هدایت شده از ‹جیممثلِجاماندھ›
با عجله کیفش را برداشت که به مدرسه برود؛گفتم:"مادر جان صبحانه نخوردی!"گفت:"مدرسه ام دیر میشه"
ظهر که برگشت خانه،سریع وضو گرفت و آماده شد.
گفتم:"ناهار آماده است"
گفت"ازنمازعقب میمونم" ناهار نخورده رفت مسجد.
روزه بود نمیخواست کسی بفهمد.
#شهید_رضا_صفری🌱