همیشه با خود میگفتم، چه طور میگویند(( ایمان ساکن به کفر می انجامد و کفر محرک به ایمان))؟ 🤔چه طور ممکن است روزی ایمان مرگبار شود، و کفر حیات بخش؟🙄
باور نمیکردم.🫥
میگفتم ایمان یعنی اتصال به نورحق. نور حق که پرتوئش را رها نمیکند.🥰
آن نور را دریایی میدیدم ، سرشار از مهر و عطوفت و بخشندگی و کمال.😍
میگفتم مگر میشود در کنار این دریای زیبا بود و بدان پشت کرد.🥲
تا روزی که واقعا کنار دریا ایستاده بودم و از برخورد موج ها با پاهایم لذت میبردم. اما لحظاتی به فکر فرو رفتم و وقتی از فکر بیرون امدم که زیر پایم خالی شده بود و درشرف غرقه شدن بودم.😰
ودر ان لحظات تنها به یک چیز فکر میکردم؛ این که دریا آنقدر ها هم که گمان میکردم مهربان نیست.😭
ایام گذشتند و اکنون تازه بدان فکر میکنم که مگر دریا خلاف طبیعتش عمل کرده بود؟🙁 مگر چندی قبل از آن حادثه، از برخورد امواج با پاهایم لذت نبردم. مگر دریا مقصر بود که به جای شنا کردن و لذت بردن از عمق، در ساحل لنگر انداخته بودم و به حرکت امواج دلبسته بودم؟😓
فکر کردم این من بودم که تمام دریا را ،موج فهمیده بودم. 🙃
موج هدیه ژرفای آب برای ساحل بود😊. موج دعوت نامه دریا بود برای کشفکردن، برای زیستن، برای دیدن.😇😍🥰
البته که برای رفتن به ژرفا، ابتدا باید دعوت موج را لبیک میگفتم☺️
اما
موج را خارج از ژرفا، برای خود،دوست داشتن، چه هدیه ای برایم داشت جز
غرقه شدن 😶
عدم شدن 😶🌫️
نیست شدن...
#منورالفکر😊
☘️@BehrouzTeam☘️