دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام به خانم باقری گل و اعضا گرامی
خطاب به خاله زهرا ( کتاب قصه )
عزیزم حالا که شما دیگه اون دوستتون رو ندیدید که به خودش کتاب رو بدید کافیه به نیت اون کتاب یه کتاب حالا به سلیقه خودتون بخرید و تو کتاب خونه محلتون اهدا کنید .
به همین سادگی دیگه عذاب وجدان نداره .
من خودم وقتی بچه بودم از یه مغازه چند تا شکلات برداشته بودم تو ۱۷ سالگی رفتم دیدم
مغازش جمع شده منم خیلی عذاب وجدان داشتم از معلم دینی مون پرسیدم گفت حالا
که دیگه اون مغازه جمع کرده رفته به مقدار اون پول به نیت پس دادان قرضت بنداز صندوق صدقه منم همون کار رو کردم و دیگه عذاب وجدان ندارم .
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
قهر همسرم با خواهرم
سلام دوستای عزیز.شهادت شهیدجمهور عزیزمون و دیگر همراهانش رو به ملت عزیزم تسلیت میگم.من همیشه راهکار میدم واسه دوستان ولی الان چند روزه که فکرم خیلی مشغوله و دوست دارم شما راهنماییم کنین😔من یه خانوم ۲۷ساله ام.ده ساله ازدواج کردم و یه دختر هفت ساله دارم.شوهرم از وقتی که ازدواج کردیم فقط دوسال اول زندگی رابطش با خواهرم خوب بود.بعد اون دیگه چشم دیدنش نداشت.ولی هیچ وقت موقع دیدنش بی احترامی نمیکرد.خواهرم اخلاقای خاصی داره.خودش و بزرگ میدونه و با کلاس منم از این اخلاقش خوشم نمیاد.ولی تا الان نه دعوایی افتاریم و نه بحثی کردیم.خونشونم نمیریم اوناهم نمیان.فقط درحدی که خواهرم اومد خونه مامانم منم برم اونجا همدیگه رو ببینیم.ولی الان چند وقته که شوهرم به شدت روش حساس شد میگه دیگه باهاش حرف نزن.این ادمیه که فکر ادم و خراب میکنه.دیروز خواهرزادم زنگ زد برام باز عصبانی شد میگه به مادرت بگو به خواهرت بگه دیگه برات زنگ نزنن.منم فقط ارامش زندگیم و میخوام.خواهر برام مهم نیست.حالا از شما دوستان راهنمایی میخوام که چطوری به مادرم بگم بهش بگه تا دعوایی پیش نیاد.تورو خدا اگه کسی میدونه یا تجربه ای مثل من داره دریغ نکنه.چند روزه الان شبیه افسرده ها شدم از بس تو فکرم😥😥😥
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خاطره اعضای کانالمون جهت شاد شدن فضای کانالمون
من همیشه از بچگی عاشق موهای روشن بودم و دوست داشتم موهامو رنگ کنم...
۱۱،۱۲ سالم بود نمیدونم چی خورده بود تو سرم...که این غلطو کردم....
مامانم که خب نمیزاشت تو اون سن موهامو رنگ کنم....
خونه مادربزرگم بودم مامانم نبود منم اون روز قبل ازینکه اماده شم برم مدرسه زد به سرم رفتم چندتا بَلال برداشتم موهای بَلال هارو کندم و شونشون کردم تا مرتب و صاف بشن
بعد با چسب نواری موهارو برداشتم و چسبوندم رو چتری هام...
دیدم موها افتاد و نچسبید با یه غم عظیمی مثل یه گاو فکر کردم چکار کنم بچسبه...
یهو یاد چسب اکواریوم افتادم که داییم گرفته بود تو وسایلش
رفتم اوردم.... چسبو زدم به موهای بلال و بعد چسبوندم به چتریای خودم
مقعنمو سر کردم و چتریارو ریختم بیرون 😊
حالا با اون سیبیلام.... که شکل دوبرره بود ... 🥴
حس میکردم الان همه جهان درحال پرستیدنمه از زیبایی همشم لبخند میزدم جلو اینه 😌🤣
همش میگم کاش یکی تو دهنم میزد میگفت اینکارارو نکن لعنتیه اسکل 🥲🤪
خلاصه رفتم مدرسه....
انقدر اونجا پز اومدم برای دوستام که اره موهام رنگ کردم فلان کردم....
