📝📝📝سکولارهای ایرانی ومرجعیت نجف
✍ #عبدالله_گنجی
....
....
آیتالله العظمی سیستانی از جهت هویت
ملی یک ایرانی است، در عین حال فقاهت و مرجعیت تشیع فاقد مرز و جغرافیاست. نه آیتالله سیستانی حصر در جغرافیای عراق است و نه مراجع قم حصر در فلات ایران. هیچ کس تاکنون نشنیده است که آیتالله سیستانی با تشکیل مردمسالاری دینی در ایران مخالفت داشته باشند یا به اندیشه سیاسی امام تعرض و انتقاد کنند. همانگونه که از ایشان ندیدهایم بر تشکیل نظام دینی در عراق اصرار ورزد، مشاهده نشده است که روی سکولارها و غربگراهای ایرانی و عراقی حساب ویژه باز کند.
طبیعتاً عراق اشغال شده با اکثریت نسبی – نه مانند ایران- استعداد نظام سیاسی از نوع جمهوری اسلامی ایران را ندارد و هرگونه توقع دراینباره سهلاندیشی است. بدون تردید حضرت ایشان برای همه ایرانیان محترم و عزیز است، اما برای اصلاحطلبان پیشرو از تهران تا لندن نه در ابعاد فقاهت و مرجعیت یا سلوک معنوی که در بعد سیاسی جذابیت ویژهای دارد. چرا سلوک سیاسی ایشان را میپسندند و به آن غبطه میخورند و با مثالآوری از تصمیمات وی به نظام کنایه میزنند؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا به این عبارت شخصیت امریکایی که در دهه ۸۰ به ایران آمد و جمعبندی خود از تحولات سیاسی ایران را در کتاب «دوام خمینی» به رشته تحریر درآورد، توجه فرمایید تا تقریب ذهن به پاسخ تسهیل شود: «کسانی که در دهه ۶۰ خود را بهترین یاران آیتالله خمینی میدانستند، در دهه ۷۰ برای بازگشت دوباره به قدرت تصمیم به تغییر ۱۸۰ درجهای ایدئولوژیک گرفتند و به مروجان غرب و لیبرالیسم تبدیل شدند. برخی نقطهنظرات آیتالله خمینی را بزرگ و برخی را به کلی نادیده گرفتند.» راز این علقه و غبطه ویژه به حضرت آیتالله سیستانی در همین عبارت نهفته است. یعنی لیبرالها و سکولارها، حضرت آیتالله را سکولار فرض کردهاند و به همین دلیل احساس قرابت میکنند. این جماعت از جهت تاریخی و اجتماعی برایشان پرهزینه است که بر امام بتازند، اما با برجسته کردن سلوک سیاسی آیتالله سیستانی نوعی شورش مستتر علیه امام را به جرم طرح اسلام سیاسی رقم میزنند. طبیعی است که کنش سیاسی حضرت آیتالله سیستانی به دلایل مختلف از جمله ساختار دینی و قومی عراق به سمت تشکیل حکومت دینی نمیرود، اما مثالآوری از نوع تعاملات آیتالله سیستانی با سیاست و حکومت با هدف هجو اندیشه سیاسی امام است. به این دلیل که امام فرمود: «والله قسم اسلام همهاش سیاست است. نمازش، حجش، صومش و خمسش و...». ابراز ارادت به آیتالله سیستانی صرفاً بر باور سکولاریسم این جماعت استوار است و گرنه بخشی از آنان نه مقلد کسی هستند و نه اصلاً به واجبات اعتقاد دارند و به قول منتجبنیا و محمد هاشمی اصلاً نماز نمیخوانند.
