دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
👈اگر فرزندتان وسایلش را به بقیه نمیدهد:
به حریم کودک احترام بگذارید
اگر کودک احساس کند کتابها، اسباببازیها و وسایل او به خوبی مراقبت نمیشود غیر ممکن است آنها را در اختیار دیگران قرار دهد. بنابراین بهتر است قبل از اینکه چیزی از وسایل او را بردارید از او اجازه بگیرید و به او اختیار نه گفتن را بدهید. مطمئن شوید برادر و خواهر، دوستان و پرستار کودک نیز همین کار را انجام میدهند.
آنها نیز باید برای برداشتن وسایل از او اجازه بگیرند و وقتی وسایل کودک در اختیار آنها قرار میگیرد به دقت از آنها مراقبت کنند
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🌻مواظب ِ چاله چوله های ذهنمون باشیم !
همیشه چاله هایی توی ذهن مان هست که چیزهایی را که دوست نداریم به آنجا پرتاب می کنیم، خودمان را گول می زنیم که مثلا" متوجه نیستیم یا فراموش کرده ایم، فراموشی ای که فراموشی نیست. به خودمان دروغ می گوییم تا بتوانیم زندگی کنیم...زمان را هم نباید از یاد ببریم. زمان معجزه میکند. زمان؛ راه حل هایی به وجود می آورد که در این لحظه به ذهن ما نمی رسد...
مسعود کریم خانی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🌻ذكر ِ سه نام از " نامهاي ِ نابت "
بـوی نـاب بهشـت می دهـد همـۀ نام های قشـنگ تو ! می گذارمشان روي زخــم های دلَم ...
گفته بودی اَلجَبّـار: یعنی کسی که جُبران می کند همـۀ شکستگی هایِ دلَت را!
گفته بودي : اَلمُصَـوِّر یعنی کسی که از نُـو می سازد همـۀ آنچه را ویـران شده است درون دلت
گفته بودی :الشّافـی یعنی کسی که شفا می دهد تمـام زخم هایِ عمیق و نا علاج را...
هوای دلم سبک می شود با زمزمـۀ نام های زیبایت ! نَفـَس میكشم در هوای مهـربانی هـای نابت 💚
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خاطره جذاب خواستگاری....
یه خواستگار داشتم که همه شرایطش الحمدالله خوب بود و به هم میخوردیم اما بخاطر اینکه تازه دانشگاه قبول شده بودم اونم ترم یک دوست نداشتم فعلا ازدواج کنم
اینکه چرا اجازه دادم بیان و
هنوز نمیدونم😐
خلاصه تو اولین جلسه که باهم صحبت کردیم چون میدونستم جوابم منفیه زیاد جدی صحبت نکردم اما نمیدونم چرا لحظه ای که میخواستیم بیایم بیرون از دهنم در رفت برای اینکه حرفی زده باشم گفتم انشاءالله جلسه بعد بیشتر آشنا میشیم 😐
روز بعدش مادر پسره زنگ زد گفت برای جلسه بعد کی برسیم خدمتتون مامانم هاج و واج مونده بود چی بگه چون آشنا بودن از روی رودربایستی گفتیم بیان آخرشم نمیدونم چیشد که بعد سه جلسه نظرمو به کل تغییر داد الان شش ماهه که همسرمه😁😁
خلاصه از ما گفتن بود مراقب حرفاتون تو جلسه خواستگاری باشید☺️☺️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#ایده_متن
🦋یـه وقــتـایی بی مقدمه بـهش
بـگیـد😍👇
مــرســی کــه کنارمی♥️
مــرســی کــه حــواســت بــهم هســت💋
مــرســی کــه انــقــدر خــوبــی🫂
و بــاعــث خــوشــحــالــی مــنــی😍
مــرسیــ کــه هر وقــت خــواســتــم،
کــنــارم بــودی پناه اَمــن مــنـــ🫀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#ارسالی_اعضا 💖🌸
سلام خواهرم9 ساله ازدواج کرده و شاغله. اما از همون اول کارت حقوقش را شوهرش گرفته و تمام حقوق او را صرف پرداخت وام و هزینه زندگی میکنه حتی برای خرید پوشاک هم به او پولی نمیده و سالی یه بار هم اجازه خریدن مانتو یا هر لباس دیگری رو نداره" همیشه سر این موضوع دعوا دارن اما شوهرش هرگز کوتاه نمیاد و با وجود داشتن دو خانه و ماشین و تمام امکانات زندگی باز هم خواهرم برای کمترین امکانات شخصی مثل لباس و لوازم آرایش در مضیقس و هیچ اختیاری در مورد حقوق خودش ندارد و همش در جیب شوهرش میره و صرف جمع کردن مال و اموال او میشه. خیلی دلم برا خواهرم میسوزه. تو رو خدا آقایون اینجوری به خانمتون ظلم نکنین بخدا این ظلم و حق الناسه .به علاوه باید بگم یه توهین بزرگه چون از نظر اسلام فقط کودکان و دیوانگان حق تصرف در اموال شخصیشون رو ندارن. دوستان بگین با همچین شوهری که دست بزن هم داره چه باید کرد
البته میدونم که اینجور مردایی خیلی به ندرت پیدا میشن و اکثر مردای ایرانی با سخاوتن و همه مال و دسترنج خودشون رو صرف همسر و فرزندانشان میکنن. به اونها به ویژه به همسر، پدر و برادران خودم خدا قوت میگم و دستشون رو میبوسم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#تجربه_من ۱۰۲۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
من متولد سال ۷۳، تو یه خانواده معمولی تو یه روستا به دنیا اومدم. فرزند اول خانواده بودم و بعد یه خواهر و برادر به جمع مون اضافه شد.
