eitaa logo
بین الطلوعین
309 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.9هزار ویدیو
61 فایل
آموزه های دینی ،روایات آخرالزمان و رویدادهای معاصر
مشاهده در ایتا
دانلود
حیدر بادنور: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم بدن ما مخصوصا در عصر کنونی بخاطر ظلمت زیاد و‌تاریکی فراوان و نازک شدن یا از بین رفتن لایه ی محافظ مستعد حمله و نفوذ تاریکی و ظلمت و‌نفوس شیطانی است یکی از راههای تخیله ی انرژیهای منفی و‌تاریکی ها که باعث خواب آلودگی و کسلی و عدم تحرک کافی کاهشِ انگیزه و میل به طاعت ناتوانی در تفکر و انتخاب راه درست و تصمیم صحیح افکارِ بیش از اندازه به خصوص افکارِ منفی و گاها تمایل به خودکشی،کفر، ایراد گرفتن به زمین و زمان خشم یا سایرِ عواطفِ شدیدِ ناخوشایند استرس و اضطراب و‌نداشتن آرامش هرگونه بیماریِ جسمی استفاده از نمک درمانی( نمک دریایی) است به شیوه ی زیر 👇👇👇 یک سطل یا ظرف یا تشت آب ولرم تهیه کنید مقدار آب به اندازه ای باشد که وقتی پاها را درون آن میگذاریم. غوزک پا را آب بگیرد دو قاشق غذا خوری نمک دریا یا سنگ نمک را به آب اضافه کنید هنگام مخلوط نمودن طهارت داشته باشید و با ذکر بسم الله و صلوات بهم بزنید تا مخلوط شود به هیچ وجه پاها را بهم نچسبانید ۱۰ تا ۱۵ دقیقه بگذارید تا پاها در آب بماند( در این زمان اتفاقات و‌حالتی برای شما پیش می آید که عرض میکنم) زمان که تمام شد پاها را به آرامی از درون آب خارج کنید خدا را شکر کنید دعاکنید که لایه ی محافظتی شما به شما برگردد آب را حتما در چاه دستشویی بریزید ظرف را تمیز آبکشی کنید دو الی سه دقیقه ذکر بگویید و‌متوجه خدای عالم باشید و بالاخص ساحت قدسی حضرت حجت ارواحنا فدا با صلوات بر محمد و‌آل محمد کار دفع را به پایان برسانید از حالت بسیار دلنشین و‌راحت خود شگفت زده خواهید شد و بسیار لذت خواهید برد باذن الله و‌بعون الله و‌ان شاالله این آب اگر پای گل ریخته شود خشک میشود یا هرموجودی از آن بخورد بیمار میشود بدنهای ما مردم این زمان پر از انرژی. منفی و‌نفوس شیطانی و‌تاریکی است میتوانید در روز دو سه بار هم انجام دهید یا مثلا چند روز پشت سرهم تا بدن تخلیه شده و‌نفس بکشد دقت کنید عزیزان منتظر 👇👇👇 در هنگامِ خروجِ انرژیِهای سیاه، و تاریکی شاید نشانه هایی مانندِ خمیازه کشیدن ، باد گلوزدن (آروغ) کِرِخی پاها ، گرم شدن گوش ها و چشم ها تجربه شود. گاهی احساسِ لزج بودن در پای غوطه ور شده تجربه می شود . این نشانه  خروجِ انرژیِ سیاه است . ممکن است آب ، سیاه رنگ شود یا بوی بد به خود می گیرد یا گاهی گرمتر می شود. این امر به دلیلِ خروج ظلمت و سیاهی از بدن است. مراقب باشید این آب بجایی یا کسی نریزد والسلام علیکم و رحمة‌الله وبرکاته
animation.gif
74.5K
سلام علیکم دوستداران شهدا ، خداقوت 😊 دانشجوی شهید دفاع مقدس مهدی شاهدی هستم ، سپاسگزارم بابت دعوت به گروهتون در تاریخ ۱۳۴۶/۸/۱۲ در شهر بهبهان در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شدم ، دانشجوی شهید چمران اهواز بودم 😊✋ شهید ۱۹ ساله بودم و مجرد
با شروع جنگ تحمیلی درس و دانشگاه رو رها کردم و به جبهه رفتم از رزمندگان گردان فتح تیپ 3 لشکر 7 ولیعصر (عج) بودم روزهای آخر ، چند روز قبل از شهادتم مدام این یه بیت شعر رو با خودم زمزمه می کردم : 👇 عاشق که شدی تیر به سر باید خورد زهری است که مانند عسل باید خورد به روایت از یکی از رزمندگان : 👇 مهدی از بهترین دوستامون تو جبهه بود ، مخلص و بی ریا ، نماز هاش خیلی خالصانه بود روزهای  آخر ، چند روز قبل از شهادتش مدام این یه بیت شعر رو با خودش زمزمه می کرد : عاشق که شدی تیر به سر باید خورد زهری است که مانند عسل باید خورد هیچ کدوم از بچه ها نمی دونستن که منظور مهدی از خوندن این یه بیت شعر چیه ؟! گذشت تا اینکه خبر شهادتش بین بچه ها پیچید وقتی بالا سرش حاضر شدیم دیدم یه تیر خورده وسط پیشونیش به حالت سجده افتاده و به شهادت رسیده اون موقع بود که فهمیدیم مهدی می خواست با خواندن اون یه بیت شعر چه چیزی رو بهمون بفهمونه 
