دنیای بانوان❤️
💙🧿 بعد چهار سال این رابطه بهم خورد..... نمیتونم برم پیش روانشناس🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام من دختری هستم ۲۷ ساله.۴ سال با یه پسری دوست بودم که ایشونم همسن خودم بود.امسال قرار بود ازدواج کنیم که بخاطر بیماری پدرم عقب افتاد و برای سال دیگه برنامه ریزی کردیم که بیاد خواستگاری.
ایشون پسر خوبی بودن ولی یه مشکلی داشت که تمامرفتارای خوبشو خراب میکرد، این بود که مدام جدا میشد ازم یعنی سر هر بحثی جدا میشد ترجیحمیداد جدا بشیم باهم نباشیم
( اینوسط پرانتز باز کنم که از هر نظر اوکیم یعنی از نظر قیافه اندام همه چی عالی هستمو خودشم همیشه میگفت خیلی قشنگم ینی اصلا بحث این چیزا نیست فکر کنید یا کم بودم براش یا شاید پای کسی وسط باشه چون اصلا همچین آدمی نبود و تو ۴ سال هیچی ازش ندیدم ازین نظر اعتماد کامل داشتم بهش.از رابطمونم همه خبر داشتن خانواده هامون دوستامون.)
همیشه با این رفتاراش با رفتنش اعتماد به نفسم کم و کمترشد و احساس کم بودن میکردم. هر وقت حرف جدایی میزد خیلی برامسخت بود جدا شدن دل کندن اخرممنطاقتنمیاوردم بهش پیام میدادم ولی یه سری کاملا احساسم بهش از بینرفت ودیگه بهش پیام ندادم انقدی که خودش پیامداد عذرخواهی کرد چند نفرو واسطه کرد تا برگردم.
بعد از اونهر بار جدا میشد برام بازممثل قبل سخت تر بود ووقتی هم باهم اشتی میکردیم اصلا ته دلم خوشحال نبودمچون باز من خواستم تا رابطمون شروع شه همش حس میکردم اون نمیخواد تو بحثامون مدام میگفت برو نمیخوام باشی ولی وقتیاشتی میکردیم میگفت از عصبانیت اونحرفو زده و بعد ۴ سال دوستی جداییمونمحاله و از دستم نمیده.تا اینکه چند وقت پیش دعوا کردیم و بازم مثل همیشه بجای حرف زدن وحل کردنش باز حرف جدا شدن زد.اینبار بیشتر از قبل شکستموقبول کردم جدا شیم ولی خیلی حالم بده و خیلی برام سخته اصلا نمیتونم رو هیچی و حتی رو کارم تمرکز کنم نسبت به همه چی بی انگیزه شدم. اصلا نمیتونم فکر کنم در آینده کسیو بتونم جاش بیارم همش میگم بهتر از اون نیست همشمیگم کسی هم بیاد اونوقت همش قراره مقایسه کنم باهم اذیت شم یعنی کاملا حس میکنم قلبم برای اون بود و با تموم شدن رابطمون قلبممباهاش رفته. میخواستم کمکم کنید و غیر پیش روانشناس رفتن راه حلی برام دارید بگید بهم🥺
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🎶♥️🎶
- با هم قهر بودیم ، عادت داشتیم بعدِ بحث ؛
یه مدتی رو تنها باشیم تا همه چی برگرده به قبل !
‹ رفتم حموم تا مثلِ همیشه . .
اشک هامو نبینه ؛
اومدم بیرون از اتاق در حالی که با یه دست داشتم ،
موهامو خشک میکردم !
رفتم تو آشپزخونه یه لیوان چایِ داغ و تلخ بردارم ؛
و برم بشینم پایِ داستانم ؛
چشمم بهش افتاد . .
داشت ریشه هایِ فرشو میبافت !
دستش عادت کردهِ بود بس بینِ موهام بود ؛
رفتم سمتش سرشو بلند کرد . .
