eitaa logo
🌹بهترین کانال🌹 آماده باش تا ظهور
162 دنبال‌کننده
13هزار عکس
13.9هزار ویدیو
47 فایل
تماس با خادم کانال: @Ali1443
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👈 ناله مظلوم سلطان محمود غزنوی شبی برای استراحت در بستر رفت، هر چه کرد خوابش نبرد، در دلش گذشت شاید مظلومی دادخواهی می کند و کسی بدادش نمی رسد، به غلامی دستور داد جستجو کند اگر ستمدیده ای را مشاهده کرد به حضور آورد غلام پس از تجسس مختصری برگشته گفت کسی نبود. سلطان باز هر چه کرد خوابش نبرد دانست که غلام در تکاپو کوتاهی نموده. خودش برخاسته از قصر سلطنتی بیرون شد. در کنار حرمسرای او مسجدی بود، زمزمه ناله ای از میان مسجد شنید جلو رفته دید مردی سر بر زمین نهاده می گوید خدایا محمود در به روی مظلومان بسته و با ندیمان خود در حرمسرا نشسته است. سلطان گفت چه می گوئی من در پی تو آمدم بگو چه شده؟ آن مرد گفت یکی از خواص تو که نامش را نمی دانم پیوسته به خانه من می آید و با زنم هم بستر می شود دامن ناموس مرا به بدترین وجهی آلوده می کند سلطان گفت اکنون کجا است؟ جواب داد شاید رفته باشد. شاه گفت هر وقت آمد مرا خبر ده. به پاسبانان قصر سلطنتی او را معرفی کرده دستور داد هر زمان این مرد مرا خواست او را به من برسانید. شب بعد باز همان سرهنگ به خانه آن بینوا رفت، به هر طریقی بود او را بخواب کردند مرد مظلوم به سرای سلطان رفت سلطان محمود با شمشیر شرر بار به خانه او آمد دید شخصی در بستر همسرش خوابیده دستور داد چراغ را خاموش کند آن گاه شمشیر کشیده او را کشت پس از آن دستور داد چراغ را روشن کند در این هنگام با دقت نگاهی کرده بلافاصله سر به سجده نهاد. به صاحبخانه گفت هر غذائی در خانه شما پیدا می شود بیاورید که گرسنه ام. عرض کرد سلطانی چون شما به نان درویش چگونه قناعت می کند، سلطان محمود گفت هر چه هست بیاور، آن مرد تکه ای نان برای او آورده پرسید علت دستور کشتن آن مرد و سجده رفتن چه بود؟ و نیز در خانه مثل ما غذا خوردن شما چه علت داشت؟ سلطان محمود گفت: همین که از جریان تو مطلع شدم با خود اندیشیدم که در زمان سلطنت من کسی جرات این کار را ندارد مگر فرزندانم. گفتم چراغ را خاموش کن تا اگر از فرزندانم بود مرا محبت پدری مانع از اجرای عدالت نشود، چراغ که روشن شد نگاه کرده دیدم بیگانه است به شکرانه این که دامن خانواده ام از این جنایت پاک بود سجده نمودم. اما خوردن غذا این جهت بود که چون به چنین ظلمی اطلاع پیدا کردم با خود عهد نمودم چیزی نخورم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم اکنون از ساعتی که تو را در شب گذشته دیدم چیزی نخورده ام.   📗  ✍ محمد بن ابیطالب مجدی @behtarinkanall