نفر بعدی که رفت پست رو تحویل بگیره ... دید مهدی افتاده به سجده با صورت افتاده بود روی خاک پست نگهبانی اش افتاده بود نیمه شب سر پست نشسته بود رو به قبله و اطرافش رو می پایید آروم آروم هم با خودش زمزمه می کرد بلندش کرد دید یه تیر خورده به پیشونیش و شهید شده فکر شهادتش اذیتمون می کرد... غریبانه شهید شده بود. توی تنهایی ، نیمه شب ، بدون اینکه کسی بفهمه خیلی خودمون رو می خوردیم و ناراحت بودیم با بچه ها و رفقای شهید قرار گذاشتیم روز بعد از شهادتش یه مجلس یاد بود براش تو سنگر خود شهید برگزار کنیم ، همه قبول کردند. صبح شد همه اومده بودند قبل از شروع مراسم شهید نصراله رستگار گفت : بچه ها دیشب خواب مهدی رو دیدم ، میگفت به بچه ها بگو کسی برای من گریه نکنه ، ناراحت نباشه ،جای من خیلی خوبه آخه اون لحظه ای که تیر به سرم اصابت کرد جسمم به زمین نیفتاد سر به دامن ارباب بی کفن گذاشتم ، اون لحظه آقا بالا سرم بود ، تو دامن آقا اباعبدالله (ع) جون دادم… السلام علیک یا اباعبدالله 😭
خب دوستان بزرگوارم 😊 سرانجام من هم در تاریخ ۶۵/۱۰/۱۶ در منطقه فاو به آرزوم که همان شهادت بود رسیدم پیکرم پس از تشییع در زادگاهم بهبهان خاکسپاری شد بهبهان تشریف آوردید خوشحال میشم بهم سر بزنید ✋ شادی ارواح طیبه ی شهدا، امام شهدا، شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و علی الخصوص👇👇👇 🇮🇷 شهید 🇮🇷 ☘ صلوات بر محمد و آل محمدتکاوران جنگ نرم قرارگاه عملیاتی تیپ ۴۴قمر بنی هاشم
🔸۴🔸 📜در کتاب راه وصال نوشته مرتضی لطیفی نسب (فرزند حاج قدرت الله ) آمده است که مرحوم حاج قدرت اللّه لطیفی نقل می فرمودند: 🖋 چند ماه پس از مراسم کلنگ زنی مسجد مقدس جمکران به محض احتیاج به آب تصمیم به حفر چاه عمیق گرفتیم. به شرکتی که واقع در خیابان سعدی تهران بود رفتیم و با مدیر شرکت صحبت و قرار شد که در ازای پرداخت مبلغی حفر چاه صورت بگیرد و ما چک بیعانه را به مدت دو هفته بعد را به ایشان دادیم و بقیه مبلغ که آن زمان چشم گیر بود موقع تکمیل و تحویل چاه به ایشان بدهیم. شب جمعه بود من در داخل مسجد مشغول عبادت بودم که کسی کنار من آمد و به شانه من زد و برخاستم دیدم مرحوم آیت اللّه حاج سید حسین قاضی است ، پس از احوالپرسی به من گفتند دو نفر از طرف آقا صاحب الزّمان بیرون منتظر شما هستند و فرمانی از حضرت برای شما آورده اند. با ایشان بیرون آمدم و با آن بزرگواران ملاقات کردم و فرمودند: آقا فرمودند: این محل که برای حفر چاه انتخاب شده مناسب نیست و در ضمن در آینده به داخل مسجد می افتد . عرض کردم پس کجا؟فرمودند:مکان و محل جدیدی را نشان داده و رفتند. وقتی مهندسین حفاری روز شنبه آمدند تا مشغول به کار شوند به ایشان گفتم که در فلان محل چاه احداث کنید با مخالفت آن ها مواجه شدیم چرا که گفتند آن مکان مناسب نیست. لاجرم تعهد دادیم که اگر به آب نرسیدیم همه هزینه ها به عهده ما می باشد و بدین ترتیب حفر چاه آغاز شد. زمانی که برای تحویل چاه که حدود5 هفته بعد از شروع بود آمدیم کار حفاری آماده شده بود وآماده بهره برداری بود و موعد رسیدن چک و تحویل باقی مانده پول بود که هیچ پولی هم موجود نبود و من به حضرت متوسل شدم که خودتان عنایت بفرمائید در همین أثنا صاحب شرکت وارد مسجد شد و بعد از من پرسید چه کسی به شما گفته در این مکان چاه بزنید؟ گفتم: صاحب این مسجد مولایم حجه ابن الحسن(علیه السلام) سپس تأملی کرد و به پسرش گفت چک آقا را به ایشان برگردان و بعد گفت این چاه هم هدیه ای از ما به مسجد باشد و این چاه از آن زمان تا کنون بدون کوچکترین خللی آب مسجد را تأمین کرده است ظهور بسیار نزدیک است اللهم عجل لولیک الفرج
انّما الدّنیا فناء مضجع شریف عبدصالح ، عارف واصل ، پیرغلام ناحیه مقدّسه و مجدّد بنای مسجد مقدّس جمکران جناب آقای حاج قدرت اللّٰه لطیفی نسب که در چهارم شعبان المعظم ۱۴۲۸ به ملکوت اعلیٰ رحلت فرمود.(و قبر ایشان در قم ، صحن عتیق حضرت معصومه سلام الله علیها ، حجره ۳۵ می باشد)
🔶تصویر حاج قدرت الله لطیفی نسب در مراسم کلنگ زنی تجدید بنای مسجد جمکران به امر امام زمان علیه السلام «سال ۱۴۳۸ هـ ش»
