آن کوه بلند دور نزدیک شده
آن قله پر غرور نزدیک شده
آماده اهتزاز پرچم باشید
ای منتظران!ا ظهور نزدیک شده!
#بهجت_فروغی_مقدم
تا کرببلا به یاد او پر زده ایم
با یاد غمش به سینه و سر زدهایم
ما تیغ برهنه را به روی سر خصم
با نغمه شاهحسینحیدر زدهایم!
#بهجت_فروغی_مقدم
ای آنکه در رثای تو آدم گریسته
عیسی ونوح وموسی ومریم گریسته
گل پیرهن به تن به غمت پاره کرده است
دریا به سینه کوفته، شبنم گریسته
ای آنکه تکیه داده به دیوار و های های
آشفته مو به داغ تو پرچم گریسته
در مجلس عزای تو هر نخلِ سوخته
چادر به سر کشیده و نم نم گریسته
ای کوثر حیات که یکریز تا فرات
ازغربت غدیر تو زمزم گریسته
هر جا که آب دیده، و هر جا که آفتاب
سجاد در غم تو دمادم گریسته
هر جا که رعد کوفته بر طبل، آسمان
با یاد داغ های محرم گریسته
از گریه بر تو بود که اشک آبرو گرفت
ای آنکه در رثای تو عالم گریسته
روز حساب گریه ی بسیار می کند
هر کس که در مصیبت تو کم گریسته!
#بهجت_فروغی_مقدم
ما ایستاده ایم صفاصف مصاف را
تا بشکنیم هیمنه هر خلاف را
زیر لوای سرخ شهیدان کربلا
میدان ندادهایم به دشمن مصاف را
هر جا شکاف بوده و هر جا گسستگی
حل کردهایم در خودمان اختلاف را
هر کس که لاف تفرقه میزد ندیدهاست
در ریشههای نخل کهن ائتلاف را
هر جا که ترس بوده و تهدید دشمنان
حک کردهایم بر دلمان لا تخاف را
فرمان تاختن که برآید، برابریم
شمشیرهای آختهی بیغلاف را
ما بارها به مشت گره کرده ریختیم
بر دست دشمنان وطن آب صاف را
تنها بهای وصل تو ای یار اگر سر است
آمادهایم حضرت یوسف! کلاف را....
#بهجت_فروغی_مقدم
صحنه آخر ، فرشتهها که رسیدند
فرشچیان را به سوی عرش کشیدند
#بهجت_فروغی_مقدم
#استاد_فرشچیان
امشب امضا میکنم با اشکهایم نامه را
بلکه بفرستد برایم دوست دعوتنامه را
من که با پای خودم هرگز نرفتم پیش او
اوست میچیند برای رفتنم برنامه را
در میان کوله بار رفتنم جادادهام
حوله و مسواک و لیوان، جانماز و جامه را
اشکجاری، زخم کاری، جانبهلب، دلبیقرار
کیست برپاکرده در من اینهمه هنگامه را؟
سر به تربت میگذارم، اشک میآید به چشم
ایخدا بوی که دارد مینوازد شامه را؟
لحظه دیدار نزدیک است، راهی واکنید
تا بخوانند اشکهای من زیارتنامه را!
#بهجت_فروغی_مقدم
صبح زیبای دلفروزم ، تو
هم همیشه تو، هم هنوزم، تو...
اربعینها به جای خود ، هرسال
سیصد و شصت و پنج روزم تو!
#بهجت_فروغی_مقدم
آه ای قطار پر شده ما را نمیبری؟
ما ماندگانِ از همهجا را نمیبری؟
این چند جانبهلبشده را جا نمیدهی؟
این التماسهای دعا را نمیبری؟
ما رودهای تشنه پر التهاب را
تا پای چشمههای گوارا نمیبری؟
هر چند گوهر دل ما نیست قیمتی
با خیل اغنیا فقرا را نمیبری؟
ای کاروان کولهبهدوشانِ اربعین
جاماندگانِ کرببلا را نمیبری؟
#بهجت_فروغی_مقدم
صبح زیبای دلفروزم، تو
هم همیشه تو، هم هنوزم تو...
اربعینها که جای خود، هر سال
سیصد و شصت و پنج روزم تو!
#بهجت_فروغی_مقدم
او رفت و قیمتیگهرش را بهجاگذاشت
نقشی بدیع از هنرش را بهجاگذاشت
وقتی کشید روز دهم را به روی بوم
انگشتهای او اثرش را بهجاگذاشت!
در پای ذوالجناح که بر بوم میکشید
رد شکستن کمرش را بهجاگذاشت
در هر گره که بین دلی با ضریح زد
یک قطره اشک چشم ترش را بهجاگذاشت
بین بهشت تابلویی مینیاتوری
مثل فرشته بال و پرش را بهجاگذاشت
غیر از هنر که تاج سرش در بهشت شد
ارثی که برد از پدرش را، بهجاگذاشت
خوشبخت آن که با هنرش جاودانه شد
بیچاره آن که سیم و زرش را بهجاگذاشت
کشکول و کفچه بهرِ گدایی نمیشود
دستی که حاصل هنرش را بهجاگذاشت
بردند روح فرشچیان را به سوی عرش
وقتی که بر زمین اثرش را بهجاگذاشت!
#بهجت_فروغی_مقدم
#استاد_فرشچیان
#اصفهان
ای که در راه نگاهت فرش سیب افتاده بود
خوب کردی آمدی، صائب غریب افتاده بود!
#بهجت_فروغی_مقدم
#فرشچیان
#اصفهان #صائب
بستی چمدان را که به سرعت بروی
بی دغدغه، با خیال راحت بروی
بنشین سر جای خود عزیزم، آخر
برقی تومگر که دم به ساعت بروی؟!
#بهجت_فروغی_مقدم
#ن_طنز