eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
627 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خاطره اعضای کانالمون جهت شاد شدن فضای کانالمون تو دستشویی حرم رفتم وضو بگیرم ،یه خانمه ازم شماره مامانم رو میخواست برا امر خیر هرچی میگفتم مامان و بابام قبول نمیکنن میگفت من راضی شون میکنم حالا من عجله داشتم میخواستم به نماز برسم ایشون هم برای اينکه فرار نکنم انقدر مچ دستم رو محکم گرفته بودن که بعدش قرمز شده بود😐 آخرش هم به زور بعد از بیست دقیقه بحث کردن ازم شماره گرفتن و پدر و مادر من طبق معمول قبل از اینکه حتی بشنون اسم و فامیل طرف چیه رد کردن🙄😂 ولی به جان خودم دیگه دستشویی جای خواستگاری نیست🤦‍♀️ اگر واقعا به ازدواج ختم میشد میپرسیدن چطوری آشنا شدید منم میگفتم هیچی تو دستشویی حرم دیدنم و اومدن خواستگاری😑😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii زندگی ب سبک شهدا.. دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی می گذشت که دوستِ غاده مسئله را پيش کشيد: «غاده! در ازدواجِ تو يک چيز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهايت خيلی ايراد می گرفتی، اين بلند است، اين کوتاه است... مثل اينکه می خواستی يک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟» غاده با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که «مصطفی کچل نيست، تو اشتباه می کنی.» دوستش فکر می کرد غاده ديوانه شده که تا حالا اين را نفهميده. آن روز همين که رسيد خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خنديدن. مصطفی پرسيد: چرا می خندی؟ و غاده چشم‌هايش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو کچل بودی و من نمی دانستم!» "خاطره همسر شهید دکتر چمران" @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه سلام خدمت عزیزان گروه، دوستان چرا وقتی میخوایید دوستان رو راهنمایی کنید اینهمه توهین میکنید مثلاخانم محترمی که در مورد دامادی که موهای خانمش رو کشیده نظر دادی چطور وقتی در جریان هیچی نیستی اینقد راحت توهین میکنی چه جوری به خودت اجازه میدی،😳😳😳زنان ستم کشیده رو از کجا آوردید،دختر خانم بعد دعوا با شوهرش رفته خونش ،اصلا مادر دختر نگفته دعوا سرچی بوده حتی به دامادشون توهین نکرده یا فحش نداده شما چطور اینهمه توهین میکنید ، @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
۹۹۱ ما ۴خواهر هستیم به فاصله سنی دوسال، شاید دوران کودکی باهم دعوا هم میکردیم ولی لذت بخش ترین دوران، دوران بزرگی و دم بختیمون بود. آبجی ته تغاری ما فاصله سنی زیادی از ما داشت و اونم مادرم بخاطر حرف مردم که یکی دیگه بیارید شاید پسر بشه آوردنش... یادمه وقتی دنیا اومد اسفند ۸۲ بود و منم خواهرام دهه ۷۰هستیم بابام تا ۴۰روز بوسش نکرد و طرفش نرفت اما بعد ۴۰روز انگار دختر قشنگ و دختر خوبه بابا، رقیه شد. جوری که براش همه کار میکرد و هر چی میخواست بلافاصله انجام می‌شد. حقم داشت با اومدن رقیه ماها خیلی خوشحال شدیم اول ماهم دوست داشتیم این بچه پسر باشه اما لحظه آخر که مامانم داخل خونه داشت زایمان میکرد و ما پشت در منتظر بودیم از دلم گذشت اگه دختر باشه که بهتره و بچه دنیا اومده دختر بود بعد اومدنش ۶ماه بعد، بابام استخدام شهرداری شد و دوسالگیش ماشین خریدیم کلا زندگیمون عوض شد. خوش ترین لحظه ما چهار خواهر لحظه ازدواج رقیه بود، چون همه مون بزرگ و مادر شده بودیم، خودمون همه کارا رو کردیم، تقسیم کار بود. دیگه غذا حاضر برای مهمونای راه دور، تمیزکاری وشست وشو همه چی بی نظیر... تازه یه خواهرم آرایشگره و ماها بی نیاز از آرایشگر.... اینو کی فهمیدم که چقد خواهر داشتن خوبه، عید غدیر امسال که دامادی پسر داییم بود و دختر داییم تک وتنها باکلی کار، من