eitaa logo
کمی تا بهجت(ره)⚘
324 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
4هزار ویدیو
10 فایل
کپی در صورت دعا برای ظهور و سلامتی امام زمان(عج) ازاد است🌸 با ما همراه باشید❤ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
!! 🌷می‌خواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اوّل رفته بود سراغ اهل بیت. یک کارت نوشته بود برای امام رضا (ع) مشهد. یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فراه) مسجد جمکران. یک کارت هم به نیّت حضرت زهرا (س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه. 🌷قبل از عروسی بی‌بی اومده بود به خوابش! فرموده بود: چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیایم؟ کی بهتر از شما؟ ببین همه آمدیم، شما عزیز ما هستی.... 🌹خاطره ای به یاد سردار شهید گمنام مصطفی ردّانی پور، فرمانده قرارگاه فتح 📚 کتاب "یادگاران شهید ردّانی پور"
💌 ♥️ 🔸همسر شهید نقل می‌کنند: آقا پژمان از کودکی به ورزش علاقه داشت و در این زمینه موفقیت‌های زیادی کسب کرد. رشته اصلی ورزشی ایشان موتورسواری در کلاس موتورکراس۸۰ سی‌سی و ۲۵۰ سی‌سی بود و در سال ۱۳۸۸ در رشته موتور کراس مقام اول استانی را کسب کرد. در سال ۱۳۸۹ نیز موفق شد مقام اول استانی و سوم کشوری را کسب کند. همچنین سال ۱۳۹۱ در رشته دوچرخه‌سواری، مقام اول را به خود اختصاص داد. 🔸همین مهارت ایشان در امر موتورسواری و ماشین سواری بود که باعث شد در سوریه همرزمانش را از اسیرشدن به دست داعشیان نجات دهد و قهرمان من آخرین حکم قهرمانیش را با امضا سید‌الشهدا دریافت کند. 🔸شهید محمدکاظم توفیقی در ۱۶بهمن۱۳۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در عملیات آزادسازی دو شهر شیعه نشین نُبُل و اَلزّهرا که چندسال در محاصره تکفیریها بود، به شهادت رسید. : ۱۳۷۰/۱۱/۱۰ :۱۳۹۴/۱۱/۱۶
🎞 رفیق شهید: زنگ زد گفت: سامان همین الان وسایلتو جمع کن،دو روز بریم قــم... 🕌☺️ گفتم:"بابـک جان میشه چند روز دیگه بریم؟؟!🧐 گفت:"نــه همین الان!🙁 بااصرارم که بود دوتایی راه افتادیم از رشت رفتیم قــم اونجا ازش پرسیدم:"بابک اینهمه عجله و اصرار برای چی بود؟!؟"🤔😑 گفت:" برای‌فرار‌ازگنـاه‌! اگه میموندم رشت،دچار‌‌‌‌ ‌یه‌گناه‌میشدم... برای‌همین‌اومدم‌ به‌حضرت‌معصومه(س)‌پناه‌آوردم💔 🌱 🕊 🌻🕊هدیـه‌به‌ارواح ‌مطـهرشهـدا🌹صلــوات
🌷 با دوستاش رفته بود راهیان نور ، "دیار شهدا" ... مناطقی که به گفته "خودش" غریب بود... موقع برگشت از سفر، اتوبوس🚌 رفت ولی "رسول" نرفت!❗️ گفت جا موندم.. بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم تفحص مستقر شده بوده و "رسول" هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه....😊 اون یه مدت شد 10 روز! واز همان جا بود که با "شهید محمد حسین محمد خانی" آشنا شد. با آمدن "رسول" به منطقه شرهانی،بعد از مدت ها یک "شهید" پیدا شد....☺️ چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن ماجرای پیدا شدن "شهید" ... 🍃 🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•