eitaa logo
شعرهای بهجت فروغی مقدم
203 دنبال‌کننده
89 عکس
68 ویدیو
1 فایل
شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر بی تو در‌آرند خلق ادای تو را بلندگوها تقلیدی از صدای تو را! چقدر غنچه کند شاخه تا به یاد آرد برای باغچه لبخند با صفای تو را! نشسته منتظرت دشت لاله‌عباسی که روی سر بکشد عطری از عبای تورا! میان منظره ای از مناظرات هنوز کشیده اند وسط هر گروه، پای تو را! بیا که در دل بی تاب و تنگ کوچه ما هنوز هیچ کسی پر نکرده جای تو را! به جان هر که تو بسیار دوستش داری بیا به خانه‌ ما; من دلم هوای تو را....
هر چند در تعجیل خود تاخیرکرده بی شک دعا در حق او تاثیرکرده! باید صبوری کرد و راضی بود، راضی با آنچه با ما قسمت و تقدیر کرده! او خواب خوب خرمنی را خوشه‌خوشه با چشمهای سبز خود تعبیرکرده! با قطره قطره قطره‌های اشک‌هایش تسبیح دانه‌دانه‌ای تصویرکرده وقتی که ما از غار هجرانش د‌ر‌آییم دنیا به طرز تازه‌ای تغییرکرده! درلابه‌لای مردم این کوچه‌بازار آیا نگاهت در نگاهش گیر کرده؟
صبح صادق! بگردان ورق را پاک‌کن خون روی شفق را از سر قله‌ها پرده بردار آفتاب میان طبق را با صدای رسا ای موذن! د‌ربینداز گلبانگ حق را پر کن از حالت "احسن‌الحال" هر دل بی دماغ و دمق را! دست ما کاسه‌های سوال است رد نکن از درت مستحق را هدیه ده بر شب برکه ما ماه پیچیده در زرورق را راه، دور است و برده‌ست با خود خستگی از تن ما رمق را شب سحر شد، بیا تا بخوانیم "قل اعوذ برب الفلق" را!
لب را بگشا و عطر‌افشانی‌کن ما را به یکی‌دو‌شعر مهمانی‌کن دلهای گرفته را که بی‌دارویند ای طبع لطیف! شعردرمانی کن!
صد بار به در زدی ، جوابت‌کردم بیدار شدی در من و خوابت‌کردم در بین هزار شک و تردید آخر ای عشق! بیا که انتخابت کردم!
صبح‌ است و به سرخی غروب آمده‌است در سینه من به کوب‌کوب آمده‌است دل‌دل نکن و دست‌بجنبان ای عشق! تا پاسخ استخاره خوب آمده‌است!
40.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش جای این که روی بستری از پر بمیرم پخش بر بام بلند آسمان پرپر بمیرم! پیش از آن که نوشدم پاییز و‌خشکاندخزانم تا بهاری نوبرم، تا تازه ام، تا تر، بمیرم! بین دشت لاله های واژگون، گمنام و گلگون مثل سنگرساز سربازان بی سنگر بمیرم روز مرگ خویش سر بر گردن دریا گذارم از همه قوهای این دریاچه زیباتر بمیرم در میان آتشت صد بار اگر هم جان سپردم جامه جان را کشم بر جسم و باز از سر بمیرم آسمان افتاده تا اعماق در چشم عقابم عادت بال بلندم نیست در بستر بمیرم!
38.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ انتخاب خدا به مناسبت چهلم شهید رییسی 🖤 خواننده و آهنگساز: سیدصادق آتشی شاعر: رضا یزدانی تدوین: محمدحسین چهارمیرزایی باشگاه ترانه و موسیقی راه (واحد موسیقی حسینیه هنر ) @Sadeghatashi7
هدایت شده از بین الطّلوعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من یک زنم آزادی‌ام را دوست دارم ایرانی‌‌ام آبادی‌ام را دوست دارم هم مادر و مادربزرگم خانه‌دارند این شغل مادرزادی‌ام را دوست دارم ... در شهر، آزادی اسیر این و آن است در خانه‌ام آزادی‌ام را دوست دارم @zahra_sepahkar
💢 درد دل مردم درد دل مردم فشار اقتصادی‌ست بازارهای راکدِ رو به کسادی‌ست درد دل مردم جناح و دسته بازی ست دعوت به وحدت کردن و بی‌اتحادی‌ست! ایراد کار از فکرهای خشک و خسته است ایراد کار اندیشه‌های انجمادی‌ست اِشکال، دکّان‌داری و مردم‌فریبی‌ست اِشکال، بی‌برنامگی و بی‌سوادی‌ست مشکل، مسلمان‌های در ظاهر مسلمان! مشکل، تظاهر کردن و بی‌اعتقادی‌ست! مردم به رنگ سفره‌ی خود چشم دارند آمارها، ارقام‌ها، حرف زیادی‌ست! بیچاره بابایی که فرزندش سرِ سال دلواپس خودکار و کیف و جامدادی‌ست از دردِ مردم گفتن و بی‌درد بودن شوخی ندارد، حاصلش بی‌اعتمادی‌ست دوران پشت میز آسودن گذشته است دوران خاکی بودن و کار جهادی‌ست حلّال مشکل، "می‌توانیم" است و اخلاص حلّال مشکل، مردم و مردم‌نژادی‌ست راهی که خرّمشهرها در پیش دارد در امتداد جاده‌ی بی‌امتدادی‌ست..... @mehdi_jahandar
امام علی علیه‌السلام: 💠 بار خدايا ! تو مى‌‏دانى كه آنچه از ما سر زد، از سرِ قدرت‏‌طلبى، يا به دست آوردن چيزى از متاع بى‌‏ارزش دنيا نبود؛ بلكه براى اين بود كه نشانه‌‏هاى دينت را بازگردانيم و در شهرهايت، آبادانى پديدار سازيم تا بندگان ستم‏ديده‌‏ات در امنيّت باشند و احكام بر زمين مانده‌‏ات بر پا شوند. 📚نهج البلاغه خطبه۱۳۱ 🔶 @Nahj_Et
مسجدِ شهر بود شعبه ی رای پیرمردی عصا زنان آمد مادری دست کودکی در دست بین مردم در آن میان آمد پسری رای‌اولی با شوق آمد انجا شناسنامه به دست یک زن خانه دار با زنبیل بین آن صف به انتظار نشست دختری رو گرفته در چادر دختری شال صورتی بر سر آمدند و میان صف پیچید عطر گل‌های یاس و نیلوفر سرِ انگشت من نشانه گرفت جوهری را که رنگ آبی داشت جوهری را که رنگ زیبایش خبر از روزی آفتابی داشت در دل ازدحامی از مردم ورق سرنوشت در مشتم سر صندوق رای می رفتم صفی از مردم محل پشتم ماشه آماده شد،هدف معلوم خون خودکار روی کاغذ ریخت نام تو در میان برگه ی رای قطره‌قطره به اشک من آمیخت! یاد آن سرو ها که سر دادند پای این سررسید، افتادم یاد آزادگیِِ صد جانباز یاد صدها شهید افتادم! به دعای فرج شهادت داد سرِِ انگشت‌های جوهری‌ام باد تندی وزیده بود و زدم گره محکمی به روسری‌ام! وقت برگشت با خودم گفتم یعنی امروز روسپید شدم؟ ناگهان روی عکسِ دیواری چشم در چشمِ یک شهید شدم! صف مردم شلوغ تر شده بود کاسبی از سر دکان آمد خسته، اما امیدوار و صبور پیرمردی عصا زنان امد!