✨﷽✨
#پندانه
✅مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه پوست در گوشهای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است! گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سیاه پوست. زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سیاه که در آن گوشه نشسته است. دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سیاه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم. مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد.
✍گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
⭕️ شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد !
🔆 #پندانه
🔴 تقویت نیروی انسانی از مهمترین ارکان کشورداری
🔸چینیهای قدیم برای اینکه از شر حمله دشمنان در امان باشند دیوار بزرگ چین را ساختند اما در صد سال اول ساخت دیوار، سه بار دشمنانشان بدان نفوذ کرده و با چینیها جنگیدند.
دشمنان از دیوار بالا نرفتند بلکه به دربانها رشوه داده و از آنها گذشتند.
🔸چینیها به ساخت بنای سد استوار پرداختند اما برای ساخت نگهبانهایش کاری نکردند غافل از اینکه نیروی انسانی مهمترین مسئله است.
🔻یکی از شرق شناسان میگوید:
برای انهدام یک تمدن، سه چیز را باید منهدم کرد:
🔸 اول) خانواده
🔹 دوم) نظام آموزشی
🔸سوم) الگوها و اسوهها
🔸برای اولی منزلت مادر به عنوان مربی کودکان را متزلزل کن تا مادر از اینکه مربی کودکان خویش باشد خجالت بکشد.
🔹برای دومی از منزلت معلم بکاه و در جامعه او را بی ارزش کن.
🔸برای سومی منزلت نخبگان و دانشمندان را هدف قرار ده تا کسی آنها را الگوی خویش قرار ندهد.
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
🔆 #پندانه
🔴 اجتماع قلوب مسیر سعادت
🔹روزی معلم از دانشآموزانش پرسيد: آيا میدانيد چرا وقتی انسانها با هم دعوا میکنند سر يک ديگر داد میزنند؟
🔸يکی گفت: شايد به اين خاطر که میخواهند سخن خود را به هم بقبولانند.
🔹يکی ديگر گفت: شايد میخواهند بگويند زور من بيشتر است.
🔹و هر کدام چيزی گفتند ... ولی هيچکدام جواب معلم نبود.
🔸معلم سخنش را ادامه داد و گفت: وقتی آدمها با هم دعوا میکنند، قلبهايشان از هم دور میشود.
و ديگر صدای همديگر را نمیشنوند. به همين خاطر بر سر هم داد میزنند. در واقع جسمهای آنها به هم نزديک است ولی قلبها دور!
ولی وقتی قلبها به هم نزديک باشد ديگر احتياجی به داد زدن نيست.
احتياجی به نزديک بودن هم نيست
حتی گاهی احتياج به حرف زدن هم نيست
اگر دو نفر که همديگر را دوست دارند پيش هم باشند
فقط با چشمهايشان هم ديگر را میبينند و با قلبهايشان با هم حرف میزنند.
ديگر زبان به کار نمیآيد.
و اين زيباترين نوع حرف زدن است!
🔆 امام مهدی علیه السلام: اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، قلبهایشان با یکدیگر جمع میشد، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میشد ...
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
🔆 #پندانه
🔸پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است، از او علت شاد بودنش را پرسید.
🔹خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم، غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن، بدین سبب من راضی و شادم.
🔸پادشاه موضوع را به وزیر گفت.
🔹وزیر گفت: قربان چون او عضو گروه 99 نیست بدان جهت شاد است.
🔸پادشاه پرسید: گروه 99 دیگر چیست؟
🔹وزیر گفت: قربان یک کیسه برنج را با 99 سکه طلا جلوی خانه وی قرار دهید.
🔸و چنین هم شد.
🔹خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکهها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد، 99 سکه؟
🔸و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا 100 سکه نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.
🔹او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پسانداز کند. او از صبح تا شب سخت کار میکرد و دیگر خوشحال نبود.
🔸وزیر که با پادشاه او را زیر نظر داشتند، گفت: قربان او اکنون عضو گروه 99 است و اعضای این گروه کسانی هستند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.
🔰 خوشبختی در سه جمله است:
🌿 تجربه از دیروز،
🌿استفاده از امروز،
🌿 امید به فردا.
🔰ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم:
🔻حسرت دیروز،
🔻اتلاف امروز،
🔻ترس از فردا.
✨﷽✨
#پندانه
✍️ برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش
۱. کار سختی که تو داری، آرزوی هر بیکاری است.
۲. فرزند لجبازی که تو داری، آرزوی هر کسی است که بچهدار نمیشوند.
۳. خانه کوچکی که تو داری، آرزوی هر کرایهنشینی است.
۴. دارایی کم تو، آرزوی هر بدهکاریست.
۵. سلامتی تو، آرزوی هر بیماریست.
۶. لبخند تو، آرزوی هر مصیبتدیدهای است.