قطببندی و صفآرایی تصنعی قم- نجف با نگاه سیاسی نیز بر همین اساس تئوریزه میشود وگرنه ارادت مقام معظم رهبری و دیگر مراجع معظم تقلید در ایران به حضرت آیتالله سیستانی روشن و بدیهی است. شاه هم برای برجسته کردن حوزه نجف مقابل قم با گسیل نامه تسلیت درگذشت آیتالله بروجردی به مراجع نجف دنبال جابهجایی مرجعیت حوزه بود، اما موفق نشد. جذابیت ورود پاپ و غبطه ناگفتنی: کاش به ایران میآمد نیز از همین جنس است. این جماعت با نگاه بروندینی مسائل درون دینی را تحلیل میکنند و ملاقات این دو شخصیت دینی به این دلیل برایشان تیتر یک رسانه میشود که آن را ملاقات سکولاریسم – سکولاریسم برداشت میکنند. باور کنید اگر فرضاً حضرت آیتالله سیستانی به تهران بیاید و با رهبری دیدار کنند، اصلاً برایشان جذاب نیست، چرا؟ چون یک طرف ملاقات پرچمدار اسلام سیاسی است و حتی ممکن است آیتالله سیستانی را متهم به گرایش به حکومت دینی کنند. فهم آنچه به رشته تحریر درآمد، سخت نیست، میتوان توئیتها، نوشتهها و جهتگیریهای رادیکال / پیشروها را در همین روزها رؤیت و تحلیل کرد، آنگاه خواهید فهمید که حسنی که این جماعت در حضرت آیتالله سیستانی میبینند، این است که راهی را که امام رفت به هر دلیل انتخاب نکرد. منازعه «اسلام سیاسی» و «سکولاریسم» اساس حب و بغض، مثالآوری، کنایه و قیاس این جماعت با هدف تخفیف آورده امام در عرصه سیاست و حکومت است. دنبال دلیل دیگری نگردید.
...
....
🆔 @Bahrami_Mashouf
🟣 تحول در مفهوم براندازی
✍ #عبدالله_گنجی
یکی از مفاهیمی که معنادهی به آن در ایران امروز دچار کژتابی است، مفهوم براندزای است. آنچه روشنفکران و بخش سکولار اصلاحطلبان معتقدند اینکه براندازی فقط یک شاخص دارد و آن دستبردن به سلاح است. بنابراین تا کسی دست به سلاح نبرده، معنایش این است که اظهارنظر میکنند و باید در قالب نقد تحمل و بهرسمیت شناخته شود. حتی علیرضا علویتبار از مولدان اندیشه سکولار در ایران ضمن تاکید به «نظام فرادینی» معتقد است براندازی غیرمسلحانه را بلااشکال میداند. حال سؤال این است که آیا براندازی فقط معنای مسلحانه میدهد و بقیهاش حرف و نقد و آزادی بیان است؟ برای فهم این مهم باید سراغ گفتمان کسانی برویم که بر سر براندازبودن آنان در کشور اشتراکنظر وجود دارد. مثلا سلطنتطلبان و پیرمردان و پیرزنان ساکن تیرانا که برانداز هستند، چه میگویند؟ در یک جمله میگویند: «جمهوری اسلامی باید برود.» آنان که فعلا روشهایشان مسلحانه نیست، چرا در درون کشور بر سر براندازبودنشان اجماع وجود دارد؟ چون گفتمان آنان مملو از مفاهیم نفیکننده و براندازانه است. بنابراین وقتی گفتمان آنان را تجزیه کنیم و یا مطالبات آنان را ذیل «جمهوری اسلامی باید برود» تجزیه کنیم به چنین مطالباتی میرسیم: ولایت فقیه نباید باشد، دموکراسی باید با انتخابات آزاد و بدون قید حاکم شود، ماهیت دینی حکومت باید پایان یابد، دین از عرصه سیاست عقبنشینی کند، فلسطین ربطی به ایرانیان ندارد، ساختار نظام باید عوض شود، قانون اساسی باید تغییر کند و... . حال به داخل کشور برگردید. چند نفر را میشود نام برد که دقیقا همین مطالبات را طرح میکنند؟ برای اثبات این مهم فقط لازم است چند سخنرانی کلابهاوس و توییتر آنان را چک کنید یا کتب و مقالات آنان را بخوانید. پس ما کسانی را داریم که از ساختار و ماهیت حقیقی جمهوری اسلامی عبور و عدول کردهاند و دیگران را نیز به این راه دعوت میکنند، چرا نباید آنان را برانداز بدانیم؟ برای فهم این مهم باید به تفاوتهای مخالفت با منتقد یا برانداز و منتقد احاطه داشته باشیم. بدون تردید نقد یعنی نقد «روش» و «رفتار» حاکمان و فراتر از آن نقد نیست. بنابراین اگر بخواهیم تفاوتی بین براندازان غیرمسلح با پهلویها و منافقین قائل شویم، این تفاوت فقط در «روش براندازی» است ولاغیر. علاوه بر اشتراکاتی که در بالا آمد، در داخل کشور برخی با براندازان تابلودار خارجی در مواردی مانند دروغسازی، سوارشدن بر نارضایتیها و ناکارآمدیهای احتمالی، تحریف، سیاهنمایی، سوارشدن بر مشکلاتی که دشمن ایجاد کرده است، اشتراکنظر دارند. پس تا اینجای کار ادبیات، سوژهها و مطالبات یکی است. فقط میماند اینکه بر سر چگونگی نبود یا حذف جمهوری اسلامی با هم بحث دارند. یکی میگوید باید به روش انقلابی با رهبری خارجی به میدان آمد (مثل مراد ویسی از اصلاحطلبان مهاجرت کرده در ایران اینترنشنال) و یکی میگوید این روش به هرج و مرج و خشونت منجر میشود باید مردم را به میدان گذار از وضع موجود کشاند و برای این موضوع تلاش میکنند و سالها تلاش کردهاند. پس نقادی به روش و رفتار حاکمان ختم میشود. براندازی به 3رکن ماهیت نظام، ساختار و اصول جمهوری اسلامی برمیگردد. اکنون بر سر نگاه به این 3رکن بینبخشی از انقلابیون سابق با براندازان شناسنامهدار تفاوت ماهوی وجود ندارد. در مواردی مانند حذف یا تشریفاتیکردن ولایتفقیه (مشروطهخواهی یا جمهوریخواهی)، عقبنشینی دین از عرصه سیاست و اجتماع، ورود مخالفان نظام به قدرت در ذیل شعار توسعه سیاسی و... را نمیشود براندازی معنا کرد؟ میتوان گفت براندازی به روش انقلابهای کلاسیک (خشن) یا مسلحانه تقریبا در جهان منسوخ شده است. بهطور مثال، منافقین که از راهبرد براندازی خود عدول نکردهاند اما روش براندازی خود را از آمدن به تنگه زبرجد (مرصاد) و ترور در خیابانهای تهران یا خمپارهزنی کور به تلگرام، اینستاگرام، توییتر و... بردهاند. پس اکنون میتوان گفت آنان دیگر برانداز نیستند؟ ممکن است بگویید این تشکیلات با آمریکاییها چفت و بست دارند و معاون ترامپ و وزیر خارجهاش همین ماه با آنان سمفونی براندازی نوازیدهاند. اگر این است، افراد دیگری نیز هستند که از آن تشکیلات خشن نیستند اما ابایی ندارند با آمریکاییها عکس یادگاری بگیرند، پول بگیرند و برای براندازی تلاش کنند. چرا آنان را برانداز ندانیم؟ از کمکاریها و تنآساییهای نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی این است که هنوز نتوانستهاند معنای براندازی را از قالب مسلحانه آن خارج کنند. بنابراین برخورد با براندازان اتو کشیده، شیک و کتوشلواری مواجهه با عقیده و آزادی بیان و نقد تلقی میشود. نقد رفتار و روش ادارهکردن کشور حتما باید بشود اما اشکال اینجا نیست.
اشکال این است که عبورکنندگان از نظام دینی همچنان مدعی جمهوری اسلامی هستند اما
🔺انتهای توئیت خانم منصوری را ببنید؛ حتی برای متهم کردن داعشی که مسولیت را به عهده گرفته احتیاط میکند (فکر میکند شاید فرجی شد انداختیم گردن نظام) !
اما چرا جریانشان این احتیاط را برای #مهسا_امينی نکردند و آتش تهیه اغتشاشات را ریختند؟! متهم کردن داعش با احتیاط؟ متهم کردن ناحق نظام فوری!!
