eitaa logo
دانشجوی مشروطی
4.8هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
7.9هزار ویدیو
119 فایل
بهزاد زارع فعال سیاسی و فرهنگی دانشجوی مشروطی دانشگاه شهادت @behzad_zare
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ سرشار از امید سال‌های اولی که با مجلس حاج آقا مجتبی آشنا شده بودم، راستش از مباحث ایشان گاهی به وحشت می‌افتادم. به نظرم می‌رسد که آن‌سال‌ها حاج آقا بیشتر خوفی صحبت می‌کرد تا رجایی؛ بیشتر از قیامت و روز حساب می‌ترساند تا امیدوار کند؛ شاید هم من این وجه از صحبت‌های ایشان را جدی‌تر می‌گرفتم؛ شاید هم حال‌وروز آن‌موقع من جوری بوده که روی این بخش از صحبت‌های ایشان تمرکز بیشتری می‌کردم. اما هرچه بیشتر می‌گذشت، وجه رجایی و امیدوارانهٔ سخنان و مباحث ایشان -حداقل برای من- بیشتر و بیشتر می‌شد. انگار با خدای مهربان‌تری مواجهیم که منتظر بهانه‌های کوچکی است تا ببخشد. فکر می‌کنم این وجه، در بازسازی رفتاری کسانی چون من بیشتر تأثیرگذار می‌بود. فارغ از مباحث طول سال، اما در شب‌های قدر و اِحیا، حاج‌آقا مجتبی یک حاج‌آقای دیگر می‌شد؛ جوری که مطلقاً - دقیقاً مطلقاً- هیچ حرف و پیام و اشاره و کنایه‌ای به انتقام الهی و عذاب‌ و وجوه خوفی آیات و روایات نمی‌کرد و تماماً امید می‌شد و رجا. حتی اگر اشتباه نکنم گاهی در شب‌های قدر صریحاً می‌گفت اگر کسی فکر می‌کند خدا امشب او را نمی‌آمرزد پا شود و از مجلس بیرون برود! تا این حد. یک راه سریع‌الوصول‌تر هم می‌گفتند و آن اینکه امشب، تمام کسانی که به شما بدی کرده‌اند را حلال کنید و به خدا بگویید ببین! من همه را بخشیدم؛ اگر مرا نبخشی من الان از تو بخشنده‌ترم! و خداوند حتماً بهترین بخشندگان است و نمی‌شود که کسی روی دست او در بخشندگی بلند شود. پس قطعاً بخشیده شده‌ای؛ خیالت راحت! ایشان در شب بیست‌وسوم تأکید فوق‌العاده‌ای به توسل به حضرت زهرا «سلام‌الله علیها» داشتند و می‌فرمودند: حضرت زهرا باطن لیلةالقدر هستند؛ به ایشان متوسل بشوید و حضرت امام زمان «علیه‌السلام» هیچ‌گاه درخواست مادرشان حضرت زهرا را رد نمی‌کنند. پس حاجت‌هایتان را به این شیوه بگیرید. آری، این‌گونه بود که در شب‌های قدر، مسجد جامع چهل‌ستون بازار تهران و شبستان‌های چندگانه و حیاط بزرگ آن و تمام راهروهای بازارهای نوروزخان و بازار شیرازی و بازارهای اطراف تا خود خیابان ۱۵ خرداد، مملو از جمعیت زن و مردی می‌شد که برای شنیدن نصایح این مرد بزرگ خدا خود را به آنجا رسانده بودند. و بدین‌ترتیب بزرگترین مجلس شب احیا در تهران رقم می‌خورد. این سال‌ها و این روزها ما به اکسیر معجزه‌آسای «امید» بخصوص برای جوانان کشورمان بشدت نیازمندیم؛ اکسیری که در اکثر سخنرانی‌ها و رهنمودهای این ایام رهبر عزیز انقلاب به آن اشاره و تأکید می‌شود. جای خالی حاج‌آقا مجتبی تهرانی این معلم بزرگ دین و اخلاق در این روزگار واقعاً خالی است. روحش شاد و درجاتش متعالی. https://eitaa.com/behzadzare