حالا مقعنم پر از پُرزِ بلال شده بود ولی اونا احمق تر از من با یه حسرتی میگفتن خوشبحالت 🥲😝
هیچیییی یکی از همین حسودای بدبخته کلاسمون رفت به مدیر گفت 😒
که خانوم فلانی موهاش رنگ کرده
اونم زنگید به مامانم....دیگه فکر کنید چیشد بعدش....
انقدر مامانم بهم زد
موهای بلال هم کنده نشد بخاطر چسب اکواریوم 🤪
اخر کل چتریمو از ته با ماشین زدن...🥲😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون میگه
سلام وقتتون بخیر ببخشید عزیزان من میخواستم بدونم واسه برداشتن چله به نیت خوشحالی امام رضا کدوم چله بهتره یا کدوم سوره و دعا بهتر هست
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#تجربه خانوم کانالمون
سلام وقتتون بخیر🙏🏻🪴
این چیزی که میخوام بگم نمیدونم تجربس یا چی ولی منم به عنوان خواهر کوچیکتون یه درخواستی از مادرای آینده دارم...
من دارم میبینم یسری از دختر پسرامون چطوری قربانی زندگیه پدر و مادرشون شدن
قربانیه یکسری جنگ و دعواهایی که بین پدر و مادرشونه و اون بیچاره ها هیچ نقشی توش ندارن؛و اونی که این وسط بیشترین ضربه رو میخوره همین بچه هان.
بخدا که سخته شما دعوا کنین و روح و روان دختر و پسرتون آسیب ببینه
سخته که دخترتون در طول روز بغضشو قورت بده و شبا توی تختش اشک بریزه
ضربه ای که این بچه ها میخورن از اونا یه آدم منزوی و گوشه گیر میسازه
اونا نابود میشن...
لطفا ازتون میخوام تا وقتی به اون آمادگی و پختگیه لازم توی زندگیه زنانشوییتون نرسیدین فکر بچه دار شدن به سرتون نرنه.
نگین بچه بیاریم درست میشه
هیچی درست نمیشه فقط یه انسان دیگه وارد این زندگی میشه که جز سختی چیزی نداره
اگر شما به عنوان یک زن و شوهر در زندگیتون طلاق عاطفی گرفتین و فقط زندگیتون به دعوا و جدل میگذره باید از ریشه مشکلتون رو حل کنین
نه اینکه با آوردن یک بچه ی بی گناه صورت مسئله رو پاک کنین...
لازم دیدم به عنوان یه خواهر کوچیک اینارو بهتون بگم.🙏🏻
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام وخسته نباشید خدمت شما مدیر گروه عزیز.برای خانمی که مادرشون سرطان داره وخیمی درمانی میشه .....
عزیزم من خودم یک مادر ۵۲ساله هستم که هفت سال پیش مبتلا به سرطان شدم وبه لطف خداوند و کمک همسرم همه سختی ها رو پشت سر گذاشتم.علم پیشرفت کرده وداروها تقریبا جواب میده درضمن من هم موی سرم وابرهام کامل ریخت ولی بهد از پایان شیمی درمانی دوباره عالی رشد کرد.خدارو شکر روحیه مادرتون خوب هست .شما هم حتما بهشون روحیه بدید چون بعد از هرمرحله شیمی درمانی چند روز حالشون بد میشه به خاطر عوارض دارو هست .من الان بعد از گذشت ۷سال حال بسیار خوبی دارم وهرلحظه خداوند رو شاکرم که زندگی میکنم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون میگه
سلام به ملت شریف ایران..
خواستم بگم تسلیت میگم به همه مردم ایران ودوستداران این سیدخدا.
آخ که چه داغی به دلمون گذاشتی سیدبزرگ
چطور دلت اومد مردم ایران رو تنها بزاری
توکه بی معرفت نبودی سید
حالاکه شهادت رو ترجیح دادی برامون دعا کن قراربود ۸ سال برای مردم ایران تلاش کنی بجاش دعاااااکن ایران از شرگرگای انسان نما درامان باشه...اون تهمت ها وتوهین ومسخره کردن ها یادمون نمیره...
دراخرتقاضا میکنم دقت کنید درانتخابات اینده به چه کسی رای میدهیم یادمون نره کیا چیا گفتن ودل سید مارو چطور شکستن...ارام بخواب عزیز دلها که مامردم تورو خوب شناختیم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
پسرم امروز به خاطر نفقه افتاده زندان ..