پدرم نانوا بود. مادرم خانه دار، از همون اول که یادم میاد پدرم لوسم میکرد. خیلی دوستم داشت. نمیذاشت کسی چپ نگاهم کنه البته من سو استفاده نمیکردم. خیلی قانع بودم تا بحال یادم نمیاد چیزی یا درخواستی از خانوادم داشته باشم.
از ۱۲ سالگی کم کم خواستگارا پیداشون شد که من گه گدار متوجه میشدم چون پدرم خودشون رد میکردن و میگفتن که دختر من موقع ازدواجش نیست. خلاصه این میرفت اون میومد تا ۱۳ سالگی ادامه داشت البته منم از سنم بیشتر میفهمیدم همینطور پسر عمم هم که خواستگار پرو پا قرص بود که بابام همون بهونه سن رو آورد گفت کوچیکه هنوز و خانواده عمه تا ۸ سال با ما قطع ارتباط کردن و من چون وابستگی داشتم به عمه جانم، خیلی ضربه خوردم.
تو ۱۳ سالگیم نزدیکای امتحان خرداد ماه بود که از مدرسه اومدم، مادرم حیاط جارو میکرد. گفت برات خواستگار اومده، منم جدی نگرفتم گفتم مثل بقیه رد کنین بره دیگه😄 غافل از این که خانواده راضی بودن میگفتن پسر و خانوادش خوبن همینطوری رد نکن بذار یه بار ببینیش...
دقیقا چهار روز بعد از اینکه به پسر عمه جواب رد دادن، خلاصه سرزده اومدن خونه مون، خواستگاری جلسه اول جوابم منفی بود، ولی تا سه ماه همینطور رفتن و اومدن تا اینکه بالاخره جواب مثبت دادم و خداروشکر میکنم بابت این انتخاب
دو سال بعد از ازدواجم تو ۱۵ سالگیم یهو متوجه شدم باردارم، نمیتونم بگم چه حسی داشتم. ترس و خوشحالی ولی همسرم همیشه قوت قلبم بود و میگفت تو میتونی یه مادر نمونه باشی.
من همچنان درس میخوندم و دوران بارداری فوق العاده خوب و راحتی داشتم پسرم تو ۱۶ سالگیم با زایمان سزارین و ۴۰ هفته به دنیا اومد و همدم مامان کوچولوش شد.
خیلی پسر آرومی بود، من اصلا معنی گریه شبانه و کولیک رو نفهمیدم ولی دیگه قصد نداشتم بچه بیارم. میگفتم همین یکی رو به هرچی میخواد برسونم دیگه بسه.
غافل ازینکه خدا یه چیز دیگه برام رقم زده، اوایل ۲۱ سالگیم بود که در اوج ناباوری فهمیدم باردارم. ولی اصلا ناراحت نشدمو خداروشکر کردم. تا ۳ ماهگیم سونو و دکتر نرفتم. اولین سونو که رفتم رو هیچ وقت یادم نمیره، مادرشوهرم بود و برادرشوهرم همسرم کربلا پیاده روی اربعین بودن.
دراز کشیدم رو تخت، یهو دکتر گفت این که سالمه اون یکی هم همینطور، هردوتاشون سالم و سرحال و منی که هاج و واج پرسیدم منظورتون چیه؟ گفت خانم مگه نمیدونستی دوقلو هستن و هر دو پسر. باورم نمیشد در کمال ناباوری من دوقلو باردار بودم و مادرشوهری که بشکن میزد از خوشحالی😃
خلاصه این بارداری هم خیلی راحت بودم و فقط سنگینی اذیتم میکرد، دوقلوهام تو هفته ۳۸ سزارین دوم به دنیا اومدن اونا هم خیلی اروم بودن ولی من چون بهشون شیر خشک ندادم، بزرگ کردنشون سخت بود.