💬 #عبدالله_گنجی
➕ سازمان ملل، اتحادیه اروپا، فنلاند، چین، امارات، ترکیه، روسیه، پاکستان و... حمله تروریستی به #شاهچراغ را محکوم کردند؛ رویترز، سی ان ان، بی بی سی، حتی ایران اینترنشنال هم عامل این حمله را داعش ذکر کردند!
اما بعضی اصلاح طلبان هنوز یا در حال مِن مِن کردن هستند یا شبهه افکنی...
💬 #سید_نظام_الدین_موسوی
💠کانال #پلاک(ایتا ، تلگرام) :👇
🌐 @pelakdez
📝📝📝بدعت های خطرناک
✍ #عبدالله_گنجی
اولین بار است که در چینش مدیران کشور پس از یک انتخابات، قوم و مذهب و امتیازبندی شیعه- سنی به گفتمان مسئولان امر تبدیل میشود و این روند میتواند ابعاد خطرناکی پیدا کند. آنچه فاجعه است اینکه ابتدا ایران را تجزیه شده فرض میکنند و حقالسهم میدهند و سپس نام آن را «وحدت ملی» میگذارند و گویی ایران فقط دو قوم کرد و بلوچ دارد و تمام و به این فکر نمیکنند که بعدش چه خواهد شد! اشکال دوم این است که اهل سنت را اقلیت فرض میکنند، حال آنکه در قانون اساسی جزء اصل مربوط به رئیسجمهور (پاسدار مذهب رسمی) موضوع صرفاً مسلمانی است و اهل سنت ایران در قانون اساسی و در قوانین موضوعه اقلیت محسوب نمیشوند، به همین دلیل نمایندگان آنان در مجلس نیز ثابت نیستند و بین ۱۸ تا ۲۲ نفر در نوسان هستند. آنچه ریاکارانه و پرسروصدا انجام میشود، ایجاد قدرالسهم است. مثلاً تاکنون گفته شده است چند آذری در کابینه و استانداریها و ... باشند؟ یک وقت پنج آذری عضو کابینهاند، یک روز دو نفر و یک روز یک نفر و ممکن است یک دوره اصلاً نباشد. عدم تقسیم قومی یعنی همین. اهل سنت ممکن است چهار آدم شایسته وزارت و ۱۰ فرد شایسته استانداری و دهها معاون وزیر داشته باشد و این بدون توجه به مذهب آنان باشد. چرا باید آن چهار شایسته بشود یک نفر و منت هم بگذاریم. مگر مقام معظم رهبری که فرماندهی نیروی دریایی را به امیر شهرام ایرانی سپرد، به خاطر سنی بودن وی بود یا اعلام کردند که میخواهند چنین کنند؟ آن فرد سرباز شایسته اسلام و کشور بود و حکم گرفت. آیا رهبری با این فرض به او حکم دادند که ارتش دارای چهار نیرو است و باید یک نفر از فرماندهان چهارگانه سهم اهل سنت باشد؟ حتماً خیر. وقتی همه مسلمان هستند، شایستگی نباید از دریچه مذهب و قوم باشد. در دولت روحانی معاون وزیر اهل سنت و سفیر و. بود، اما سروصدایی نبود. از منظر قومی، وقتی شما یک وزیر یا معاون وزیر کرد میگذارید یا یک بلوچ را منصوب میکنید (چون بلوچ است) به این فکر کردهاید القای این سهمیه میتواند قیامهای اقوام دیگر را به همراه داشته باشد؟ اگر کسی شایسته است نباید قوم و مذهب عامل شایستگی آن باشد. مگر همین ظریف یا طیبنیا را که وزیر گذاشتند ابتدا چک کردند که فارس و شیعه هستند، سپس منصوب کردند؟ مگر پزشکیان که تأیید صلاحیت شد، علت آن آذری بودن بود؟ به فردایی بنگرید که بختیاریها بگویند پس وزیر ما کو؟ لرستانیها بگویند استاندار ما کو؟ قشقاییها بگویند پس ما چی؟ عربها، کرمانجها یا ترکمنها و ... در مقام رقابت برآیند و حس کمتری و تبعیض ریشه سراسری پیدا کند. سهامی- قومی کردن مدیران کشور امری خطرناک است و فردا که روند شد همه شایستگی را هم باید کنار گذاشت و حتماً باید از قوم من کسی در کابینه یا معاونین رئیسجمهور باشد، وگرنه ما نادیده گرفته شدهایم و حق ما ضایع شده است! اگر اهل سنتی توانایی مثلاً وزارت جهاد را دارد، بسمالله، بدون توجه به مذهب اقدام کنید. جناب ظریف در این فضای حساس حتی بلد نیست ادبیات مناسب را استخدام کند و امتیازبندی شیعه و سنی میکند و فکر نمیکند که توده چگونه باید بفهمد و چرا در نماز جمعه منجر به توهین به وی میشود؟ جایگاههای تخصصی روشن است و کاربلدی و ویژگیهای عمومی هم روشن است، اما اگر اصل اول انتصابات قوم و مذهب شد، شما مرعوب سیلی خواهید شد که خود به راه انداختهاید و باید توقعات قومی شده و ترس از مسائل امنیت ملی برای شما مدیر بچینند، نه شاخصهایی که رئیسجمهور انتخاب شده تجویز میکند. مثلاً فرض کنید با شاخصهای هجدهگانه رئیسجمهور از هموطنان عرب فردی پیدا نشد و شمایی که به اکراد و ترکمن به خاطر قوم و مذهبشان، وزیر دادهای چه جوابی به آنان خواهی داد؟ مثلاً اگر سه عرب در تراز وزارت بودند شما باید دو نفرشان را کنار بزنی، چون آنان باید یک سهمیه داشته باشند؟ این امور اقدامی است نه اعلانی و بوق و کرنایی. نگارنده قبلاً به مسئولان عالی کشور کتباً این را نوشتهام که از شایستگان همه ملت باید بهره برد، اما اگر وزارتخانهها را بین ۱۰ قوم و دو مذهب و سه دین دیگر تقسیم کنید، تنها چیزی که نخواهید داشت «کابینه کاری» است.
📝نبرد قدرت سخت و نرم غرب در غزه
✍ #عبدالله_گنجی
غرب چه از جهت تمدنی و چه از جهت رفتاری دارای دو رویه است. یک رویه علمی و تکنولوژیکی که جهان نیز از آن بهرهمند میشود، اما یک رویه فرهنگی و سیاسی و سبک زندگی دارد که برای فرهنگها و ملل شرقی بعضاً تهوعآور است.
اما غرب در ۷۰ سال اخیر تلاش کرده است در تکنولوژی نظامی نیز برتری خود را حفظ نماید و با همین هیبت، بازدارندگی و وامداری دیگران را توأمان به پیش ببرد. در همین ۷۰ سال تلاش کرده است خود را محور و پرچمدار همه حقوق و ارزشهای انسانی معرفی نماید.
در جهان امروز هیچ قاره و هیچ کشوری به اندازه غربیان مدعای آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، صلح و... ندارد. یعنی همان غربی که هیروشیما و ناکازاکی را با بمب اتم نابود کرده است، ۲۵ میلیون نفر را در جنگ جهانی دوم و کمتر از آن را در جنگ اول کشته است و آفریقا و ملل دیگر را به بردگی و استعمار گرفته است، امروز خیلی شیک و اتو کشیده و کاملاً با ژست متمدنانه خود را مدافع حقوق، حق حیات و آزادی بشریت میداند و به قول جوزف بورل (کمیسیونر سیاست خارجی اروپا) جهان غیرغرب را جنگل به حساب میآورد.
در جنگ یک ساله غزه پدیده عجیبی رخ داد. تقریباً ۷۰ درصد کشورهای اروپایی و امریکا به اسرائیل سلاح ارسال میکنند و همان هفته اول جنگ، در مهر ۱۴۰۲ همه سران انگلیس، امریکا، آلمان و فرانسه از تلآویو دیدن کردند و الان وزیر خارجه امریکا برای هشتمین بار به تلآویو میرود.