که رفتم کمکش، داشتم میگفتم وای خیلی خوبه خواهر داشتن دیگه نگران نیستی الان کاری رو زمین مونده باشه اما خونه اونا شب حنا بندون تزیین نشده بود، نهار نداشتن، تمیزکاری مونده بود و از استرس کارا سردرگم که چیکار کنن و این خیلی بد بود. الانم که رقیه خودش مامان یه گل پسر شده بازم وقتی خونه بابا جمع میشیم خود رقیه کیک پزی و شیرینی پزیش بیسته، تولد تک تک بچه هامون اون بفکره و کیک می‌پزه. پارسال شب شام غریبان ماچهار خواهر هر شب به همراه مادر در مراسم عزاداری شرکت میکردیم اما همون شب شام غریبان منو رقیه رفتیم محله خانواده همسرامون و اتفاق بدی واسه مامانم افتاد ناگفته نماند منم پابه ماه بودم مثل اینکه از سقف هیئت آجری رها میشه و رو سر مادرم افتاده و ایشون بیهوش میشن و یک شب بیمارستان بستری بودن و دوخواهرم پیش شون بودن والحمدالله مراقب ایشون و به من کسی نگفته تا اتفاقی برای خودم و بچه نیفته اما چون شهر ما کوچیک بود روز بعد متوجه موضوع شدم. امسال اون هیئت کاملا ساخته شده بود و ایمن سازی شده بود و مادرم سبب خیر شده بودن. اما در روند بیماریشون همه کمک میکردن و هر وقت مادرم میخوان جایی برن داماداشون نوبتی ایشونو می‌برن و نمی ذارن اذیت بشن. سال ۹۸ با منو رقیه اومدن کربلا، امسال با دوخواهر جامونده رفتن کربلا و خیلی سفربیاد ماندنی میشه سفر با پدرومادر... خلاصه روز و روزگار ما بسیار خوبیه الان درسته همه مون از شهر مادری رفتیم و مادروپدرم تنها شدن اما پدرم بازنشسته شدن و نوبت اوناست سفر برن و به دیدار ما بیان و منتظر این روزا بودن، نوه هاشونم خیلی دوست دارن الان ۷ نوه دارن که ۶تاشون پسرن و جبران بی پسری خودشون😍😍😍😍 انشالله ازین دُورهم بودنا با خواهر برادر نصیب و روزی همه بشه اصلا باهم شدن ما چهارتا برا همه کیف داره و همه دوس دارن ماهارو باهم ببینن. ناگفته نماند که خانواده همسرمم پرجمعیتن و شب پنجشنبه ها دوره قرآن خانوادگی با شام ساده داشتیم چون همه با هم ۲۰نفر میشیم و این برامون برکات زیادی داشته... من خودم الان سه فرزند دارم و می‌بینم چقد هوای همو دارن و سعی میکنن کمک من و آبجی کوچولوشون باشن. بحق رقیه اباعبدالله، آرزومندان فرزند فرزندار بشن انشا الله و در پناه خدا باشید. "دوتا کافی نیست" | عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii درباره ی یک زندگی... ‌‌
سلام نازگل جان لطفاً پیام منو حتما حتما اورژانسی بذار کانال واقعا نیاز دارم ب راهنماییاشون سلام خدمت همه اعضای کانال و دوستان گرامی من همون خانمی هستم ک توی عید پیام دادم ک همسرم رفته و خبری ازش ندارم و گوشیشو خاموش کرده الان ۴ماهه که زندگیم آشوب شده همسرم بعد از اینکه از مسافرت اومد با توپ پر اومد و اول کار رفت خونه مادرش وبعدم دعوا و تنش وکتک کاری راه انداخت که بماند تمام وسایلشم برد و رفت درخواست طلاق داد ولی ادامه نداد ولی کامل 3ماه زندگی رو ترک کرد و رفت خانه مادرش منم با دوتا بچه تکو تنها زندگی میکردم هردفه می‌آمد یه اولتیماتوم میدادو می‌رفت بگذریم که چه ها نکرد یه روز که بارون و تگرگ شدید می‌آمد و مشهد هم که سیل راه افتاد خیلی تگرگ بود واز زیر در تموم آب باران اومد داخل خونه منم بدو رفتم که تگرگارو جمع کنم که بیشتر از این زندگیم خیس نشه بعد یه پادری داشتم ک انداختم رو دیوار تراس ک بتونم تگرگارو جمع کنم نگو ک مادرشوهرم توی حیاطش بود و چند قطره آب چکیده بود روش خدا سرشاهده من اصلا ندیدمش ک بگم از روی قصد و قرض این کارو کردم واستاد ب فوش دادن اونم فوشای رکیک و زشت بعدم رفت پسر کوچکشو صدا زد اونم واستاد ب فوش دادن منم ازشون فیلم گرفتم اونم لجش گرفت و از روی دیوار پرید آمد بالا و ب قصد کشتن منو کتک زد بچه هامم جیغ میزدن وحتی از ترس خودشونو خیس کردن بلاخره این ماجرا گذشتو من رفتم