📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 خواجه نصیر الدین و سگ هواشناس
مشهور است که شبی خواجه نصیر طوسی در بیابانی مهمان آسیابانی شد موقع خواب آسیابان رختخواب خواجه را در اندرون آسیاب پهن کرد، خواجه فرمود: رختخواب مرا در بیرون و پشت بام آسیاب بینداز.
آسیابان گفت: امشب هوا بارانی است و صلاح نیست بیرون بخوابید خواجه به آسمان نگاه کرد و روی قاعده هواشناسی هر چه فکر کرد دید هیچگونه علائمی برای آمدن باران نیست گوش به حرف آسیابان نداد و دستور داد رختخوابش را بالای بام گستردند و موقع خواب رفت بالای پشت بام خوابید.
اتفاقاً پس از ساعتی هوا باریدن گرفت خواجه پس از خیس شدن ناچار از جا حرکت کرده به درون آسیاب پناه آورد و فهمید که علم و حسابش خطا بوده و حرف آسیابان درست درآمد. با تعجب سوال کرد شما از کجا فهمیدی که امشب باران می بارد و حال آنکه هیچ گونه ابری و علامتی در آسمان نبود؟
آسیابان گفت: من سگی دارم هر وقت ببنیم سر شب به درون آسیاب رفته و می خوابد می دانم که آن شب باران می بارد و چون امشب هم دیدم موقع غروب سگ وارد آسیاب شد دانستم که باران می بارد.
📗 #مردان_علم_در_میدان_عمل، ج1
✍ سید نعمت الله حسینی
@behtarinkanall
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 عاشورا عاشورا عاشورا
در شرح احوال مرحوم شیخ مرتضی انصاری آورده اند که: از جمله عادات او خواندن زیارت عاشورا بوده که در هر روز دو بار، صبح و عصر آن را می خواند و بر آن بسیار مواظبت می نمود،
بعد از وفاتش کسی او را در خواب دید و از احوالش پرسید در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا عاشورا عاشورا.
📗 #مردان_علم_در_میدان_عمل، ج2
✍ سید نعمت الله حسینی
@behtarinkanall