلاصه که با هزار ترس ودلهره رسیدیم خونه که وای چشمتون روز بد نبینه خونه رو آب برداشته بود🥺
اینا همه به کنار میخوام بگم من خودم توی زندگیم به این اعتقاد دارم وقتی خدا رو خالصانه صدا بزنی جوابتو میده
ایستگاه اتوبوس منتظر ون هستیم دیر میاد پسرم خسته میشه میگم مامان پنج تا صلوات بفرس اتوبوس میاد اینو داشتم برا یه خانم تعریف میکردم خانم همین که دوتا صلوات فرستاده ماشین ون اومد خندید و گفت چقد خوبه اعتقاد داشته باشی💫
حالا که دارم میگم بزارین اینم براتون تعریف کنم دستتون غیر از خدا پیش هیچ کس دراز نکنید👌
عروسی دخترم بود هنوز یه کم از وسایلش مونده بود مادرم میگفت تموم شده میگفتم هنوز مونده میگفت غصه نخور درست میشه به قول خودش خدا از جای جاش بده بی منت تره اینم بگم بابام وضع شون خوبه بد نیست اگه میخواست میتونست بهم پول بده🥺 منم خیلی ناراحت بودم چون واقعاً برام سخت شده بود یه روز توی خونه گریه افتادم با خدا درد دل کردم گفتم خدا فقط خودت باید کمکم کنی دستمو پیش هیچ کس دراز نمیکنم خودت آبرومو حفظ کن🤲
خلاصه جهیزیه همه رو گرفتم جای رسمه قبل عروسی جهاز نما میگیرن یعنی همسایه ها و فامیل و دعوت میکنن که بیان جهاز عروس و ببینن اینا که تموم شد البته به لطف خدا
لباس عروس وآرایشگاه به عهده خودم بود چون برا عقدش اونی که میخواست ونگرفته بودن دوست داشتم بهترین وبراش بگیرم لباس تن اول که معمولا میدونین گرون نره آرایشگاه همونی که خودش میخواست این دو تا با هم 12میلیون میشد البته پارسال که خیلی زیاد بود شوهرم سر و صدا میکرد از کجا میخوای بیاری من ندارم منم میگفتم خدا بزرگه با وجودی که دیگه کفگیر خورده بود ته دیگ😢جاری خانوم هی میگفت فک نکن برات پول جمع میشه اگه برا کسی پول برده باشی برات میارن منم که به اندازه خودم برا عروسیا پول میبردم خلاصه که خیلی دلم شکسته بود بازم دستامو بردم بالا و گفتم خدایا همین جوری که تا الان هوامو داشتی و آبرومو حفظ کردی از این به بعد هم خودت کمکم کن🤲
شب عروسی همه رفتن عروس کشون خانواده خودم وبرار شوهرم اومدیم خونه حالا نوبت شمردن پولایی بود که کادو داده بودن😊خدا رو شکر پولا از اون چیزی که فکرشو میکردم بیشتر شد اینجا قیافه جاری جان تماشایی بود😁روز بعد پول آرایشگاه ولباس عروس و دادیم ویه خورده هم برا خودمون موند
منظورم از تعریف کردن اینا این بود عزیزای دلم هممون یه مشکلی توی زندگی داریم بعضی وقتا میخوریم به بن بست ولی اینو بدونید اگه واقعا به وجود خدا اعتقاد داشته باشی و فقط به خودش تکیه کنی مطمئن باش تنهات نمی زاره☺️
من اینو تو زندگیم حس کردم ببخشید که طولانی شد😉
امیدوارم همیشه زیر سایه لطف خدا باشید
من مامان الهام☺️دعا کنید یه عروس خوبم پیدا کنم😁
امیدوارم خدا همیشه پشت و پناه هتون باشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام راجع به چالش محل سکونت.
من سمیه ازاستان آذربایجان شرقی
شهرستان تبریز۲۷سالمه دوفرزندیه پسریه دخمل تشکرلار ترکی زبان یاشاسین🙏👍👊چالش خوبیه بنظرم😂😉
درضمن اینجامطب دکترنیست خواهشن اگه بشه مطالب دکتری پزشکی پرستاری سرچ کنین توکانال پزشکی پیداکنین😐واینکه اومدیم درددل کنیم نه اینکه هی بگین ببخشین طولانی شد🙏طولانی بهتره هم اینکه تودردهم شریک میشیم هم میفهمیم همه توزندگیش غصه ودردداره هم راهنمایی.تشکرازگلبرگ جان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون میگه
سلام خوبین.من با همسرم ی دعوای شدید کردم و تقصیر من بود ولی الان غرورم نمیاره برم آشتی .و اینکه خیلی ناراحتم .از خانمها میخوام ی راه کار بدن که اثر کنه بدون اینکه من پیشقدم بشم..لطفا لطفا سریع بزارین گروهتون توروخدا..ممنون از همه و شما.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