می شود جان داد!
برای "نیم نگاهی" از جانب کسی که
درمان تمامِ دردهایت است ...
برای "یک لحظه" دیدارِ یاری که سالهاست
چشم به راهش هستی ...
برای "قدوم پُربرکت" یوسفی که قرنهاست
جهان به انتظار اوست ...
آری!
تو بیا عیدِ من و حالِ پریشانم باش،
من نثارِ قدمت جان را به قربان میکنم ...
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@Behnam1399
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
حاج حسین یکتا:
بچهها! شهدا خوب تمرین کردند
ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب آسید روحالله خمینی.
ما هم باید تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب حضرت اقا...😍💚
#نماز_اول_وقت📿
هر ڪس عادت به تأخیر در #نمازها
ڪرده اســت خود را براے تأخیر در
همــــه امـــــور زندگے آمــاده ڪنـد!
تأخیر در #ازدواج و ڪسب رزق و ...
#آیت_الله_بهجت(ره)
#پای_حرف_ولی💚
قرآن به ما میگوید
در کار خیر و کمکهای مؤمنانه #مسابقه بگذارید؛
یعنی سعی کنید شما جلوتر از دیگران حرکت کنید و بروید. و این کار به نظر من مهم است.
حتّی این اِطعامهای #محرّم را هم ــ
که حالا در ایّام محرّم بعضی از هیئات و بعضی از مردم که تواناییهایی دارند نذری و اِطعام درست میکنند ــ
میشود به این شکل کمک مؤمنانه به خانوادهها به شکل کاملاً پاکیزه و دور از مشکل سرایت و این حرفها انجام داد.✨
← انقلابیگری به معنای واقعی کلمه اینها است. انقلابیگری با زبان نیست، باعمل است؛🍃
عمل جلوتر از زبان بایستی انسان را راه ببرد. و واقعاً کسانی که در این زمینهها فعّالیّت کنند، کار انقلابی انجام میدهند؛
اینها انقلابیگری است✌️🏼
• سیــ♥️ـــدعلی خامنه ای
{۱۰ مرداد ۹۹}
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#بادبرمیخیزد
#قسمت13
✍ #میم_مشکات
اما متاسفانه آن روز،همه تلاش و صبر معصومه، بی فایده ماند چرا که تا شب راحله از جوش و خروش نیفتاد. هرچند به جز یکی دو ساعت اول که گاهی زیر لب غرولندی میکرد تا شب ساکت بود ولی چشم های فندقی رنگش آنچنان غضب آلود بود و ابروهای مشکی اش چنان در هم بود که معصومه ترجیح داد تا آرام شدن اوضاع صبر کند. این اولین باری بود که عصبانیت راحله این همه طول کشیده بود. تنها آمدن پدر توانست اندکی از این خشم کم کند.
راحله دردانه پدر بود. نه اینکه پدر او را بیشتر دوست داشته باشد،نه، اما شاید چون فرزند ارشد بود و از طرفی خصوصیات اخلاقی اش او را تبدیل به دختری محجوب،صبور و منطقی کرده بود باعث می شد پدر به عنوان سرپرست امور خواهرانش به اون نگاه کند... این تمایزات و شاید اینکه شباهت زیادی بین او و مادر وجود داشت باعث شده بود راحله جایگاه ویژه ای نزد پدر داشته باشد و خواهران دیگر که هرکدام به خوبی های راحله اعتراف داشتند با کمال بزرگواری این برتری را پذیرفته بودند و هیج کدام سعی در ورود به این حیطه نداشتند. راحله فرشته نبود. او نیز مانند هرکس دیگری اشتباهاتی داشت اما شاید چون همیشه در پی یافتن راه درست بود باعث می شد اشتباهاتش کم شود.
البته رفتار پدر هم به گونه ای نبود که حسادت بقیه را برانگیزد زیرا به هرکدام از دخترهایش جداگانه و ب طور خاصی عشق می ورزید و همین باعث می شد هیچ کس نخواهد جایش را با دیگری عوض کند. از طرفی راحله هیچ وقت از این برتری موقعیت، سو استفاده نمیکرد. به علاوه چون این برتری باعث وظایف و مسئولیت های بیشتری نسبت به بقیه بود بقیه ترجیح میدادند همان نقش های راحت خود را ایفا کنند.
از دید راحله نیز پدر مردی بود با تمام خصوصیات جالب و ویژه یک مرد. مردی که اصول اخلاقی اش را قبل از آنکه توصیه کند خود عمل میکرد و هیچ گاه چیزی نمیتوانست وسوسه اش کند که اخلاق را زیر پا بگذارد. همسرش را عاشقانه دوست داشت و در پدر بودن مردی بود بی نظیر ... در طول بیست سال زندگی، راحله هیچ گاه ندیده بود پدرش رفتاری غیر منطقی داشته باشد و یا از موقعیت پدری خودش سو استفاده کند. برای همین به راستی حکم ستون خیمه زندگیشان را داشت.
آن شب هم با آمدن پدر که همراه با شوخی ها و مهربانی های همیشگی اش بود راحله توانست کمی آرامش خود را باز بیابد و ناراحتی اش را فراموش کند.