🔸۵🔸 به نقل‌ از : 📜حاج قدرت الله لطیفی نسب می فرمودند : در سفری که دو سه روزه رفته بودیم شیراز ، به زیارت امامزاده های جلیل القدر مثل جناب احمد بن موسی و دیگران و زیارتهای متعددی رفتیم ، مِن جمله به زیارت قبر جناب الشمس عبد الغفار که نام سربازی است رفتیم . قصه عجیبی دارد این سرباز، از اولیا الله است و خیلی بزرگوار است . (داستانش را) خلاصه می کنم در چند جمله : 🖋در زمان مظفر الدین شاه یا احمد شاه من دقیق یادم نیست این سرباز بوده و پولی بوده ، تا قبل از رضا شاه ملعون سربازها پولی بودند ، مثل ژاندارمرها این یکی ازآن سرباز ها بوده و پول می گرفته و در کردستان نیز بوده . یک وقت چند تا از این ناصبی ها شروع می کنند به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت می کنند و سب و شتم می کنند و دشنام می دهند و این هم شیعه متعصب خونش به جوش می آید و ناراحت می شود شب که اینها همه می خوابند برمی خیزد و هر هشت نفر اینها را می کُشد و بعد همان شبانه فرار می کند و می گوید یا صاحب الزمان خودم را به شما می سپارم و لباسهای سربازی خودش را هم تعویض میکند و لباس کهنه تنش می کند و توی کوهها و بیابانها که می آمد و المستغاث بک یا صاحب الزمان می گفته مثل ماجرای جناب ابو لؤلؤ رضوان الله علیه که می رسد به مولا امیرالمؤمنین علیه اسلام می گوید یا علی به دادم برس و حضرت می فرماید کُن فی الکاشان(و خودش را ناگهان در کاشان می بیند)، این عبدالغفار هم که در کوهها می رفته و پا به فرار، می بیند آقایی به او رسید و می گوید عبد الغفار چیه اینقدر ناراحتی؟  آقا می فرمایند: برو شیراز پیش آقا شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم کار تو را اصلاح می کند. شیخ جعفر محلاتی هم یکی از علماء بزرگ آن زمان بود که پدر مرحوم آشیخ بها الدین محلاتی که از مراجع تقلید بود و همین سال چهارم انقلاب به رحمت خدا رفت که در علی بن حمزه که یکی از اولادان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است و همین دفعه هم ما رفتیم سر قبرش و فاتحه برایش خواندیم زیارت علی بن حمزه که رفتیم برای ایشان هم فاتحه خواندیم طبق تاریخی که روی قبرش نوشته شده است او حدود 60سال پیش به رحمت خدا رفته به هر حال آقا به او می فرمایند که ناراحت نشو برو شیراز وقتی رفتی پیش آیت الله شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم او به خود می آید و می بیند که در شیراز است و می پرسد که منزل آشیخ جعفر محلاتی کجاست؟ نشانش می دهند. شیخ جعفر هم شب خواب می بیند که حالا خواب بوده یا در عالم بیداری بوده اینها رو دیگه الان نمی شود در موردش بحث بکنیم حضرت به او سفارش می کنند که جوانی بنام عبدالغفار می آید پیش تو وقتی آمد از او کاملا پذیرایی کن و یک حجره ای در مدرسه به او بده تا او شروع کند به درس خواندن و بی نهایت از او مراقبت کن. شیخ صبح مواظب بوده که ببیند او می آید و یک وقت می بیند که آمد و سلام کرد و می گوید اسمم عبدالغفار است. می گوید برای چه آمده ای؟ جریان را تعریف میکند. شیخ به او می گوید: سِرِّ تو باید مخفی باشد و فقط من بدانم و شما ، در مدرسه یک حجره ای به او می دهند و شهریه ای هم برایش معین می کنند و به سبک طلاب در می آید کتاب درس هم به او می دهند و جامع المقدمات را و می گویند که: شروع کن به درس خواندن عبدالغفار هم شروع می کند به درس خواندن . این سرباز جوان شش سالی که آنجا درس می خوانده و یک کمی پیشرفت می کند به لحاظ علمی ، یک شب خادم آنجا که پیرمردی بوده مریض می شود و حالت تردد پیدا می کند و خوابش نمی برد و می بیند که حجره عبدالغفار روشن است و نوری غیر عادی است و این نور چراغ نیست که روشن است تا یک ساعت یا یک ساعت و نیم به اذان می شود و می بیند که عبدالغفار لباسش را پوشیده و آمد پشت در مدرسه و خادم هم طبق برنامه هر شب درب را قفل کرده بود و عبدالغفار رفت بلافاصله خادم پشت سر او آمد و می بیند که در قفل است و او نیست و متعجب می شود که موضوع چیست؟ و بعد هم نزدیکی های طلوع آفتاب می بیند که او آمد و رفت در حجره اش و این موضوع سبب می شود که مسئله را پیگیری کند و هر شب بعد از ساعت ۲ نیمه شب بلند می شده و خادم می دیده که بله این برنامه هر شب اوست و می آید پشت در و با اینکه درها قفل است این می رود بیرون و بعد نزدیکی طلوع آفتاب می آید. یک روز می آید در حجره اش و می گوید عبدالغفار کجا می روی شبها ؟ می گوید سبب سؤالت چیست؟ می گوید باید بگویی اگر نگویی فریاد می زنم و سرّ تو را برای همه طلاب فاش می کنم.... ظهور بسیار نزدیک است اللهم عجل لولیک الفرج
