eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃 #عاشقانه_مهدیه
عاشقانه ما برمیگرده به زمانیکه توی باغ پدربزرگم جشنی بمناسبت ورود دوست عزیزشون که از خارج اومده بود برگزار شده بود.... این دوستشون سرهنگ بازنشسته بودند و تازه برگشته بودند همراه خانواده... وای وقتی اومدند یه پسر قدبلند جذاب باهاشون بود‌..تمام دخترهای فامیل به این پسر چشم دوخته بودند😂 دخترخاله هام میگفتند این باید شوهر ما بشه... پسره هم دندون پزشک بود... خلاصه اینقدر این دخترها دنبالش راه افتادند که رهایی نداشت😂😂😂 خلاصه منم یه گوشه ای برای خودم نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم که دیدم نزدیکم میشه...آروم گفت چرا بعضی از دخترها شخصیت ندارن،تازه فهمیدم منظورش اینه که دختر نباید زود وا بده😊 منم سنگین نشستم تا اینکه آخرشب کارت ویزیتشو داد گفت برای کارهای دندون نیاز داشتین در خدمتم😍😍 الانم ۷ماهه نامزدیم...فداش بشمممم❤️❤️❤️ ♥️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک‌زندگی یک سیاست🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک‌زندگی یک سیاست🍃👇
👈 از نو شروع کنید. در اوایل آشنایی که زوجها تازه به هم رسیده اند همه چیز تازه و هيجان انگیز است و هر یک از آنان کاستی‌های طرف مقابل را نادیده می‌گیرد، اما پس از مدتی عيب جويي و غر زدن آغاز می‌شود و عبارت: ✅ "عزیزم چقدر خوشگل شدی" جاي خود را به ❌ "این لباس چیه پوشیدی ؟" یا ❌ "این چه سرو وضعيه برای خودت درست کردی" اگر اين عبارتها به گوش شما آشناست. و رابطه اتان دچار چنين وضعيتي شده است، باید هر دوی شما دست به دست هم دهید و چاره‌ای برای آن بیاندیشید. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃 استغاثه به حضرت زهرا
دنیای بانوان❤️
🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃 #ایده_معنوی_اعضا استغاثه به حضرت زهرا
استغاثه به حضرت زهرا .. برای حاجات مهم ...🍃🍃🍃🍃🍃 روایت شده که هر گاه ترا حاجتی باشد به سوی حق تعالی و سینه ات از آن تنگ شده باشد پس دو رکعت نماز بگذار و چون سلام نماز گفتی سه مرتبه تکبیر بگو و تسبیح حضرت فاطمه بخوان ، پس به سجده برو و بگو صد مرتبه : ((یا مو لاتی یا فاطمه اغیثینی )) ، پس جانب راست رو را بر زمین گذار و همین را صد مرتبه بگو پس به سجده برو و همین را صد مرتبه بگو پس جانب چپ رو را بر زمین گذار و صد مرتبه بگو . پس باز به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را یاد کن . به درستی که خداوند بر می آورد آن را ان شاءالله @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک خاطره 🌸🍃🍃🍃🍃 ابتدایی بودم ی بار مهمون اومده بود خونمون بقیه در رو باز کردن منم وقت نداشتم روسری سرم کنم همون لحظه حدود ۳۰ نفر داشتن میومدن تو خونمون... منم دیگه پریدم پشت کمد قایم  شدم تا وقتیکه رفتن همونجا بودم  از بس پاهام درد گرفته بود داشتم میمردم . حالا سرفه‌مم گرفته بود بدجور ... بقیه هم نمی دونستن کجام بعد رفتن مهمونا دنبالم می گشتن دیدن اومدم بیرون کلی خندیدن بهم 😖😖  @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره 🍃👇
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سلام شماکه پیامای منو نمیذارین ولی اگه دوست داشتین اینوبذارین. درجواب خانمی که گفتن شوهرم روززن برام یه کیف بدرنگ گرفته وکیک نگرفته. خواهرگلم خوش به حالت که دغدغه زندگیت این چیزاس.خداروشکرکن بابت زندگیت. خوشبخت باشین. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