زل زد تو چشام گفتم موهامو میبافی
تا دنیامون آروم بگیره : )!'♥️'🎼 ›
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
نوستالژی
قدیمی
همونجا که غم جا نداره😍🍃🍃🍃
#حالا_شما_بگین خوشتون اومد؟🌸🍃
🍃🍃🍃
#تبسم_حلال
🌸🍃
زمان دبیرستان یه مشاور داشتیم میگفت هر وقت وسط درس خوندن خوابتون گرفت،
اول برید یه دوش آب ولرم بگیرین و یه فنجان قهوه بخورید بعدش هم یه ربع در هوای آزاد پیاده روی کنید تا خوابتون بپره
بزرگوار به جای این کارا یه چرت میخوابیدیم منطقی تر نبود؟😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#ایده_اعضا
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃
عزیزان در مورد کسانی که از بی مهری با خیانت همسرشون شکایت دارن بگم که اولا در این شرایط ایمان واعتقادتون رو به خدا زیاد کنید که خودش بهترین حلال مشکلات هست
وذکر
حسبنا الله نعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر
رو زیاد بگید که خداوند بهترین وکیل مدافع هست برای هممون و مخصوصا کسانی که بچه دارن اصلا بفکر جدایی نباشن بفکر بچه های معصومتون باشید چون با جدایی مشکلات چندین برابر میشه،،،گاهی یک نفر که (خودتون هستید) ناراحت باشه بهتر هست که با جنگ وجدل وجدایی چندین نفر که عزیزانمون هستند مانند( فرزندان وپدر ومادر وخواهران وبرادران وحتی خودمون) ناراحت بشن. با این فکر که خدا جواب صبر هرکس دو به بهترین صورت میده به خودتون آرامش بدید ومطمئن باشید خدا جبران میکنه وفقط توکل کنید وناشکری نکنید وصبر کنیدکه والله مع الصابرین ،،،خدا با صابران است
#تجربه
#سیاست
#عاشقانه
دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇
@Aseman100
به مشکل من میگن مشکل
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃
سلام وقتی مشکلات خواهران عزیز رو میخونم پیش خودم میگم خدا راشکر که تنها دغدغشون این مشکلات به ظاهر بزرگ هست
که ای کاش میدونستن که فقط داغ بهترین برادر وپدر ومادر و تنها خواهرآدم هست که آدمو نابود میکنه فقط تا وقتی در کنار هم هستین خدا رو شاکر باشد و قدر همدیگه رو بدونید ودر مقابل این مشکلات بگید گور بابای دنیا واین مشکلاتش😜
اون خانمی که از دیر اومدن شوهرش گلایه داره باید خدا را شکر کنه که دوتا بچه ی سالم داره وبا وجود سایه ی شوهرش بالای سرش همینقدر که به چشم یه زن متاهل بهش نگاه میکنن یک نوع امنیت هست براش توی این جامعه ی خراب .
فقط با توکل به خدا وبا صبروحوصله وبااخلاق خوب به تربیت فرزندانت بپرداز که حتما بچه ها که بزرگ بشن جبران کم محبتی های پدرشون رو حتما میکنن.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا
ادمین:
❣❣❣
درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و....
اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا
اولین افطاری بودکهکنارکسی که دوسش داشتم بودم.پیمان دشت سفره خیلی خوشحال بود.عمه گفت پسرم میشه بگی چی شدکه یهو اخلاقت اومدسرجاش ،تاچندروزپیش خیلی توخودت بودی وباکسی زیادحرف نمیزدی،پیمان بادستپاچگی گفت فکرکنم حال خوبم ازروزه باشه،مگه سمیرانگفت روزه حال آدم رو خوب میکنه.پیمان برای اینکه عمه دیگه ازش سوالی نپرسه رفت توهال وتلویزیون نگاه کرد.من هم رفتم بالاتاغذای پریسا روبدم.ولی مشخص بودعمه شک کرده.توخونه دیگه زیادباپیمان حرف نمیزدم تاعمهشک نکنه.ازاینکه پیمان روزه میگرفت ونمازمیخوندخیلی خوشحال بودم.شانزده روز شانزدهمماه رمضون بود ،تواین مدت اصلاباهم جایی نرفتیم تابتونیم راحت حرف بزنیم.موقع افطاربود،داشتم کمک مرضیه سفره افطاررو آماده میکردم.عمه پیمان هم خواب بودن مه یهو پویان روتوآشپزخونهدجلومدیدم.باخنده گفتم سلام اومدی،پویان گفت سلام.به سفره نگاه کردوگفت چه خبره؟گفتم سفره افطاره.پویان خندیدوگفت سفره ی افطاره ،این همه مگه کی روزه است؟ گفتم من عمه پیمان و مرضیه .با تعجب گفت واقعا پیمان روزه گرفته یا شوخی می کنی ؟گفتم : واقعاگرفته، تازه پیشوازم رفته .خندید و گفت الان میرم حسابشو می رسم و رفت بالا.چند دقیقه بعد صدای اونا بلند شد که می خندیدن . موقع افطارهمهپشت سفره بودیم .پویان می گفت : وقتی پیمان روزه بگیره پس معلوم میشه دنیا برعکس شده .توروزه رو مسخره می کردی ،حالا چی شده روزه گرفتی؟عمهگفت ماگرفتیم اونم هوس کرد.
پویانگفتدحالا من چیکار کنم شماها روزا روزه هستین،عمه گفت چرا مثل بابات حرف می زنی؟همون کاری که همیشه می کردی. گفت نمیشه منم روزه می گیرم ولی بایدچکارکنم .پیمان گفت خودم نماز میدم.برای سحری پویان هم اومدخیلی جلوش معذب بودم.سریع پشت سفره بلندمیشدم.صبح وقتی خواستم برم دانشگاه پیمانتو راهرو منتظرم بود با اشاره گفت : ساعت چند تعطیل میشی ؟ سه تا انگشتم رو بلند کردم و اونم فهمیدو خداحافظی کرد،ومن هم باراننده رفتم دانشگاه.هواخیلی سردبودوبرف میبارید.توکلاس خیلی حالم بدبود.میدونستم بخاطرکم خوابی واستراحت نکردنه.کلاس کهتعطیل شدتوحیاط دانشگاه داشتم میرفتم کهیه آن چشمم سیاهی رفت وروی برفهاافتادم.فقط صدای فریبایکی ازهمکلاسیهام که زیادازش خوشمنمی اومد،شنیدمکه میگفت بهتری،بچه هاماشین بیاریدسمیراحالش بده.یک دفعه صدای پیمان رو شنیدم کهگفت سمیرا عزیزم ،اومدم نترس .پیمان بلندم کردوروی صندلی عقب ماشین گذاشتم،فریباهم به پیمان توضیح میدادکهچی شده.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره👇🍃
دیشب رفته بودیم خونه مادر شوهرم، مادر شوهرم بهم گفت همین الان خونه تکونیم تموم شده، خونشون برق میزد از تمیزی
منم گفتم خوشبحالتون
خلاصه شامو خوردیم من گفتم شماها خسته اید از صبح کار کردین محاله بذارم دست به ظرفا بزنین
خلاصه از من اصرار از اونا انکار و بالاخره قبول کردن من ظرفارو بشورم
معمولا با خواهرشوهرم دوتایی میشوریم
خلاصه همون اول کار اومدم ملاقه رو از قابلمه خورشت دربیارم یه عالمه آب خورشت ازش چکه کرد روی کابینت
بعدش اومدم یه سینی بزرگ رو بشورم ازین سینی گردا ، قششششنگ یه سینی آب و کف کج شد از لبه های سینک مثل آبشاااااار ریخت رو فرش
بنده خداها خستگی به تنشون موند
یکم که گذشت خواستم جبران کرده باشم مثلا، خودم بلند شدم چایی دم کنم، حواسم به حرفای خواهرشوهرم گرم بود ، دیدم اوه اوه آب سماور از قوری سرازیر شده داره میره رو کابینت
😂😂😂😂😂
خیلی حس بدی بود
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🌸🌸🍃
رفتم ،
اونقدر رفتم تا روحم آروم گرفت🍃
#روستای_من
#ادمین_نوشت
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