عبد الغفار می گوید: می گویم اما اگر این سرّ مرا به کسی بگویی بلا فاصله هم کور می شوی و بعدش هم معلوم نیست به چه سرنوشتی مبتلا شوی آنوقت خودت را باید ملامت کنی می گوید: نه قول می دهم که به کسی نگویم می گوید ساعت ۲ نیمه شب که می آیم به پشت در آنجا من می روم محضر مولایم حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه و آنجا با اصحاب و انصارش نماز صبح را می خوانم و آنجا مطالبی را از یاران امام عصر صلوات الله علیه درس می گیرم و تا طلوع آفتاب و بعد می آیم و این سِرّ مرا بجز آقای آشیخ جعفر محلاتی کس دیگری نمی داند حالا تو هم که متوجه شدی و به تو گفتم شرطش این است که به کسی نگویی پس به هر حال آن هم به کسی نمی گوید تا از دنیا می رود بعد از چند سالی که آنهم نمی دانم چقدر طول می کشد آقای سرباز از دنیا می رود مرحوم آیت الله شیخ جعفر محلاتی می آید و علما را جمع می کند و تشیع خیلی آبرومندی از او می کنند و خودش غسل می دهد و خودش کفن می کند و در قبرستان بزرگ شیعه هم دفنش می کنند و ماجرایش را روی سنگ قبرش می نویسند لذا آنهایی که ایمان دارند و می دانند ، می روند از قبرش حاجت می گیرند.  اینجا مرحوم حاج قدرت الله فرمودند: غرض این است که این آقا یک همچنین آقای بزرگواری است ، ما رفتیم با رفقا هروقت یعنی شیراز می رفتیم. این بار اما با یک اخلاص عجیبی رفتیم و حالم هم اون روز خیلی منقلب بود و یک جانمازی هم رفقا آورده بودند کنار قبرش انداختند و چون بغل قبرش یک درخت توت خیلی بزرگی هم هست که توت هم داشت اتفاقا بچه ها و خانمها و زنها می آیند از آن توت به قصد شفا می خورند و خوب می شوند و ما رفتیم آنجا و جانماز را پهن کردیم و دو رکعت نماز هدیه برایش خواندیم و صد تا هم ذکر دیگر برایش گفتیم و از او خواستیم که در اون عالم ، ما که اینجا هر چه دعا می کنیم دعایمان به جایی نرسیده تو اقلاً آنجا بیا و همت کن با اولیاء خدا و بندگان صالح خدا ، دعا کنید برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) و بعد رفتم در سجده و شروع کردم صلوات فرستادن یک دفعه دیدم که روحش ظاهر شد و به صدای بلند در گوشم گفت که ما هم برای فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بسیار دعا می کنیم و از جمله کسانی که در زمان ظهور حضرت رجعت می کنند و می آیند ، یکی از آنها من هستم من می آیم رجعت می کنم در زمان ظهور مولا صاحب الزمان می آیم و بشارت می دهم که خیلی خیلی ظهور حضرت مهدی علیه السلام نزدیک است ، گفتم که : تو می گویی نزدیک است ما از این نزدیکی ها خیلی شنیده ایم نزدیک است یعنی چقدر نزدیک است؟ گفت : بله بشارت می دهم که خیلی خیلی نزدیک است اینقدر نزدیک است که مثل اینکه پشت دروازه ی تهران است که انشاء الله خدا به همه ما عمر بدهد و ان شاء الله با عافیت کامل بتوانیم درک کنیم و این را گفت و دیگر رفت خیلی ما شاد شدیم و روحیه ی عجیبی پیدا کردیم ، با اینکه پا و کمرم خیلی درد گرفته بود چون قبرستانش خیلی بزرگ است روی این سنگها از اولش با پای پیاده چون با ماشین که نمی شود رفت داخلش ، کمرمون هم بیشتر درد گرفته بود و از آنجا آمدیم زیارت جناب احمد بن موسی جناب شاه چراغ و نماز هدیه هم برای ایشان خواندیم و از آنجا هم رفتیم زیارت امام زاده میرسید محمد که از اولاد حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است ، آخر صحن ، و آنجا هم نماز خواندیم و از ایشان هم خواستیم که بابا شما دعا کنید و نفسهای شما پاک و پاکیزه است و شما از خدا بخواهید ، آنجا هم یکباره حالت مکاشفه دست داد و همان حرف هایی که جناب سرباز گفتند تائید شد. فردای آن روز آمدیم و رفتیم امام زاده سید علاء الدین حسین چون در شیراز امام زاده خیلی است از برادران همان احمد بن موسی شاه چراغ است و او هم سید بسیار بزرگواری است ، از امام زاده های جلیل القدر است و آنجا هم شاید یکی دو ساعتی شد و با او حال کردیم و نشستیم و با او صحبت کردیم یواش یواش و دیدیم که ایشان هم تائید کرد و همان حرف های سرباز را بیان کرد. ظهور بسیار نزدیک است اللهم عجل لولیک الفرج
تصویر قبر مطهر این طلبه ی منتظر و صاحب مقام تشرف در قبرستان دارالسلام در شهر شیــراز ...
