#قصه_کودکانه
#قصه_متنی
نام داستان:چه کسی زنگوله را به گردن گربه میبندد؟
یکی بود یکی نبود غیر از #خدا هیچکس نبود.
در خانهای قدیمی که دیوارهایش نمناک بود، عنکبوتها با خیال راحت تار تنیده بودند و زندگی میکردند. در این خانۀ قدیمی، گردوغبار همهجا را پوشانیده بود و هیچ نشانهای از دوستی و محبت و صفا و یکرنگی نبود. در گوشهای از این خانه چند موش زندگی میکردند و هرروز یکی از آنها طعمۀ گر به میشد.
موشها هرروز دورهم جمع میشدند و میگفتند:
– باید فکری بکنیم. وگرنه همۀ ما طعمه گر به میشویم!
موشها آن روز تصمیم گرفتند از بزرگترهایشان کمک بگیرند و از آنها بخواهند راه فرار از چنگ گربۀ بیانصاف را -که هرروز در گوشهای کمین میکند- به آنها یاد بدهند.
چند ساعت بعد موشهای پیر و باتجربه به دعوت موشهای جوان در خانۀ قدیمی جمع شدند و به مشورت پرداختند.
یک موش جوان گفت:
– ما هر چه مراقبت میکنیم نمیفهمیم گر به چه موقع از کمینگاه خارج میشود و خودش را به ما میرساند. شما باید از تجربیات خودتان برای رفع این مشکلِ ما کمک بگیرید.
یکی از موشهای باتجربه گفت:
– پس اولین کارِ ما باید این باشد که راهی برای باخبر شدن از حضور گربه پیدا کنیم، چون زورمان که به او نمیرسد. چارۀ کار این است که همهجا نگهبان بگذاریم و مراقب باشیم.
موش جوانی گفت:
– این کار را کردهایم، ولی نتیجه خوبی نداشته است. در این خانه همهچیز کهنه و کثیف است و گر به آنچنان خودش را پنهان میکند که قابلتشخیص نیست.
بالاخره موش دانایی که از همۀ موشها پیرتر بود گفت:
– من میدانم چکار باید کرد، یکی از ما باید زنگولهای به گردن گربه ببندد تا وقتی نزدیک میشود، متوجه بشویم و فرار کنیم!
تمام موشها با این فکر موافقت کردند. ولی چه کسی باید این کار را انجام دهد. دراینبین چند موش جوان به موش پیر خندیدند و گفتند:
– شما بیخود باعث میشوید که ما بیشتر از گربه بترسیم! زنگوله باعث میشود که همیشه از صدای زنگ در تکان باشیم!
موش پیر گفت:
– ترس باعث میشود با احتیاط بیشتری رفتار کنیم و گرفتار گربه نشویم.
موش دیگری گفت:
– من میتوانم یک زنگوله پیدا کنم، اما جرئت نزدیک شدن به گربه را ندارم.
موش پیر گفت:
– من چون پیر شدهام و قدرت دیدن ندارم، نمیتوانم به گربه نزدیک شوم و زنگ را به گردن او بیندازم!
و به دنبال او تعداد دیگری از موشها نیز همین حرف را زدند.
بچه موشها هم گفتند:
– ما خیلی کوچک هستیم و نمیتوانیم این کار را انجام دهیم.
بالاخره هیچکدام از موشها حاضر به فداکاری نشدند. درنتیجه زنگوله هرگز به گردن گربه آویزان نشد و گر به هم که چند تا موش تنبل و ترسو پیدا کرده بود هرروز یکی از آنها را میگرفت و میخورد.
بچههای خوب به خاطر داشته باشیم که گفتنِ خیلی از حرفها آسان است. ولی انجام دادن آن بسیار مشکل است.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ با سوالات فرزندم دربارهی خدا چه کنم؟
🔺️ توضیحات حجتالاسلام رضا محمدی
#خدا
#سوالات_کودک
#آموزشی
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـرایـت چـه بخـواهـم ز #خــــدا🌜✨
بهتر از اینكه
خودش پنجره باز اتاقت باشد🌜✨
عـشق محتاج نگاهت باشد 🌜✨
خلق لبریـز دعایت باشـد 🌜✨
و دلـت تا به ابـد وصل 🌜✨
خـدایـی بـاشـد کـه 🌜✨
همین نزدیکیست🌜✨
شبتون آرام 🌜✨
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