°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
#پدر_موشکی_ایران
#شهید_امنیت_استراتژیک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴 ثواب کارت را به حضرت زهرا(س) هدیه کن
◽️یک مرتبه بنده برای انجام یک کار بزرگ و سختی انتخاب شدم که در فناوری آن هم مشکل داشتیم.
◽️حسن من را دید و گفت میخواهی در این کار موفق باشی؟ گفتم بله. گفت برو بچههای گروهت را جمع کن، دستانتون رو بهم بدید و هم قسم بشید و بگویید خدایا ما برای رضای تو این کار را میکنیم و هرچه ثواب هم دارد خودمان نمیخواهیم، تمام ثواب آن برسد به حضرت زهرا(س) و همین طور هم شد.
◽️البته بچهها هم خالصانه به حرف او عمل کردند و این کار در کوتاهترین زمان ممکن که کسی هم فکرش را نمیکرد، انجام شد.
🌹🍀🌸🥀🌸🍀🌹
#برگی_از_خاطرات
#تلنگر
« رختخواب را رها کردم و روی زمین خوابیدم؛ سرما به بدنم نفوذ کرد و مریض شدم، اما روحم شفا پیدا کرد. چه مریضی لذت بخشی... » #چمران اینگونه در خاطراتش نوشت، وقتی طاقت دیدن نداشت؛ دیدن خواب پیرمردی روی زمین سرد و دیدن خودش داخل رختخواب گرم
و اما این روزها...
این روزها سرما , جهانی را گرفته !
#سرمای_یتیمی !
#سرمای_یک_وعده_غذا !
#سرمای_یک_جرعه_آب !
#سرمای_یمن... !
اگر پیرمردی #قلب_شهیدی را چنین بیازارد !
این عصر یخبندان ، با قلب امام زمان عج ، چه میکند؟!
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج
🕊🍂 🕊🍂
🖋 #برگی_از_خاطرات
با اینکه جانشین فرماندهی تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود، همیشه گوشه نمازخانه می خوابید.
یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد نماز شب میخواند...
آنقدر محو مناجات با خدا بود که متوجه حضورم نشد.
نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم: خب آقاجان، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل بالا و پایین کردیم و خسته شدیم.
کمی هم استراحت کن شما فرمانده مایی، باید آماده باشی!
لبخندی زد و گفت: خدا به ما به جون بخشیده، باید جونمون رو فداش کنیم... جز این باشه رسم آزادگی نیست
#شهید #مصطفی_صدرزاده