حیدر بادنور بسم الله الرحمن الرحیم 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 نزد یکی از اولیاخدا ( حفظه الله تعالی) بودیم(حضرت آیت الله العظمی عبدالقایم شوشتری حفظ الله) 🟧🟧🟧🟧🟧 محضرشون عرض کردیم: آقا چرا اینقدر و‌قت و زمان و‌عمر بی برکت شده است؟!!! 🌼🌼🌼🌼🌼 مثلا انگار همین چند روز پیش لحظه ی تحویل سال بود اما نزدیک چندین ماه گذشته است!!! 🟫🟫🟫🌺🌺🌺 فرمود: معاصی بسیار و ‌وجود ظلمت، عمرها و‌زندگی و لحظات را بی برکت کرده است 🌸🌸🌸🌸🌸 عرض کردیم چاره چیست؟ 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 فرمود: طهارت دایمی داشته باشید و‌سعی کنید پدر و‌مادرتان را شاد و‌دلخوش کنید( چه زنده و‌چه فوت شده) برکت وارد زندگیتان میشود 🟩🟩🟩🟩🟩🟩 استاد ما فرمود: برخی مواقع شیاطین جن در خواب اصوات یا الفاظی را به انسان القی میکنند که در زبان ما گنگ نامفهوم و بی معنی است اما برای آنها معنا داردو کفرآمیز است و دوست دارند که شما تکرار کنید 🟧🟧🟧🟧🟧 بجای آن شما ذکر توحید یا نبوت یا ولایت بگویید 🔴🔴🔴🔴🔴🔴 ولی خدا حضرت آیت الله العظمی عبدالقایم شوشتری حفظ الله فرمودند: برای ظهور لحظه شماری کنید ظهور ناگهانی است 🟦🟦🟦🟦🟦 فرمود برای ظهور دعا کنید مرتب دعا کنید این دعای شما اثر وضعی دارد و بیدار کننده است 🟢🟢🟢🟢🟢 باعث میشود همسایه ت هم بیدار شود فامیلت هم بیدار شود او‌ هم مضطر شود او هم بفهمد چیزی کم است او هم بفهمد لنگ میزند 🔵🔵🔵🔵🔵 در مورد این دسیسه های مشکوک دشمن علیه انقلاب از محضرشان سوال کردیم 🟤🟤🟤🟤🟤 فرمود شادی شیاطین دیری نخواهد پایید فرمود اذنابش شادند و دیده میشود که شیاطین جن دور آتش به رقص و‌شادی میپردازند و با شعر کفر آمیز جریان گمراه کردن بنی بشر را برای هم میگویند!!!! 🟩🟩🟩🟩 اما بزرگشان‌ابلیس ملعون در حزن و غم عجیبی است او مرگ خود را نزدیک میبیند!!! 🟡🟡🟡🟡🟡 ولی خدا فرمود: از ابتلایات شکوه نکنید بزرگتان میکند از فتنه ها نهراسید سره را از ناسره جدا میکند 🟠🟠🟠🟠 از دشمن نهراسید او خدا را ندارد و شما خدا دارید شما صاحب دارید او‌ صاحب ندارد 🟤🟤🟤🟤🟤 از ولی خدا پرسیدیم از مشکلات کشور میترسیم چه خواهد شد؟ ایشان‌فرمود : نگران‌نباشید ایران‌ کشور امام علیه السلام است در امان است 🟪🟪🟪🟪 موید به است فرمود: این سید را مدد کنید او راه بلد بی نظیریست 🟤🟤🟤🟤🟤 اشاره بزرگان و برخی خواص اولیاست فتنه ی اکبر بزرگ است چون به شدت حق و‌باطل آمیخته میشود 🔴🔴🔴🔴 یک طرف دشمنان پیامبر با صحابی کبار پیامبر چون طلحه و‌زیبر و یک طرف امیرالمومنین علیه السلام 🟣🟣🟣🟣 در فتنه ی اکبر اگر چشم از علی برداریم به جحیم سقوط خواهیم کرد 🟣🟣🟣 قطعا در فتنه ی اکبر یک ستون اصلی آن علمای فاسد دینی خواهند بود 🟢🟢🟢🟢🟢 🌴گوهر معرفت 🌴 والسلام علیکم و رحمة‌الله وبرکاته
*بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ* 🌸🤚 *سلام بر امام موعود و سلام بر یاران چشم به راه مانده وی،* طلوع فجر جمعه سیزدهمین روز از بهمن‌ماه و بیست و یکمین روز از ماه مبارک رجب، ان‌شاءالله همراه باشد با "زیارت امام زمان(علیه‌السلام)" و ذکرشریف *اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمـَّد وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم*                 *"دهه فجر تولد دوباره اسلام"*                    ""   "حفظ تمامیت ارضی در مقابل همه تهاجمات" 🌿📚«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَٰذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ». 🌿🖋 در_ قرآن: 🌿🎤 ...عده‌ای دنیا پرست که طمع صید ماهی بیشتری داشتند بر آن شدند تا این رسم قدیمی را برهم بزنند، لذا به مشورت و تبادل نظر پرداختند و گفتند: چرا، در این روز که صید فراوان و در دسترس است، آن‌ها را رها کنیم و هنگامی که ماهی‌ها ساحل را ترک می‌کنند و از ما روی می‌گردانند، به تعقیب و صید آن‌ها بپردازیم... 🌿🌿🌿یا فارس الحجاز: مـــولای مهربان غزل‌های من سلام! سمت زلال اشک من، آقای من سلام! *"أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج"* *التماس دعا* 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻آیا در قرآن هم اشاره ای به حضور در انتخابات شده ما که دل خوشی نداریم تا شرکت کنیم !!! 🇮🇷حاج آقا قرائتی: پاسخ میدهند⬆️ یکی از دلایلی که ما سفارش میکنیم در انتخابات شرکت کنید.....
