#پست_ویژه #مشورت
👌تا زانو
🐾 روباهی از شتری پرسید: عمق این رودخانه چه اندازه است؟
🐪شتر جواب داد: تا زانو.
🔻وقتی روباه توی رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همینطور که دستوپا میزد و داشت خفه میشد، به شتر گفت: تو که گفتی تا زانو!
🐫 شتر جواب داد: بله گفتم تا زانو، ولی منظورم تا زانوی خودم بود!
🌸دوستان!
1️⃣ وقتی به کسی مشورت میدیم، باید شرایط طرف مقابل رو خوب بپرسیم و متناسب با شرایطش بهش مشورت بدیم؛ چون تجربیات ما در حدّ خود ما و متناسب با شرایط خودمون بوده.
2️⃣ وقتی هم از کسی مشورت میگیریم، باید شرایط خودمون رو خوب بسنجیم. هر تجربهای که دیگران دارن، لزوماً برای ما مناسب نیست. هر کسی شرایط خاص خودش رو داره.
💠 پس خوب دقت کنیم که مثل آقا روباهه خفه نشیم!
🔴 #مشورت_در_برنامه_ریزیها
💠 مردها بدانید! قبل از روزهای #تعطیل برای آن #برنامهریزی کنید و نظر #خانمتان را هم جویا شوید.
💠 برنامهریزی نکردن و #مشورت نداشتن با همسر برای نحوه اجرای کارها، باعث ایجاد #مشاجره و تداخل برخی کارها میگردد.
💠 برنامهریزی و مشورت، در رسیدگی به کارها و اولویتبندی آنها قبل از تعطیلات #کمک خواهد کرد.
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمیآورد. خیلی به #مشورت اهمیت میداد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری میکرد، روحیهی همکاری خوبی داشت. امّا خودم راضی نمیشدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه میآید دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم. خودش میشست و میگفت: نمیخواهم شما را به #زحمت بیندازم. من هم اصرار میکردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم. یادم هست بعد از عملیات #خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر #خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این #وظیفهی شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را میکنم. وقتی پوتینهایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم گفت: من هر حرفی را یکبار میزنم. بعد با آن حال خستگی خندید.
🔴 #همسر_شهید_مهدی_زینالدین