۷. پوشیده ماندن گناهانت، آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده و میگوید ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمیدادیم.
۸. حتی گناه نکردنت، آرزوی بعضی از گناهکاران است که میگویند ای کاش ما هم میتوانستیم دست از گناه برداریم و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند!
🔰 بیشتر به داشتههایت بیندیش تا نداشتههایت و بهخاطرشان خدا را شکر کن.
🔆 #پندانه
✍ هیزمهای اطراف
🔹سرخپوستان از رئيس جديد میپرسند:
آيا زمستان سختی در پيش است؟
🔸رئيس جوان قبيله که نمیدانست چه جوابی بدهد، میگوید:
برای احتياط برويد هيزم تهيه کنيد.
🔹سپس به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزند و میپرسد:
آقا امسال زمستان سردی در پيش است؟
🔸و پاسخ میشنود:
اينطور به نظر میآید.
🔹رئيس دستور میدهد که بيشتر هيزم جمع کنند و يک بار ديگر به سازمان هواشناسی زنگ میزند و میپرسد:
شما نظر قبلیتان را تأييد میکنيد؟
🔸پاسخ شنید:
صد در صد!
🔹رئيس دستور میدهد که افراد تمام توانشان را برای جمعآوری هيزم بيشتر بهکار ببرند. سپس دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزند و میپرسد:
آقا شما مطمئنيد که امسال زمستان سردی در پيش است؟
🔸و پاسخ میشنود:
بگذار اينطور بگویم؛ سردترين زمستان در تاريخ معاصر!!!
🔹رئيس پرسید:
از کجا میدانيد؟
🔸و پاسخ شنید:
چون سرخپوستها ديوانهوار دارند هيزم جمع میکنند.
🔹خيلی وقتها ما خودمان مسبب وقايع اطرافمان هستيم!
🔸حالا بهنظر شما دلار و ماشین و گوشت و مرغ و... باز هم گران میشوند؟؟؟!!!!
🔹خواهشا کمتر هیزم جمع کنید.
🔆 #پندانه
🎥 برای دیگران مثل سایه باش...
🔹مردی همراه پسر خود بر سر مزار پدرش رفت. درختی بر بالای مزار سایه انداخته بود.
🔸پدر گفت:
پسرم! میدانی چرا درختان در بهار با شروعشدن گرما برگ درمیآورند و با سردشدن هوا در پاییز برگهای خود میریزند؟!
🔹چون برگ درخت برای فصول گرم سال است که سایهای برای زیرنشین خود داشته باشد. با شروع فصل سرما، آفتاب را هم حرارتی برای آزار نیست که برگی در روی درختی باشد.
🔸اگر برگ درختان را در تابستان از شاخههای آنان جدا کنی، شاخه درختان خشک خواهد شد، چون حق تعالی حیات یک درخت را به برگ آن منوط کرده است و هیچ درختی را سودی از سایه خود چندان نیست.
🔹بدان خداوند تو را عافیت و قدرت بدن فقط برای استفادۀ خودت نداده است، بلکه باید برای نیازمندان و ضعفا هم سایه داشته باشی.
🔸سعی کن در زمان سختی و حرارت تابستان، کسی را سایه شوی.
🔆 #پندانه
✍ به پروردگارت اعتماد کن
🔹شیخ حسن بصری برای عبادت به صحرا رفت. برای استراحت نزد چوپانی نشست و از او قدری شیر خواست.
🔸اندکی بعد، گله چوپان خواست از کوه پایین رود که چوپان ندایی داد و بلافاصله گله به جای خود برگشت.
🔹شیخ چون این صحنه را دید، حالش دگرگون شد. رنگ رخسارش پرید، صیحهای زد و غش کرد.
🔸چون به هوش آمد، چوپان علت را پرسید.
🔹شیخ گفت:
گوسفندان تو عقل ندارند. اما میدانند که تو خیر آنها را میخواهی. با شنیدن صدای تو، سریع اطاعت کردند و از بیراهه برگشتند.
🔸من انسانم و عاقل. ولی حرف و امر خالق خود را که به نفع من فرموده است، گوش نمیدهم.
🔹کاش به اندازه این گوسفندان، من از خدای خود میترسیدم و امر و نهی او را گوش میدادم.
🔅 #پندانه
✍ خودت را بند عادتها و باورهایت نکن
🔹پادشاهی دو شاهین گرفت و آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند.
🔸اما یکی از آنها از روی شاخهای که نشسته بود، پرواز نمیکرد.
🔹پادشاه اعلام کرد:
هرکس شاهین را درمان کند، پاداش خوبی میگیرد.
🔸کشاورزی موفق شد!
🔹پادشاه از او پرسید:
چگونه درمانش کردی؟
🔸کشاورز گفت:
شاخهای را که به آن وابسته شده بود، بریدم.
🔹گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط را ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنیم.