مردی پنجاه ساله، با موهایی ک زودتر از موعد جو گندمی شده بود... چشمانی نه چندان درشت، با نگاهی ارام و نافذ..ابروهایی صاف و پر پشت و ریشی کوتاه که مخصوص حاجی های بازاری بود ترکیب چهره ای بود که راحله عاشق نگاه کردن به آن بود...
#ادامه_دارد...
.....★♥️★.....
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#بادبرمیخیزد
#قسمت14
✍ #میم_مشکات
با این اتفاقات و با یک خواب شبانه، روز بعد، آرزوی معصومه برآورده شد و راحله مثل قبل خوش خلق و سرحال سر سفره صبحانه نشست. خوردن صبحانه در هوای گرگ و میش و سرد زمستان، دور کرسی و با خانواده لذتی خاص داشت که حتی شیمای عاشق خواب هم نمی توانست از آن دل بکند و ترجیح میداد با چشمان خواب لقمه اش را بجود و باعث خنده بقیه بشود اما این همنشینی را از دست ندهد.
در خانواده شکیبا رسم نبود که کسی بعد از طلوع افتاب بیدار شود. پدر همیشه موقع اذان صبح که میشد رادیو را روشن می کرد تا بچه ها با صدای اذان بیدار شوند و در جواب غرولند بچه ها می گفت:
-به قول عزیز، صدای اذون تو خونه پخش بشه برکت میاره...
بعد از نماز هم بساط صبحانه به راه بود. و خب وقتی شب همه زود بخوابند دیگر بیدار شدن صبح خیلی سخت نخواهد بود. در این خانه همه چیز ریتم خودش را داشت و از بلاهای مد روز که مدل زندگی را به هم زده بود خبری نبود.
زمستان ها هم که هوا سرد می شد، مادر که عاشق کرسی بود،کرسی اش را می اورد و در اتاقی که برای این کار گذاشته بود جا میداد. خانه باغی بزرگ، هر بدی داشت این خوبی را داشت که خیالت راحت بود جا کم نمی اوری... هرچند در خانه های کوچک هم گذاشتن کرسی چندان کار سختی نبود.
مادر، اتاق بزرگ و دنج پشتی را که افتاب گیر بود و با در مجزایی به باغ اطراف خانه باز میشد مخصوص این کار کرده بود. میز کرکسی را میگذاشت و لحاف کرسی کرم قهوه ای را که گل های درشت سبز و سرخ داشت و پر از مهره دوزی بود رویش می انداخت.
بالای کرسی که نزدیک دیوار بود دو تا بالشت گرد و بنفش با رویه های سفید را میگذاشت برای پدر و پدر هم همیشه خودش دو تا بالشت دیگر می اورد و کنار خودش میگذاشت برای مادر و به شوخی میگفت:
-شاه بی وزیر کی دیده?
هیچ وقت بچه ها نمیفهمیدند چرا هر سال زمستان این اتفاق تکرار میشود. تا اینکه بالاخره یک روز معصومه که از بقیه فضول تر بود و با نگاه ریز بینش به همه جزییات دقت میکرد بعد از کلی این پا و آن پا کردن سوالش را از مادر پرسید. مادرش لبخندی زده بود و گفته بود:
-احترام مرد خونه باید حفظ بشه. با این کار معلوم میشه که آقای خونه اونه
این جواب بیشتر از انکه مشکل را حل کند معصومه را گیج کرده بود. شاید هنوز چند سالی وقت لازم بود تا معصومه پانزده ساله آن روز، معنی عشق را بشناسد.
شبهای زمستان هم مانند صبح ها اتاق کرسی محل جمع شدن خانواده بود. همه دورش می نشستند و هرکسی به کار خودش سرگرم بود. خوبی اش این بود که هیچ کس علاقه ای به تلویزیون نداشت و این اتاق از این بلای الکترونیکی روز در امان مانده بود. تنها تلویزیون خانواده در هال بود. آن هم گاهی شیما به طمع کلاه قرمزی یا جدیدا فوتبال نگاه کردن یا پدر به هوای دیدن اخبار ساعت نه، سری به آن میزدند و دیگر والسلام.
خب،بعد از این توصیفات بهتره سری به معصومه بزنیم و ببینیم آیا توانست چیزی از ماجرای راحله و آن پسره! بفهمد یا نه..
#ادامه_دارد...
.....★♥️★.....
هدایت شده از فروشگاه بهارنارنج🌸🌱
|🧕•°.
ست روسری و ساق دست
طرح ﴿ساده﴾
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🛒
#عید_غدیر_مبارک😍🎉
#کد_69
برای شرکت در چالش😍😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2085224474C0bfd1a39e7
#جوایز_فوقالعاده👌🏻😎
✅ رهبر انقلاب:
عزاداری محرم باید بر اساس ضوابط ستاد ملی مبارزه با کرونا برگزار شود .
#پای_حرف_ولی💚
229528_341.mp3
4.02M
#به_وقت_مداحی🎧
یابن الحسن بگو کجایی...
تنگه دلم از این جدایی...💔✋🏻
#جمعه_های_مهدوی🌱