🗳سلام علیکم؛  ازشماعزیزگرامی تقاضامندم دراین شرایط حساس وخطیرکشورجهت اشنایی برادران وخواهران ایمانی به وظیفه شرعی وملی خود، متن ذیل را هرقدر می توانید باز نشر بفرمایید. استفتائات مقام معظم رهبری به برخی سوالات و شبهات از سوی رای دهندگان جهت انتخابات 🔻 حکم شرکت در انتخابات س۱. آیا شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی ایران شرعا واجب و عدم شرکت، حرام است؟ ج. شرکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی برای افراد واجد شرایط، یک وظیفه شرعی، اسلامی و الهی است. 🔻واجب عینی بودن شرکت در انتخابات س۲. آیا شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی ایران واجب عینی است یا کفایی؟ ج. واجب عینی است. 🔻وظیفه خواص در قبال شناساندن اصلح س۸. وظیفه روحانیون و خواص در قبال شناساندن فرد اصلح چیست؟ آیا از لحاظ شرعی تکلیفی بر عهده آنها می باشد؟ ج. همگان به ویژه خواص و علما وظیفه دارند با حداکثر دقت، افراد اصلح را با حجت شرعی شناسایی کرده و به مردم معرفی کنند و مردم را در انتخاب درست یاری دهند. عدم دخالت خطرناک است؛ دخالت بدون بصیرت و حجت هم خطرناک است. 🔻معیارهای نامزد اصلح س۹. به نظر معظم له معیارهای نامزد اصلح چه مواردی است؟ ج. با وجود شرایط قانونی، اهم معیارهای اصلح به شرح زیر است: - تدیّن؛ - تعهّد و خوشنامی؛ - وفاداری به انقلاب و ایستادگی در راه آن؛ - عزم، اراده و نفوذ ناپذیری در مقابل دشمن و افراد ناصالح؛ - دارای برنامه و کفایت لازم؛ - مرعوب نشدن در مقابل دشمنان؛ - ساده زیستی و دوری خود و بستگان از اشرافی ­گری؛ - مردمی و آشنا به درد مردم، خدمتگزاری؛ - اعتقاد واقعی به راه امام راحل(ره)؛ - تقید به مسائل اخلاقی نظیر پرهیز از معامله­ گری، رشوه و توصیه پذیری و توجه به منافع طبقات محروم جامعه؛ - تثبیت مواضع عزت آفرین، صحیح، عاقلانه و حکیمانه انقلاب و نظام؛ - پرهیز از اسراف یا هزینه از بیت المال یا اموال شبهه ناک در تبلیغات و غیر آن؛ - پرهیز از طرح اموری که در اختیار آنها نیست؛ - شناخت اولویت ها و فوریت های نظام و مردم و پرداختن به آنها؛ 🔻 وظیفه شخص در صورت نشناختن نامزد اصلح س۱۰. اگر اصلح را نشناسیم وظیفه چیست؟ از طرفی اگر تحقیق کنیم و به شخص اصلح نرسیم می توانیم در انتخابات شرکت نکنیم؟ ج. در تشخیص فرد اصلح می توانید از کسانی که به لحاظ تعهد دینی و بصیرت انقلابی مورد اعتمادند، کمک بگیرید و در هر صورت شرکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی برای افراد واجد شرایط، یک وظیفه شرعی است. 🔻 رأی سفید س۱۱. حکم رأی سفید و بی نام دادن چیست؟ در صورت عدم شناخت و تحقیق، یا تحقیق کافی و عدم وصول به نتیجه و تحیّر در انتخاب اصلح چطور؟ ج. در هر صورت اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است.   🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل 🌺
از کاندیدای خود تعریف کنید اما دیگران را تخریب نکنید از بداخلاقیهای انتخاباتی باید بشدت پرهیز کنند؛ بدگویی کردن، اهانت کردن، تهمت زدن، برای عزیز کردن خود و یا نامزد مورد نظر خود، دیگران را و رقبا را در چشم مردم خوار کردن، اینها راهها و روشهای صحیح و اسلامی نیست. رقابت باید باشد؛ رقابت مثبت و پرشور، اما با رعایت موازین اخلاقی.
متن شبهه: مگه یه دونه رأی چقدر تاثیر دارد؟ بقیه رأی می‌دن کافیست. پاسخ شبهه: آیا صحیح است که بگوییم؛ اگه ما نمازمون را نخوانیم و بگیم بقیه می‌خوانند، خدا به این نماز احتیاج ندارد و... هرگز. همانطور که خدا به نماز ما احتیاج ندارد، بلکه ما به نماز احتیاج داریم، چه رأی بدهیم چه رأی ندهیم فردی به مجلس راه پیدا می‌کند، اما اگر در اثر کوتاهی ما فرد ناشایست وارد شود به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه مسئول خواهیم بود، اما اگر به وظیفه‌ی خود عمل کنیم، دو حالت دارد: یا فرد شایسته رأی می‌آورد یا نه. اگر رأی آورد که شکر، در غیر اینصورت هم در پیشگاه خدا، وجدان و تاریخ سرافکنده نخواهیم بود.