✳ کتاب‌داری، کتاب‌خوانی و باقی قضایا! آنها که زندگی شخصی رهبر عزیز انقلاب را بیشتر پیگیری می‌کنند، می‌دانند که یکی از جذابیت‌های تقریباً اختصاصی آقای خامنه‌ای، سطح بالای مطالعه اوست. این مطالعه گسترده هم فقط شامل کتاب‌های فقهی و دینی و مذهبی نمی‌شود و بسیار فراگیر است. از تاریخ ایران و جهان و ادبیات مثل شعر و رمان گرفته تا زندگینامه‌ها و خاطرات مشاهیر بزرگ داخلی و خارجی و شخصیت‌های فرهنگی و هنری و شهیدان انقلاب و دفاع مقدس و مدافعان حرم و... نکته جالب اینکه ایشان از دوران جوانی تاکنون اکثر رمان‌های معروف جهان را خوانده‌ و جالب‌تر اینکه خواندن بسیاری از آنها را به دیگران توصیه کرده‌اند. نگاه کنید به کتاب مختصر و مفیدِ «من و کتاب» و ببینید که مثلاً چگونه به آثاری از لئو تولستوی و الکسی تولستوی گرفته تا میخائیل شولوخف و ویکتور هوگو و رومن رولان اشاره می‌کند و نقاط قوت این آثار را برمی‌شمرد. بگذریم از آن اظهار نظر شگفت درباره رمان «بینوایان» که اوایل انقلاب از ایشان شنیده شد. اینها را داشته باشید تا معلوم شود نگاه شخصیت فرهنگی بزرگی مثل رهبر انقلاب اسلامی به چنین نویسندگان شاخصی چگونه است و نگاه ما چگونه باید باشد. اما می‌خواهم در اینجا به یکی از نویسندگان پرکار و خوشنام و بزرگ جهان اشاره کنم که همیشه دقت در زندگی او برای من هم جذاب بوده است و هم اعجاب‌آور؛ نویسنده‌ای که برای نگارش تنها یکی از آثار خود بیش از ده‌هزار عنوان کتاب را از ابتدا تا انتها خواند و به حدود یک‌صد هزار عنوان کتاب مراجعه مکرر داشت تا تمام صفحات کتابش، فقط استناد به نظرات مخالفانش باشد نه موافقان؛ کسی که برای نگارش این کتاب و دقت در نقل قول‌ها به چهار کشور دیگر سفر کرد و به کتابخانه‌های آنجا رفت و گاه شب‌ها از مدیر کتابخانه اجازه ‌گرفت و تا صبح به مطالعه و یادداشت‌برداری ‌پرداخت تا کوچکترین خللی در ارجاعات و منابع کتابش نباشد. او کسی نیست جز عالم بزرگ علامه شیخ عبدالحسین امینی صاحب اثر گرانسنگ «الغدیر»؛ کسی که ۷۱سال پیش بزرگترین کتابخانه تخصصی منطقه را با ۶۵هزار جلد کتاب در نجف اشرف بنیان گذاشت. همچنین به زندگی عالم دیگر مسلمان علامه محمدتقی جعفری نگاه کنید که در طول ۷۵سال زندگی، بیش از ۸۰جلد کتاب در موضوعات مختلف دینی (۲۷جلد ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه)، ادبی (۱۵جلد تفسیر مثنوی معنوی مولوی) و کتاب‌هایی در موضوعات دیگر نوشت که همگی حاوی نظرات و تأملات عمیق این بزرگمرد فرهنگ اسلامی و ایرانی است. به علامه محمدرضا حکیمی نگاه کنید که در عمر ۸۶ ساله خود بیش از ۸۰عنوان کتاب عمیق نوشت که تنها نگارشِ یک عنوان آن یعنی «الحیات» در ۱۲جلد، ۴۱سال با همکاری دو برادر بزرگوارش طول کشید تا یکی از بزرگترین و معتبرترین منابع مربوط به زندگی و زیست فردی و اجتماعی و حکمرانی اسلامی بر اساس نص آیات قرآن و احادیث معصومین «علیهم‌السلام» باشد. یادی هم کنیم از عالم بزرگ شیخ عباس قمی صاحب «مفاتیح الجنان» که در هر خانه ما ایرانیان و نیز بسیاری از شیعیان جهان یک نسخه این کتاب در کنار قرآن کریم، زینت‌بخش کتابخانه‌ها و محل مراجعه دائمی و روزانه مردم است؛ او که در عمر ۶۵ساله خود، ۶۳جلد کتاب تأثیرگذار و مهم نوشت و منتشر کرد. ✅ از پس‌فردا سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران کار خود را آغاز می‌کند تا باز هم مثل همیشه دانشجویان و دانش‌آموزان و همه مشتاقان کتاب و مطالعه به سوی آن بشتابند و با کیسه‌های پر از کتاب به خانه‌ها و خوابگاه‌های خود بازگردند. اما جای این سؤال، امسال هم مانند سال‌های پیش، باقی است که من و شمای خریدار کتاب در تولید علم و تحقیق و پژوهش‌هایی که نقطۀ آرمانی آن را در نمونه‌های بالا نشان دادیم چه سهمی داریم؟ اصلاً بیاییم یک سؤال ساده‌تر را جواب دهیم: سهم من و شما در خوانش این‌همه کتابی که می‌خریم چقدر است؟ چرا آمار مطالعه ما پایین و ناامیدکننده است؟ چرا روزبه‌روز به کم‌خوانی بیشتر مبتلا می‌شویم و آمار نگران‌کنندۀ میزان مطالعه رو به بهبود نمی‌رود؟ [لطفاً میزان وقتی که صرف خواندن پست‌های دوسه پاراگرافی در فضای مجازی می‌کنیم را جزو زمان و میزان مطالعه خود به حساب نیاورید!] چه عوامل و چه ابزارهایی خواسته یا ناخواسته در این فاصله بسیار زیاد ما با نویسندگان و پژوهشگرانی که نام بردیم و تلاش‌های خیره‌کننده علمی و تحقیقی آنها نقش دارند و چگونه می‌توانیم این فاصله‌های زیاد را کم کنیم؟ آیا ما شیفتهٔ کتاب خریدن شده‌ایم یا تشنهٔ دانستن و تولید علمیم؟ مجاهد شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در پاسخ به درخواست خواهرزاده‌اش مبنی بر تهیه و خرید چندین کتاب، نوشت: «... در باب كتاب وافی به سید اسماعیل می نویسم، لكن شما دانسته باشید كه كتاب جمع نمودن غیر از علم فرا گرفتن است. شما تحصیل كنید، كتاب خودش پیدا می شود. آب كم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست»
✳ بیم‌ها و امید‌های عارف درست چندساعت بعد از مراسم تنفیذ، رئیس دولت چهاردهم طی حکمی دکتر محمدرضا عارف را به عنوان معاون اول رئیس‌جمهور منصوب کرد. این انتصاب در حالی بود که تا پیش از آن، نام کسان مختلفی از آقایان لاریجانی و ظریف گرفته تا طیب‌نیا در مظان این عنوان قرار گرفته بود و آخری تقریباً قطعی هم شده بود. انتخاب آقای عارف از همان ابتدا در بین حامیان آقای رئیس‌جمهور تنش‌هایی را موجب شد، بسیاری از اصلاح‌طلبان این انتخاب را ناامیدکننده دانستند، برخی او را به بی‌عملی و سکوت و شکست همیشگی متصف کردند، بسیاری استعفا‌های مکرر او را در سر بزنگاه‌ها یادآور شدند، یکی دو نفر تلویحاً از رانتِ کاریِ فرزند او یاد کردند و تعبیر «ژن مرغوب» را به‌کار بردند، تا جایی که احمد زیدآبادی مجبور شد طی دو متن پی‌درپی از عارف به عنوان بهترین گزینه معاونت اول حمایت کند. او در دومین متن خود در این باره به‌درستی کسی چون علی لاریجانی را از آنجا که فقط به ایفای نقش اول گرایش دارد، برای معاونت مناسب ندانسته و گفته است انتخاب او به اصطکاک با شخص پزشکیان منجر می‌شده است. وی ظریف را هم زودرنج و تحریک‌پذیر و گرفتار حاشیه معرفی کرده و جالب اینکه در رد جهانگیری، او را موجب «انگ» تداوم دولت حسن روحانی دانسته است! اما فارغ از انتقادات و حمایت‌های درون جبهه اصلاحات از این تصمیم، باید گفت دکتر عارف از شخصیت‌های سالم و خوشنام اصلاح‌طلبی است که در مسئولیت‌های قبلی خود از ریاست دانشگاه تهران تا وزارت علوم و بعد‌ها معاونت رئیس‌جمهور در دولت آقای خاتمی، خوش درخشیده و بدون حاشیه بوده است و اهداف کاری خود را تا حد زیادی خوب پیش برده است. او جناح‌گرایی افراطی ندارد و اصولاً در هیچ مسئولیتی به دامن تندروی و ضدیت با نظام نیفتاده است. با این‌همه بعضی نگرانی‌ها از این انتصاب را هم نمی‌توان نادیده گرفت. اولین نکته اینکه او با ۷۳ سال سن، برای این مسئولیت اجرایی زیادی پیر است و انتظار می‌رفت دکتر پزشکیان با وعده‌هایی که داده بود، برای این مسئولیت مهم از نیرویی جوان‌ و قبراق‌ استفاده کند، نه پیرترین معاون اول تاریخ جمهوری اسلامی را. ضمن اینکه معمول و منطقی این