خوشبختانه دوران مدیریت رسانهای غرب بر جهان از انحصار خارج شده و رنج مردم فلسطین و صحنه پایمال شدن جان و مال و فرزندانشان به دنیا مخابره میشود. کشتارهای ۱۰۰ نفره، ۸۰ نفره تا ۵۰۰ نفره در بیمارستان معمدانی را جهانیان دیدند و همه میدانند بمب و موشک و هواپیمایی که این جنایتها را مرتکب میشود، غربی است و مردم دنیا میدانند که قدرتهای غربی دارای حق وتو در شورای امنیت، مصونیت صهیونیستها را تضمین کردهاند و به همین دلیل دست آنان برای کشتار باز است. کشتار ۴۲ هزار فلسطینی که ۲۵ هزار آن زنان و کودکان و خبرنگار، پزشک و کارمندان سازمان ملل هستند، در مقابل چشم جهانیان انجام میشود. همین عدد با مقیاس کمتر در لبنان قابل تعقیب است. این حمایت تسلیحاتی و تکنولوژیکی نظامی غرب ضربهای به ابعاد نرمافزاری آنزده است که در ۱۰۰سال اخیر نمونه آن وجود ندارد.
اولین چالش قدرت نرم غرب حرکتهای مردمی بر ضد سیاستهای دولتهای غربی در خود آن کشورهاست. مردم در شهرها و پایتختهای اروپا ثابت کردند که با سیاستهای دولتهایشان مخالف هستند. پدیده قیامهای دانشجویی، خصوصاً در امریکا و حتی عزل چند رئیس دانشگاه نمونههای دیگری از چالش برای آزادی و حقوق در غرب است. افکار عمومی جهانیان خصوصاً غرب اکنون با مردم غزه و فلسطین است. بنابراین غرب امروز، عریانتر از همیشه و عریانتر از آن چیزی است که رهبران انقلاب اسلامی توصیف میکردند. رفتار دوگانه غرب همان سخن نمادین رهبری معظم است که فرمودند همان کت و شلواری ادکلنزده امریکایی، تروریست فرودگاه بغداد (اشاره به ترور حاج قاسم) است. بنابراین اگر جمهوری اسلامی به عنوان گفتمان رقیب غرب، میلیاردها دلار هزینه میکرد تا بگوید چهره آزادیخواهی و دموکراسی و حقوق بشر، حقوق کودک و حقوق زن امری دروغین است، شاید عدهای باور نمیکردند. اکنون غزه و لبنان هم قتلگاه کودکان و زنان آواره و بیپناه است هم قتلگاه قدرت نرم غرب. بنابراین در چشمانداز آینده جهان، نه تنها قدرت اقتصادی در حال انتقال به شرق است که قدرت نرم هم به شرق منتقل میشود. اما آنچه راز این داستان است اینکه صهیونیستها چه نفعی برای منافع غرب دارند؟ آنان که مدعی هستند غرب دنبال منافع خویش است نه ایدئولوژی، باید پاسخ دهند که منافع غرب - خصوصاً منافع اقتصادی آن- در حمایت از صهیونیسم چیست؟ بازار بزرگ دارند؟ یا مزیت نسبی اقتصادی؟... خیر این ایدئولوژی غرب است که به بمب و هواپیمای پیشرفته تبدیل میشود و قتل عام مردم بیگناه و بیپناه را انجام میدهد. رسانههای جهان خصوصاً دنیای اسلام از این برزخی که حیثیت و مدعای غرب را در خود فرو برده است باید بهره بگیرند. باید به غرب بفهمانند که شما دیگر هیچ صلاحیتی برای تحریم دیگران به بهانه حقوق بشر و آزادی و دموکراسی ندارید و اگر چنین صلاحیتی برای خود قائل هستید، با تکیه بر همان قدرت سخت است. البته امریکا در آستانه انتخابات که به رأی مسلمانان امریکا نیاز دارد، ضمن ارسال سلاح و هواپیما و سامانههای پدافند هوایی، از صهیونیستها میخواهد کمکهای بشردوستانه به غزه وارد شود. این دقیقاً همان نقش دوگانهای است که خود نیز متوجه آن شدهاند. فهمیدهاند که قدرت سخت و نرم آنان با همدیگر جنگیدهاند و به همان سان که مردم فلسطین قتلعام میشوند قدرت نرم غرب نیز به زبالهدان ریخته میشود.