من الان یه مامان ۳۰ ساله هستم، پسر بزرگم ۱۵ و دوقلوهام ۸ ساله هستن و در حسرت داشتن دختر. چون مطمئنم اگه باردار بشم باید خیلی حرفا از دور و برم مخصوصا مادرم بشنوم. از خدا خواستم که خدا خواسته بهم یه دختر بده. برام دعا کنید.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سلام عزیزان من تعریف خوابای عزیزان خوندم گفتم منم خواب قشنگم رو براتون تعریف کنم 😍😍😍من تقریبا یک سال پیش بود که رفیق پسرم خودش با خانواده رفته بودن زیارت امام رضا پسرم بهم گفت رفیقم وضعیت گذاشته از حرم امام رضا وقتی شنیدم دلم پر کشیدوبغض توگلوم گیر کرد🥺😔 آخه منم حاجت دارم بچه مریض دارم الهی شفای همه بیماران 🤲🏻🤲🏻🤲🏻 به پسرم گفتم بهش میگی از لوله های حرم امام رضا برای داداشت آب بیاره؟پسرم زنگش زد گفت فلانی ازت چی میخوام برام میاری مادرم گفته گفت چشم جون بخوا پسرم گفت اب تا ز لوله حرم امام رضا بچه مریض داریم اونم گفت چشم بعد منم رفتم دم ظرفشویی وبا گریه ظرف میشستم و میگفتم خوشبحال کسی که دستش میرسه و سعادت اینو داره بره امام رضا وهی گریه میکردم با حق حق😔بعد رفتم دم در حال ونگاهی به آسمون کردم و گفتم امام رضا من اینجاااام منو میشنویی؟😭😭😭 تو خیلی راهت دوره ومن از اینجا دارم صدات میزنم منو میشنویی؟😭😭 حتی نمیدونم حرمت کدوم سمته که روبروت وایسم بات حرف بزنم ولی میدونم صدامو میشنویی وبا گریه میگفتم یا امام رضا من اینجاااام منو میبینی میشنویی بچه ام مریضه دلم میخواد بیارمش پا بوس ولی نمیشه نمیتونم 😭 بدنم از گریه سست شد نسشتم دم در کمی سبک شدم اومدم داخل کمی بعد خوابیدم خواب دیدم همون جا دم درحال خونه مون ایستادم صدای هل هله صدای شادی اهل کل منطقه میومد با خودم گفتم مگه چه خبره چی شده بعد نگاه آسمون کردم دیدم یک پرنده سبز خیلی خیلی زیبا که زیورالاتی هم بود یه بند به دهن گرفته وهی میکشه وانگار میگفت راه رو باز کنید من با شادی داد میزدم با صدای بلند این پرنده بهشتیه این پرنده بهشتیه😃😃😍😍 خیلی شاد بودم آسمون دریای آب بود آسمون نبود یعنی مثل اینکه دریا بالا سرمون چپ باشه آب زلااااال و سبک آب خیلی سبک بود یعنی مثل موج سنگین حرکت نمیکرد آب سبک و راحت حرکت میکرد همچنان صدای شادی کل اهل شهر میومد بعد نگاه کردم اون پرنده داشت یه عکس خیلی خیلی بزرگ شاید بگم به بزرگی ۲۰۰متر رو روی سطح اون آب بالا سرم میکشید نگاه کردم دیدم عکس امام رضا 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭منم همون جایی که ایستاده بودم وداشتم با امام رضا حرف میزدم درست همون جا ایستاده بودم با صدای بلند داد زدم امام رضا امام رضا 😭😭 این امام رضاست 😭یه عکس دیگه هم بود اون عکس عکس امام رضا رو همراهی میکرد کنارش بود واز بالا سرم رد شدن 😃ورفتن دوردوراینم از خواب قشنگ من انگار امام رضا داشت بهم میرسوند من صداتو شنیدم😔من تورو دیدم 😭😭😭😭برام دعا کنید برم امام رضا 😭 با بچه ام امام رضا شفاشو بده بعد از چند روز هم اون آقا پسر که رفیق پسرمه یه بطری سبز رنگ آب حرم امام رضا میاره دستم میرسه از طرف تاج سرم امام رضا 😍هنوزم اون بطری واون آب تبرک دارم قطره قطره ازش استفاده میکنم تمام نشه میدم بچه ام بخوره😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
پاسخ به این سوال....👇
سلام خدمت همه عزیزان
برای رفع رفلاکس و کولیک نوزادان و بی قراری نوزاد ترنجبین بهش بدین.
ی قاشق مرباخوری داخل ی استکان آب جوش حل کنید و صاف کنید واول کم کم بهش بدین مثلا چند قطره بعد زیادتر بدین .میتونید داخل شیشه بریزید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