سلام گلی خانم و خواهر های گروه التماس دعا دارم 😭😭برای پسرم امروز به خاطر نفقه افتاده زندان یک بار پیام دادم که یه عروس گرفتیم تشنج میگرفته به ما نگفتن حامله شده و بچه رو انداخته حالا ما شکایت کردیم اونا وکیل گرفتن و نفقه و مهریه میخوان امروز هم پسرم را انداخته زندان شما را به جد پسرم قصم میدم کمکم کنید نمیدونم چطور طاقت بیارم از ظهر دارم گریه میکنم این چه مملکتیه چرا دولت با آدمهای کلاه برداره چرا دختره بر گشته به من میگه یا پسرت آشتی کنه یا که باید توی زندان آب خنک بخوره😭😭خدا کجایه اخه من جوز خدا کسی رو ندارم 🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دخترم از تنهایی میترسه
سلام خدمت خانمهای گل وماهی خانم عزیز من تازه عضو گروهتون شدم وخیلی خوشم اومد که اینجا خانمها درد دل میکنن وسوال از هم میپرسم
اگه میشه سوال منم توی گروه بزارید
من خودم چهل ودو ساله وسه فرزند هجده ،سیزده ودو ساله دارم
سوالم در مورد دختر سیزده سال هستش دخترم چهار پنج سال پیش فیلم ترسناک نگاه کرده از اون موقع به بعد تنها توی تختش نمی خوابه با اینکه با خواهرش توی اتاقه به بهانه های مختلف نصف شب می یاد پیش من میگه خوابم نمی بره چی کار کنم
میترسم منم چون سابقه ی تشنج داره وبی خوابی براش بده می گم بیا توی اتاق با هم بخوابیم نمی دونم چی کار کنم حتی توی روز هم تنها خونه وانمسته چی کار کنم یه یکم ترسش کم بشه قبلا خیلی خوب بود
ویه سوال دیگه من قدم ۱۵۸ووزنم ۷۳نمیدونم چی کار کنم یه کم وزنم بیاد پایین وشکمم کوچیک بشه اصلا نمی تونم شام کم بخورم به نظر شما چی کار کنم یه کم لاغر کنم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خاطره اعضای کانالمون جهت شاد شدن فضای کانالمون
این خاطره برای ۱۵ سالگیهامه ، الان ۴۰ سالمه
مامانم خیلی خانم تمیز و وسواسی بود و هست، کلا کارهاش و زندگیش یک نظم خاصی داره،
یکبار میخواستم برم بیرون تابستون بود و خیلی گرمم بود مادرم یک تاب پنبه مشکی داشت زیر کت و دامنش تو مجالس میپوشید که بازی یقش تو چشم نره،
از قضا منم فیلم یاد هندستون کرد رفتم سر کمدش و تا اومدم تاب و از زیر کت و دامن در بیارم ، زورمم زیاد و بیحوصله گرفتم کشیدم حالا بکش کی بکش،
یه آن دیدم جر خورد ، منم آروم گذاشتم سرجاش و فرار 🏃♀
یه مدتی گذشت و عروسی دعوت بودیم مادرم رفت سراغ لباسش یهو دادش رفت آسمون پرس و جو کرد خصوصا از من که تکدختر خونه بودم منم با قیافه متعجب و از همه جا بیخبر اظهار بی اطلاعی کردم،
مادرمم فکر کرد اجنه لباسشو پاره کرد چند تا بسم الله گفت و تاب و انداخت دور 😜
خلاصه پیش قوم و خویش هم تعریف میکرد و حسابی ترسیده بود،
یه چند سالی گذشت یکروز دخترم بغلش بود داشت باهاش بازی میکرد خاطره تابشو باز زنده کرد و منم اعتراف کردم،
کلی فحش بارم کرد و بهم گفت کره خر نامرد من کلی ترسیدم 🤣🤣🤣
✍ درس این تجربه :
وقتی اعضا خانه به همدیگر حس آرامش و امنیت بدن ، حرفاشون رو صادقانه به هم میگن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#قشنگه_بخونید
یه استاد داشتیم همیشه میگفت:
اگر فکر میکنی حرفی رو «باید» بزنی و دیگه هیچ زمانی فرصت گفتنش نیست، درنگ نکن!
ولی اگر فکر میکنی هنوز میتونی برای گفتن اون حرف صبر کنی، حتی چند لحظه، اون موقع درنگ کن...
یکی از نشانههای رشد و بلوغ آدمیزاد، تشخیص درستترین رفتار در همین دو راهیه؛ تأمل یا اقدام...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