تبلیغ سینه به سینه برای انتخاب یک نامزد اصلح نیاز به یک داریم.. باید از الآن سینه به سینه و رودر رو در مورد نماینده مجلس آینده ی بخش قطرویه صحبت کنیم.. باید به مردم نامزدهای اصلح تر و انقلابی تر را معرفی کنیم.. چرا که اینطوری قدرت انقلابیون بیشتر میشه نکته ی مهم: نزاریم دقیقه ی نود که اسیر شبهات و شایعات و جعلیات بدخواهان و ضدانقلابها شده است... از الآن سینه به سینه به خانواده و آشنایان و دوستان معرفی کنید.. وقتی آن ها با این نامزدها بیشتر آشنا شوند، دیگر اسیر شبهات ترسناک نمی شوند.. یک عده که هیچ ترسی از خدا ندارند هر دفعه جعلیاتی جمع میکند و دقیقه ی نود بین مردم منتشر میکند و مانع آمدن کاندیدای انقلابی می شوند.. سکوتشان از این باب است.. از الآن معرفی کنید.. تبلیغ را نگذارید برای دقیقه ی نود چون که دیگه به مردم هر چقدر هم بگیم باز گوش نمیدن.. چون اسیر شبهات بندگان شیطان شده اند... قرارگاه افسران جنگ نرم
چه کسانی را انتخاب کنیم؟ خیلی از افراد میخوان بدونن که چه کسانی برای نمایندگی مجلس مناسب هستند؟ در این مورد چند تا نکته قابل توجه هست: اول اینکه حتماباید وقت بذارید و تلاش کنید تا بهترین فرد ممکن برای انتخابات رو شناسایی کنید. اینکه خودتون رو کنار بکشید و بگید من کاری ندارم چه کسی انتخاب میشه، غلطه! سرنوشت و آینده ما تا حد زیادی بستگی به انتخابات های مختلف داره. اگه آدم های خوب بیان سر کار به نفع ماست و اگه آدم های بد بیان سر کار به ضرر همه ماست. دوم اینکه به سوابق افراد دقت کنید. طرف اگه آدم خوبی باشه حتما باید در سوابق خودش خدماتی داشته باشه. ببینید چقدر اهل کار جهادی بوده و در پست هایی که داشته چقدر کار جهادی کرده و چه گره هایی از زندگی مردم باز کرده. سوم اینکه اگه دیدید فردی ظاهرا انقلابی هست ولی داره با انواع تخلفات انتخاباتی خودش رو مطرح میکنه بدونید که یک شیادی هست که پس فردا هم با انواع تخلفات و زد و بندها میخواد از قدرت خودش سوء استفاده کنه. چهارم اینکه برای نمایندگان مجلس کسانی مناسب هستند که توانایی علمی و مدیریتی داشته باشند. یعنی حتما سواد مناسب و قدرت ایده دادن داشته باشه. البته به دانش آموختگان کشورهای غربی خیلی سخت میشه اعتماد کرد. معمولا چنین افرادی تحت تاثیر سازمان های جاسوسی غربی هستند.که متاسفانه در بین نامزدهای فعلی این افراد به چشم میخورند پنجم اینکه هر کاندیدایی رو دیدید که واقعا آدم درستی هست حتما برای معرفیش به بقیه نهایت تلاش خودتون رو بکنید. اینطور نباشه که بگید خب من بهش رای میدم دیگه! نه! توی فامیل و اشنایان و جلسات سخنرانی و حتی پای صندوق های رای هم سعی کنید افراد واقعا صالح رو معرفی کنید. این بالاترین رسالت شما برای کمک به انقلاب و ظهور امام زمان ارواحنا فداه خواهد بود... . قرارگاه افسران جنگ نرم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سرنوشت کسانی که امام خمینی {ره} را در پرواز 12 بهمن 1357 همراهی کردند چه شد!؟ حتما ببینیم 👌
سلام علیکم عاشقان ودلدادگان شهدا 😊🖐 فدایی حضرت زینب سلام الله شهید مدافع حرم مهدی عزیزی هستم سپاسگزارم ازتون که یادم کردین متولد اول مهر سال ۶۱ بودم ،سه تا فرزندبودیم، یک خواهرویک برادردارم شهید ۳۱ ساله بودم ومجرد خیلی زود راه افتادم و اولین کلامی که به زبان آوردم «شهیدم من» بود، طوری که مادربزرگم تعجب می‌کردند که زبانم با این کلمه باز شده است پدرم چند سالی برای ماموریت به جزیره خارک رفته بودند و من با زبان بچگانه‌ام می‌گفتم می‌خواهم بزرگ شوم جبهه‌کار شوم و هوای خانواده رو خیلی داشتم، و در نبود پدرم از شون مراقبت می‌کردم.از کودکی به کلاس قرآن می‌رفتم و آموزش قرآن را فراگرفتم زمانی که پیش‌دانشگاهی‌ام را که گرفتم به سربازی رفتم و بعد از دو ماه در دانشگاه امام حسین(ع) قبول شدم. بعد مشوق برادرم شدم و ایشون نیز به ارتش رفتند به روایت ازمادربزرگوارم: مهدی بچه من بود ولی معلم من هم بود زمانی که قرآن می‌خواندم می‌آمد غلط‌های من را می‌گرفت و با شیوه خیلی زیبا معنی آنها را می‌گفت و می‌گفت: قرآن نامه‌ای از طرف خداست و باید معنی آن را بلد باشید من خیلی دوست داشتم قرآن و دعا که می‌خواندم مهدی برایم آنها را بخواند. بچه بسیار درسخوانی بود و در سال اول راهنمایی عضو بسیج شد و به خواست ما رشته تجربی را انتخاب کرد. مهدی همیشه می‌گفت می‌خواهم بروم سپاه خدمت کنم و برایم دعا کن.