یک‌زندگی یک پشیمانی 🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سلام من یه دختر ۱۵ ساله هستم که یه اشتباهی کردم و الانم خیلی پشیمونم من از یه پسری خیلی خوشم میومد و اون هم همینطور هر دوتامون عاشق هم بودیم تا باهم دوست شدیم از همون اولم میدونستم کارم اشتباهه هرچند که عشقمون پاک بود ولی بازم میدونستم گناهه و عذاب وجدان داشتم اما نمی‌تونستم ولش کنم تا اینکه گفت بریم بیرون با هم رفتیم بیرون بدون اینکه بهم حتی دست بزنه از فاصله ی دور یه ذره حرف زدیم که گفتم بریم اما من از خودم و اون عکس گرفتم برا اونم فرستادم و داداش اون هم مارو دیده بود و بهش گفته بود که دیدمت با فلانی اونم گفته بود آره خودمون بودیم داداشم به زنش گفته بود زنش هم فامیل نزدیک ما است اما من تصمیم گرفتم باهاش در ارتباط نباشم وقتی به خودم اومدم فهمیدم اشتباهه فهمیدم بزرگترین اشتباه و کردم نباید به این رابطه ادامه میدادم هر چند هم که دوسش دارم توبه کردم و هرشب با خدا راز و نیاز میکنم و از خدا میخام آبروی هیچکس نره اما میترسم عکسامون که تو گوشی اونه یه نفر ببینه یا داداشش یا زن داداشش بگن 😔 واقعا خیلیییی پشیمونم نمی‌دونم چی میشه میترسم میشه راهنمایی کنین @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا
ادمین: ❣❣❣ درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و.... اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا
شب اومد در اتاقم تا ازم تشکر کنه گفت : خیلی ممنونم که هستی،قدرت رو میدونم.یک روز مینا زنگ زد و گفت فردا نتیجه کنکورمیزنن ،صبح کناردانشگاه منتظرتم.یهو دلهره وترس اومدسراغم،تاصبح خوابم نبرد.صبح زود آماده شدم تا با مینا برم .وقتی اومدم پایین پیمان هنوزسرکار نرفته بود. از دیدنم تعجب کردوگفت : چی شده مریضی ؟ گفتم نه ،گفت چرارنگت پریده؟ گفتم آخه امروز نتیجه ی کنکور اعلام میشه می ترسیدم می دونم قبول نمیشم .گفت خوب نشی فدای سرت سال دیگه که هست داشت گریم می گرفت ،گفتم تو رو خدا اینطوری نگو .گفت خودم می برمت .گفتم نه ،چه کاریه تازه اگر قبول نشم خیلی خجالت می کشم .به باباش گفت شما با راننده برین من سمیرا رو ببرم .توماشین ساکت بودم ،پیمان دلداریم میداد.بدنم یخ کرده بود.ماشین رو دورتر نگه داشتیم و با پیمان پیاده رفتیم .مینا جلوی در منتظر بود.میناهم مثل من استرس داشت.به پیمان گفتم من اینجانیمونم ،توبامینابرو ببین قبول شدم یا نه.پاهام سست شده بود.نیم ساعت طول کشید تا اومدن.از دور پیمان ومینارو دیدم. میناناراحت بود.دیگه مطمئن شدم قبول نشدم.پیمان بهم نزدیک که شدایرج با خوشحالی گفت : سلام خانم دکتر و پرید و بغلم کرد.گفتم راست میگی. گفت :آره عزیزم قبول شدی تموم شد این هم اسمت ببینازخوشحالی گریم گرفت.مینابغل گرفتم وبهم تبریک گفت.ازبغل مینابیرون اومدم گفتم میناخودت چی.گفت من قبول نشدم،عیب نداره،سال دیگه قبول میشم.خودم میدونستم قبول نمیشم.باهم رفتیم سوارماشین شدیم.مینا زیاد ناراحت نبود ،میگفت خودم میدونستم قبول نمیشم. ولی من خیلی خوشحال بودم و نمی تونستم پنهون کنم .پیمان هم خیلی خوشحال بود،اول رفتیم مینا رو رسوندیم .بعد شیرینی گرفتیم ورفتیم خونه.از در که رفتیم داخل،پیمان شروع کرد به بوق زدن. مثل اینکه داشت عروس می برد .با صدای بوق همه اومدن بیرون .کنارعمه پویان ایستاده بود.ازدیدنش خوشحال شدم،همه دلتنگش شده بودیم.عمه اشک تو چشمش نشسته بود و پریسا هم جلوی پله نشسته بود.همدیگر رو بوسیدیم و بعد عمه قربون صدقم می رفت .پویان می گفت دیشب تو اخبار فهمیدم نتیجه کنکورمیزنن و صبح مرخصی گرفتم و خودمو رسوندم ، من می دونستم که قبول میشی.پریسا گفت : کادوی من هم ،بهت زبان یاد میدم.پیمان گفت من برم کارخونه،تابه بابام هم خبربدم،شب که اومدم جشن بگیریم.زبان رو صد در صد زده بودم،مطمئن بودم ازکمک پریسابود.پریساهم وقتی فهمیدزبان صد در صد زدم خیلی خوشحال شد.تاعصرنشستیم وپویان برامون حرف میزد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🍃🌸🍃🍃🍃 برادرشوهرم میخواد بیاد با ما زندگی کنه