است بین رئیس‌جمهور و معاون اول، یکی عملیاتی‌تر و دیگری ستادی‌تر (هر کدام که) باشد تا کار‌ها بهتر پیش برود و به نتیجه برسد. با شناختی که از شخصیت هر دو بزرگوار وجود دارد، هر دو آدم‌های ستادی هستند و نه عملیاتی و وسطِ میدانِ کار‌های بزرگِ فراوان. این دومین نگرانی بزرگی است که وجود دارد. نکته سوم اینکه باز هم با توجه به شرایط کشور و وعده‌های رئیس محترم جمهور برای حل مشکلات معیشتی مردم و اقتصاد ایران، نه ایشان و نه آقای عارف سابقه و صبغه ورود به حوزه مسائل اقتصادی را ندارند و با توجه به نیاز جدی کشور به حل این موضوعات، معلوم نیست فرجام این مشکلات چگونه و به دست چه کسان آشکار و پنهانی قرار است رقم بخورد. آیا همان‌طور که آقای خاتمی بار‌ها تصریح کرده بود که کار اصلی من توسعه سیاسی است نه اقتصادی، حالا که سرنوشت کشور پس از گذشت ۲۰ سال مجدداً به معاون اول او گره خورده است، باز هم شاهد همان آش و همان کاسه خواهیم بود؟! اما مهم‌ترین نکته‌ای که توجه منِ خبرنگار را به خود جلب کرد، عبارتی در حکم انتصاب ایشان بود که آقای پزشکیان مرقوم فرموده‌اند «اداره جلسات هیئت وزیران» با آقای عارف است. اگر منظور مطابق اصل ۱۲۴ قانون اساسی است که در نبودِ احتمالی رئیس‌جمهور هنگامی که در سفر یا مأموریتی باشد که اداره جلسه دولت خواه‌ناخواه به عهده معاون اول ایشان است، اما اگر منظور اداره همه جلسات دولت باشد، معنی و مفهوم آن این است که آقای پزشکیان حتی در حد اداره هیئت‌ دولت هم در مسائل دخالت (یا دخالت جدی) نخواهد کرد و کارها به دست دیگران است! این نکته البته ایرادی به دکتر عارف نیست و اگر اشکال وارد باشد، به حکم صادره از شخص آقای رئیس‌جمهور است و بس! بیچارۀ توفیقند، هم صالح و هم طالح درماندۀ تقدیرند، هم عارف و هم عامی جهدت نکند آزاد،‌ ای صید که در بندی! سودت نکند پرواز،‌ ای مرغ که در دامی! https://eitaa.com/behzadzare
دانشجوی مشروطی
📝📝📝نامه لازم نیست؛ توافق آماده است! ✍ #عبدالله_عبداللهی اکسیوس، رسانه اسرائیلی که بر روی موضوع مذا
💥 ساده‌نویسی تهدیدات یک قلدر! 🔺تصور کنید، هرچند تصور ناراحت‌کننده‌ای باشد، قلدر محله شما دست گذاشته است روی طلا و جواهرات و دارایی‌های قیمتی منزل شما و میوه‌های باغ شما و می‌خواهد شما آنها را به او بدهید. معلوم است که شما حاضر نیستید چنین خبطی کنید و چنین ننگی را بپذیرید و حتماً مقاومت می‌کنید. اما قلدر موصوف، مغازه‌ها و فروشگاه‌های محله و شهر را تهدید می‌کند که حق خرید محصولات باغ شما و مرباهای تولیدی منزل شما را ندارند و فروش جنس یا ارائه خدمات به شما و خانواده شما هم ممنوع است و شما مجبور شده‌اید این کالاها و خدمات را با پرداخت مبلغ بیشتر از محله‌های دورتر دریافت کنید. حالا باز هم تصور کنید که چند قلدر دیگر محله که ظاهرشان کم‌‎خطرتر می‌نماید و بعضی‌شان رفیق گرمابه و گلستان و برخی رقیب قلدر اصلی باشند، پیش شما می‌آیند و می‌گویند بیایید با هم تفاهم کنید که شرش بیشتر شما را نگیرد و بتوانید براحتی محصولاتتان را بفروشید و خریدهایتان را با خیال راحت انجام بدهید و زندگی آرام و راحتی داشته باشید و توی محله هم دعوا و درگیری نباشد. بااینکه می‌دانید کلاه سرتان می‌رود، اما قبول می‌کنید و توی یک محضر با حضور قلدرهای دیگر می‌نشینید و متنی را که نوشته‌اند امضا می‌کنید و قرار می‌شود شما بخش اعظم