#پندانه
برای زنده بودن یک سرزمین،
کافیست، زنهای آن دیار، شاد باشند...
گلها از لبخند زن میرویند. ...
امتحان کنید....
#پندانه
♦️حتما بخونید
مگر خداوند مواد غذایی را ناقص خلق کرده است که برخی ها آنها را اصلاح می کنند
خطاب به اصلاح كنندگان مواد غذايي:
✅باور کنید خدا وقتی يك ماده غذایی را می آفریده حواسش به همه چی بوده و به بهترین کیفیت خلقش کرده…
گندمش کامل بوده نیاز نبوده شما بیای سبوسش رو جدا بکنی ازش تا طرف مصرف كننده دچار سوء هاضمه و کم خونی بشه بعد برا جبرانش آهن و ویتامین بهش اضافه کنی!
خدا “شیر ” رو کامل و سالم آفریده
نیاز نبوده بیای پرفسوربازی دربیاری چربیش رو کامل بگیری بعد مقاله بدی بدون چربیش سالمتره بعدم باز انواع مکمل بهش بچسبونی (مقالات جدید ثابت کردند باید چربیش کامل باشه تا کلسیمش جذب بشه.)
”نمک” رو کامل آفریده با تمام املاح مفیدش لازم نبوده بیای فقط کلرید سدیمش رو جدا کنی که فشار خون رو بالا ببره بعد هم ید شیمیایی بهش اضافه کنی.
خدا “دانه روغنی” رو کامل آفریده لازم نبوده با دستکاری ژنتیکی کیفیتش رو عوض کنی که هم به محیط زیست آسیب بزنی هم به سلامت بشر!
خدا اون “مرغ” رو کامل آفریده طبیعیش این بوده که چند ماهه جوجه مرغ بشه نه که با تغییر ژنتیکی و شب بیداری و مکمل ۴۰ روزه اون رو بزرگش کنی.
و کلی دست بردن های دیگه…
خلاصه که با پرفسوربازیهای یه عده، نان و نمک و روغن و شیر و گوشتمون که هزاران سال مردم،سالم و طبیعی و دست نخورده اش رو میخوردند غالباً آلوده شده…
#پندانه
رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمود:
🔸 مردی که به همسرش خدمت نماید💖
✔️ و در این خدمتگذاری رو ترش نکند
و منت نگذارد😒
خدا نام او را در زمره "شهدا" ثبت مینماید...
#پندانـــــــهـــ
به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن... گفت:
اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میکنید؟
گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتـیاط راه میرویم تا خود را حفـظ ڪنیم...
بهـلول گفت: " در دنیا نیز چنین کنید.. تقوا همین است.. از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هـیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید ..
کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـده اند..."
#پندانه
ازاستاد الهی قمشه ایی
پرسیدند: بزرگترین
گناه چیست؟؟
بزرگترین گناه آن است
که به کسی که
تو را راستگو می داند
" دروغ بگویی "
🔅 #پندانه
✍ خداوند طلب علم را در وُسع همگان قرار داده است
🔹پیرمردی به خرابات نزد نیازمندان آمد و قرص نانی از کیسه خویش درآورد و به نیازمندی داد.
🔸رندی او را تمسخر کرد و گفت:
این راه طولانی را تنها برای قرصی نان آمدهای؟!
🔹پیرمرد گفت:
حضرت صمد در آخرت از انفاق ما در قبال وُسعی که در دنیا از او گرفته بودیم، سؤال خواهد کرد. اما درباره اعمال ما چنین نخواهد کرد و عذری از ما برای گناهانمان بهخاطر جهلمان نخواهد پذیرفت. چون طلب علم را در وسع همگان قرار داده بود.
🔸خداوند مرا بهخاطر کم یا زیاد بودن قرص نانی که بخشیدهام مؤاخذه نخواهد کرد. ولی تو را برای تمسخری که کردی بیتردید مؤاخذه خواهد کرد. چون من بر اساس وسع خویش شاید عمل کرده باشم. ولی تو بر اساس وسع خویش علمی نیاموختی و در جهل سخن بر زبان راندی.
🔅 #پندانه
✍ قدر نعمتهامون رو بدونیم
🔹مردی که ﻋﻘﺐ تاکسی ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮی ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﭼﻴﺰی ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ میﻛﺮﺩ، ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻫﺮچی میدوییم، ﺑﺎﺯﻡ ﻋﻘﺒﻴﻢ.
🔸کسی جوابی ﻧﺪﺍﺩ.
🔹ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ:
همهاش ﺩﺍﺭﻳﻢ میدوییم، ﺑﺎﺯﻡ هیچی.
🔸زنی ﻛﻪ ﺟﻠﻮی ﺗﺎکسی ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ:
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺘﻮﻥ.