آقا مهدی هیچ وقت از خودش چیزی نمی‌گفت و ما نمی‌دانستیم او در کجا است. بسیار ولایتی به تمام معنا بود در زمان فتنه 88 بود که 10 روز بود او را ندیده بودیم و بعد از 10 روز که آمد دیدیم که 10 کیلو لاغر شده به منزل آمد و با عجله عکس حضرت آقا را برداشت و گفت: این عکس‌ها را به موتورم می‌چسبانم تا ببینم چه کسی جرات می‌کند به حضرت آقا حرف بزند. یک عکس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده بود هر صبح که بیدار می‌شد اول به امام زمان سلام می‌کرد و بعد به حضرت آقا سلام می‌داد. عشق به ولایت او  به گونه‌ای بود که اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش می‌شد همان موقع بلند می‌شد و می‌ایستاد
می‌گفت شهادت انتخابی است و اتفاقی نیست و آخر به آرزویش رسید. بار آخری که تماس گرفت با من صحبت کرد و بعد از آن با برادرش صحبت کرد و به برادرش وصیت کرد که دستمال اشکی که در کشویش است را به همراه تربت امام حسین(ع) کنار بگذارد و به برادرش گفت هر وقت دلتان گرفت به قطعه 26 بهشت زهرا بیایید.صبح روز بعد از تماس به شهادت رسید. خیلی گمنام کار می‌کرد و دوست نداشت کارش را مطرح کنند و سرانجام به آرزویش رسید و دستمزدش را گرفت. همه  مي‌دانستند كه او دست به خير است و براي دستگيري از نيازمندان از هيچ‌كاري مضايقه نمي‌كند. او هر ماه حقوقش را كه مي‌گرفت به سراغ كساني مي‌رفتند كه نياز مالي دارند. آقا مهدی  از مال دنيا فقط يك موتورسيكلت داشت كه براي نيازمندان ارزاق مي‌برد و آن هم چند ماه قبل از شهادتش به سرقت رفت. از اين اتفاق خوشحالم، «تاب ديدن وسايل باقي مانده‌اش را ندارم. نمي‌دانم اگر موتورش گوشه حياط بود چه بر سرم مي‌آمد.» «‌‌يكبار با لباس خاكي آمد خانه، گفتم اين چه سر و وضعي است؟ گفت مامان باورت مي‌شود در اين تهران هنوز خانه‌هايي وجود دارد كه سقفش تيرچوبي است. باران بيايد سقف چكه مي‌كند. با دوستانم سقف را ايزوگام كرديم
(رؤيت نور شهادت در چهره شاگرد شهيد عزيزي) پاي ثابت مكتب آيت‌الله ‌حق‌شناس بود. در يكي از جلسات كه با دوستانش در محضر استاد حضور پيدا كرده بود، آيت‌الله ‌حق‌شناس به ايشان يك دستمال اشك داده بود. مهدي هم آن دستمال را همراه داشت تا هر موقع براي اهل‌بيت(ع) گريه كرد اشك‌هايش را با آن پاك‌كند. مادر مي‌گويد مهدي دستمال اشك را نگه داشته بود تا در كفنش بگذارند نحوه شهادتم به روایت از پدربزرگوارم: يكي از همرزمان پسرم آقا مهدی اين‌گونه بازگو مي‌كند: «‌‌يك گروه 5 نفره بودند در شهر حلب. 3 تا سوري و 2 تا ايراني؛ مهدي و ميثم. بعد از سحر راهي مي‌شوند. موقع اذان، مهدي مي‌خواهد نماز بخواند اما چون در تيررس دشمن قرار داشته نمازش را نشسته مي‌خواند. ميثم هم تيمم كرده و اقامه نماز مي‌كند.» «همرزمش مي‌گفت پس از نماز از هر طرف تير‌اندازي مي‌شد. مهدي در جلو و بقيه پشت سرش وارد خانه‌اي مي‌شوند. مهدي بالاي بام خانه مي از هر طرف به سوي خانه آتش مي‌باريد و رزمنده‌ها وارد اتاقي مي‌شوند اما مهدي نمي‌آيد. در حين تيراندازي گلوله‌اي به پايش اصابت مي‌كند. با اين حال به خودش مسلط مي‌شود و موقعيت را با بي‌سيم اعلام كرده و با دست ديگر شليك مي‌كند. خون زيادي از پايش مي‌رود. ميثم داد مي‌زند مهدي بيا. تير دوم هم به پايش اصابت مي‌كند و او بي‌اعتنا با بي‌سيم حرف مي‌زند تا موقعيت را به ديگر همرزمان اطلاع دهد. در اين حين تكفيري‌ها نارنجكي به داخل ساختمان مي‌اندازند و ميثم ديگر چيزي متوجه نمي‌شود.» اين همرزم به من گفته بود وقتي چشم باز كردم نيروهاي خودي براي كمك رسيده بودند. اما مهدي شهيد شده بود.