شکایت کردم و اونا آمدن انکار کردن و همسرم منو مجبور کرد ک خونه رو جاب جاکنیم و بریم مستاجری البته ب زور الآنم باز دوباره خونه رو ترک کرده و رفته عسلویه و میگه باید شکایتارو پس بگیری وگرنه برنمی‌گردم منم میگم حقمه این کارو نمیکنم واونا هم رفتن یه شکایت سوری کردن که من آبروریزی کردمو سروصدا کردمو فلان .... بخدا حق با منه اون از رفتن شوهرم اون از خیانتاش اون از پشت کردناش الآنم میگه مادرم جونو جگرمه و ازش نمی‌گذرم منم میگم بیا بچه هارو بده طلاقم بده حتی میگه طلاقتم نمیدم بخدا راضی شدم ب جدایی همسر من یه آدم یکدنده و لجبازی هست البته نبود شد دیروز با یه فالگیر آشنا شدم وبرام فال شمع گرفت همه چیز رو درست گفت حتی بدون اینکه من کلمه ای حرف بزنم و گفت مادرشوهرم طلسم گرفته دوتا توی کفن کرده برده قبرستون چال کرده ک شوهرت ازت دلسرد شده ب هیچ وجه سمتت نیاد خدایا چرا بعضی از زنااینطورین آخه چی بهش میرسه ک اینکارو بارندگی من می‌کنه من دوتا بچه دارم توروخدا خانما با راهنماییاتون کمکم کنید چکار کنم که از دست این شیاطین نجات پیدا کنم همسرم خیلی حرفایی زور میزنه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه
سلام نازگل جونم و دوستای عزیزگروه ، روزتون بخیر ، الهی سلامت و شاد باشین 🤲❤️🙏 ای بابا هرچی آدم مینویسه ، یه ایرادی میگیرن ، اول دقیق چند بار بخونید بعد ، نسترن خانم شیرازی ،عزیزدل که معترض به نوشته احکام بودید ، ببخشید مگه من گفتم بُز دُمبه داره 😂😜شما هم که حرف منو زدید 😂 ، ولی نمیدونم چه جوری خوندی و این برداشت رو کردین نگفتم پسر نامحرم مادر و خواهر برادرشه ، و عمو دایی ، نامحرمن ،گفتم به احترامشون رعایت می کردیم اونی که گفتین اگه محارمی از زن نباشه ، بله پسر میتونه ولی از روی لباس متوفی ، عزیزم نه جلوتر از مجتهدا حرکت کردم نه بدعت کردم ، اگر چیز به اسم ممیز (یعنی خوب و بد را تشخیص میده)شنیده باشین به حرفم میرسین من گفتم حد و حدود پوشش رو رعایت کنیم اون لباس رنگی و بدنما خواهر رو گفتم برای این گفتن که خدای ناکرده ، شیطان برادر رو گول نزنه و دچار وسوسه نشه ، خدا رو شکر که قبول داری اتاق خواب باید جدا باشه ، جای امیدواریه 😁 نگفتم مهمون شدن چادر و چارسوق سر کنن ، گفتم لباس تنگ و بدن نما و رنگ های مُحرّک نپوشن از همه خیلی عذر میخوام اینطوری می نویسم ،تا حالا نشنیدین برادر به خواهر ت..جا..وز کرده باشه ، عمو به برادرزاده یا دایی به خواهر زاده ؟ براهمین گفتن همه حرفام تو قرآن هست عزیزم ، من از خودم در نیاوردم که یه جوری نوشتین من فکر کردم الان جلو من هستین و دارین جیغ می زنید، وای ترسیدم 😂 بازم شک دارین برین پیگیری کنید، من با جون و دل پیامتون رو می خونم 🙏حالا شما متوجه شدین؟الهی که متوجه شده باشین🤲 قرآن پشت و پناهتون🤲🤲 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه سلام خواهشا پیامم را در گروه بذار ، ما خونه مون طبقه چهارم هست هم خودم همه دوتا بچه هام زانو درد گرفتیم خودم که ۳۴ ساله هستم واقعا دیگه زانودرد پادرد شدید گرفتم پسرم بعضی شبها از شدت پادرد گریه میکنه گذاشتیم واسه فروش ولی فروش نمیره هرکسی این پیام و خوند برامون دعا کنه زودتر خونه مون فروش بره ممنون از همگی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من تازه عروس هستم...👇 سلام گلبرگ جان اگه میشه پیاممو بزار تو گروه ببخشید خانما ازتون راهنمایی میخوام من تازه عروسم و اصلا کار خونه رو بلد نیستم واسه ی همین همسرم هر هفته کار خدماتی خانوم میگیره ولی من اصلا بلد نیستم باهاش خوب رفتار کنم خیلی سریع عصبی میشم و دوستدارم تحقیرش کنم یکیشونو یک بار تو حموم زندانی کردم یک بار دستم روش بلند شد حتی راهنماییم کنید لطفا @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