🔹ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﭼﺮﺍ؟
🔸ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮ ﻣﻦ همهاش ۶ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭلی نمیتونه ﺑﺪﻭئه. ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میکنیم نمیتونه.
🔹ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻﻛﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩﻳﻢ.
🔸خیلی مواقع نعمتهایی که ما داریم، حسرت دیگرانه. پس قدرشون رو بدونیم و بابتشون سپاسگزار باشیم.
#پندانه
✍ یکی از اساتید دانشگاه میگفت:
یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا میکنم.
تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت.
💠 برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که #خودم نوشته بودم تصحیح کردم.
❌آری...
گاهی ما نسبت به #همسر و #فرزندمان سختگیرتر هستیم تا نسبت به خودمان ...
و بعضى وقتها اگر #خودمان را تصحيح كنيم ميبينيم به آن خوبي كه فكر ميكنيم، نیستیم.
✨ #پندانـــــــهـــ
✅ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺸﮑﻦ...
#ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ
#ﻗﻮﻝ
#ﺭﺍﺑﻄﻪ
#ﻭﻗﻠﺐ
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ...
ﺻﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ...
ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...
#پندانـــــــهـــ
▫️ زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست؛
شاید آن خنده که امروز، دریغش کردیم..
آخرین فرصت خندیدن ماست...
هر کجا خندیدیم، زندگی هم آنجاست...
🌿 زندگی شوق رسیدن بخداست...
شبتون قشنگ....در پناهِ حق....❤️
🔅#پندانه
✍️ از عالم قبر چه خبر؟
🔹همسر شیخی از او پرسید:
پس از مرگ چه بلایی به سرمان میآورند؟
🔸شیخ پاسخ داد:
هنوز نمردهام و از آن دنیا بیخبر هستم، ولی امشب برایت خبر میآورم.
🔹یکراست رفت سمت قبرستان. در یکی از قبرهای آخر قبرستان خوابید. خواب داشت بر چشمهای شیخ غلبه میکرد؛ ولی خبری از نکیرومنکر نبود.
🔸چند نفری با اسب و قاطر بهسمت روستا میآمدند. با صـدای پای قاطرها، شیخ از خواب پرید و گمان کرد که نکیرومنکر دارند میآیند.
🔹وحشتزده از قبر بیرون پرید. بیرونپریدن او همان و رمکردن اسبها و قاطرها همان!
🔸قاطرسواران که به زمین خورده بودند تا چشمشان به شیخ افتاد، او را به باد کتک گرفتند.
🔹شیخ با سروصورت زخمی به خانه برگشت.
🔸همسرش پرسید:
از عالم قبر چه خبر؟!
🔹گفت:
خبری نبود، ولی این را فهمیدم که اگر قاطر کـسی را رم ندهی، کاری با تو ندارند!
🔻واقعیت همین است:
◽اگر نان کسی را نبریده باشیم؛
◽اگر آب در شیر نکرده باشیم؛
◽اگر با آبروی دیگران بازی نکرده باشیم؛
◽اگر جنس نامرغوب را بهجای جنس مرغوب به مشتری نداده باشیم؛
◽اگر به زیردستان خود ستم نکرده باشیم؛
◽و اگر بندگی خدا را کرده باشیم؛
🔹هیچ دلیلی برای ترس از مرگ وجود ندارد!
💢خدایا آخر و عاقبت ما را ختم بهخیر کن.
🔅#پندانه
✍️ دینی که در معرض خطر بود
🔹فردی که مقیم لندن بود، تعریف میکرد یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم.
🔸راننده بقیه پولم را که برگرداند، متوجه شدم ۲۰ پنس اضافهتر داده است!
🔹چند دقیقهای با خودم کلنجار رفتم که ۲۰ پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و ۲۰ پنس را پس دادم و گفتم:
آقا این را زیاد دادی.
🔸گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیادهشدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت:
آقا از شما ممنونم.
🔹پرسیدم:
بابت چی؟
🔸گفت:
میخواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم.
🔹با خودم شرط کردم اگر ۲٠ پنس را پس دادید، بیایم. انشاءالله فردا خدمت میرسیم!
🔸تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به ۲۰ پنس میفروختم!
🔅#پندانه
✍ دوستان واقعی
🔹مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود. به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم.
🔸برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد:
آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است.
🔹تعداد اندکی برای نجاتدادن آنها آمدند.
🔸وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنیهای رنگارنگ پذیرایی شدند.
🔹برادرش آمد و دید اشخاص دیگری آمده و گوسفند کبابشده را خوردهاند.
🔸از برادرش پرسید:
چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟
🔹برادرش گفت:
اینها دوستان ما و شما هستند.
🔸کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
میپنداشتید، حتی حاضر نشدند تا یک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیندازند.
💢 خیلیها هنگام کباب گوسفند دوستان آدم هستند. اما وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت.
🔺قدر دوستان واقعیمان را بدانیم.