طلاها و اجناس قیمتی خودتان را به او تقدیم کنید و او دیگر به شما کاری نداشته باشد و لطف کند و اجازه بدهد که شما خرید و فروش‌هایتان را انجام دهید. شما هم ساده‌لوحانه همان اول، همه درخواست‌های قلدر مزبور را برآورده و جواهراتتان را تقدیم او می‌کنید ولی وقتی جعبه‌های میوه‌های باغتان و شیشه‌های مربای تولید فرزندانتان را به فروشگاه‌ها می‌برید، طرف باز هم اجازه نمی‌دهد فروشگاه‌های مورد نظر ریالی به شما پول پرداخت کنند. حالا شما هم طلاهایتان را داده‌اید و هم نمی‌توانید پول فروش محصولاتتان را از مغازه‌ها بگیرید. اعتراض می‌کنید و به قلدرهای دیگر شکایت می‌کنید، قلدر اصلی با وقاحت می‌آید آن متن توافق را توی قهوه‌خانه پاره می‌کند و به بقیه قلدرها هم می‌گوید حق ندارید از این حمایت کنید. قلدر مورد نظر چندسالی می‌رود جای دیگری عشق و حال، اما در این چند سال هم قلدرهای دیگر از ترس او هنوز اجازه نمی‌دهند شما در محله خودتان آرامش داشته باشید و خرید و فروش کنید اما زبان نرم و گول‌زنکی دارند که شما را همچنان به پای خودشان نگه می‌دارند. بعد از چندسال، باز سروکله قلدر اصلی پیدا می‌شود و باز هم خواستار بقیه طلا و جواهرات و دارایی‌های شما می‌شود و باز هم شما مقاومت می‌کنید و او پیغام می‌فرستد که بیایید با هم دوباره توافق کنیم! سر چی توافق کنید؟ هرچه می‌گوید گوش کنید و هرچه می‌خواهد به او بدهید، و اگر ندهید هر بلایی سرتان بیاید تقصیر خودتان است! به نظر شما اسم این درخواست، «توافق» است؟ باز هم شما برای آرامش و امکان فروش میوه‌ها و مرباهایتان، بقیه دارایی‌هایتان را بدهید و او باز هم توافق‌نامه‌ پیشنهادی خودش را پاره کند و باز هم «تقریباً هیچ» چیز گیرتان نیاید اما او به همه خواسته‌هایش برسد؟! ✅ هنوز هم کسانی از سر ساده‌لوحی یا وادادگی و یا وابستگی به قدرت‌های جهانی خواستار «مذاکره» و «توافق» مجدد با «شیطان بزرگ» هستند و می‌خواهند باقیمانده دارایی‌های حیثیتی کشورمان را به دشمن آشکار و بارها امتحان‌پس‌داده بدهیم و به او که حداقل در این یازده‌دوازده سال اخیر حتی یک تعهد خود را انجام نداده و یک دلار به حساب ما از فروش نفت و صادراتمان به کشور بازنگشته، اعتماد و اطمینان کنیم و اگر هم بار دیگر همین توافق مجدد را پاره کرد و هیچ تعهد جدیدی را جدی نگرفت، ما مقصر قلمداد بشویم که پای میز مذاکره نرفتیم و «با همه دنیا! دشمن بودیم» و «زبان صحبت با دنیا را بلد نبودیم». به نظر شما اسم این «مذاکره» و «توافق» است و آیا هیچ آدم عاقلی چنین ننگی را می‌‎پذیرد؟ رحمت و رضوان خدا به روح مجاهد شهید آیت‌الله مدرس که در مجلس دوم شورای ملی، وقتی روس‌ها اولتیماتومی به تهران داده بودند تا خواسته‌ آنها را بپذیرند و اگر نپذیرند لشکرکشی می‌کنند و تهران را می‌گیرند و دولت واداده وقت مسئولیت تصمیم‌گیری را به مجلس واگذار کرد، ترس و سکوت همه نمایندگان را فرا گرفته بود و آماده قبول شرایط منحط این قدرت وقت بودند که مدرس عصازنان به پشت تریبون رفت و در مخالفت با اولتیماتوم مزبور گفت: «آقایان! اگر بناست ما از بین برویم، چرا با دست خودمان از بین برویم؟». پس از این سخنان کوتاه، نمایندگان جرئت و شجاعتی پیدا کردند و به اتفاق آرا با اولتیماتوم روسیه مخالفت کردند و آن قدرت وقت جهانی علی‌رغم همه تهدیداتش، هیچ غلطی نتوانست بکند. https://eitaa.com/behzadzare