اگر بخواهی نعمتی در تو زیاد شود،
باید آنرا ستایش کنی.
حتی وقتی گیاهی راستایش کنی،
بهتر رشد میکند
تقدیر کنید،
ستایش کنید، تأیید کنید
تا نعمتهای خدا بسوی شما سرازیر شود
#قمشهای
🥀🕊🌷🎋🌷🕊🥀
۳۱ شهريور ، سالروز شروع #جنگ_تحميلي از سوي رژيم بعث عراق عليه #جمهوري_اسلامي_ايران، به عنوان آغاز #هفته_دفاع_مقدس نامگذاري شده است.
دوران هشت سال #دفاع مشروع امت سلحشور ايران در حفظ و اعتلاي نظام مقدس #اسلامي و حراست از #مرزهاي عزّت و شرف اين مرز و بوم، به مثابه يكي از حساسترين و بارزترين برهه هاي #حيات راستين اين ملت، همچون نگيني تابناك، تا هميشه #زمان، بر تارکِ #تاريخ حماسه و ايثار و پايداري آزادگان جهان مي درخشد.
هفته #دفاع_مقدس و یاد و خاطره #شهدای هشت سال #دفاع_مقدس و #امام_شهدا گرامی باد .
#هفته_دفاع_مقدس
#ما_مقتدریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 قابل توجه افرادی که
در تعداد رکعات نماز زیاد شک میکنند
- وسواس🔶
#استاد_وحیدپور
باسلام واحترام انشاالله فردا به مناسبت ایام دهه فجر مسابقه ورزشی برای خانومها ودخترا بسیجی شهرک داریم رشتهای طناب زدن، حلقه، دارت، بدمينتون، طناب کشی، بخور بخور برای بچها، مسابقه دو،،، لطفا کسانی که میخواهند شرکت کنند هر چه زودتر اعلام آمادگی کنند طبق لیست تبت نام مسابقه گرفته میشه
🌹👆💐👆🌹
#روز_اول_مدرسه
#قسمت_اول
فاطمه جان
دخترکم
عروسکم
عسلکم....
نمیخوای بیدار بشی مامان
بده روز اولی دیر برسی ها
دخترم میخواد خوندن و نوشتن یاد بگیره
وااااااااااااای خداجون.... شکرت
صدای مامان رو می شنیدم....
ولی دلم نمی خواست جواب بدم...
اصلا دلم نمی خواست برم مدرسه...
دلم نمی خواست نوشتن یاد بگیرم....
آخه........
مریم....دختر همسایه مون می گفت فردا باباش می بردش مدرسه
دختر خاله اش مبینا هم همینطور
ولی....
من چی....؟!!
من از پدر فقط و فقط یه قاب عکس داشتم
که مامان هر روز با یه دستمال پاکش می کرد که گرد و غبار نشینه روش
دخترکم
عسلکم....
خوشگلم....
مامان هم چنان صدا میزد....
بیخیالم نمی شد.....
چاره ای نبود....
جواب دادم بله مامانی بیدارم....
الان میام....
بر خلاف میلم صبحونه خوردم....
آماده شدم که برم مدرسه....
مامانم با هام همراه شد.....
از زیر قرآن ردم کرد....
و برام صدقه داد.....
چه ذوقی داشت....
همهی تلاششو می کرد که احساس بی پدری نکنم.....
ولی....
اینو الان که خودم مادر شدم می فهمم...
اونروزا خیلی سرم نمی شد
خلاصه راه افتادیم....
تو راه صحنه هایی می دیدم....
که همش واسه ی من آرزو بود....
درست حدس زدین....
بابا....
بچه های کلاس اولی یه دستشون تو دست باباشون بود و اون یکی دستشون تو دست مامانشون
بیچاره مادرم....
هی سرمو بند می کرد که من نبینم و حواسم پرت بشه.....
فاطمه جون....
مامان نیگا کن اون گنجشکه چقدر نازه...
پروانه رو نگا چه پرای رنگارنگی داره
منم بی تفاوت به حرفهای مامانم....
فقط به بچهها خیره شده بودمو
تو تصوراتم....
دست بابام رو گرفته بودم و می رفتم
رسیدیم تو مدرسه......
جای قشنگی بود....
دیواراش رنگی بودند....
پر ازطرح و نقشهای قشنگ....
ولی نمی دونم چرا نمی تونستم....
خوشحال باشم....
جای خالیه بابا بد جوری احساس می شد
چقدر بهش نیاز داشتم....
وقتی نگاه به اطرافم می کردم...
دلم آتیش می گرفت
دست خودم نبود....
آخه.....
یه دختری خودش رو واسه باباش لوس می کرد
اون یکی ژست می گرفت باباش ازش عکس بگیره
یکی دیگه از بغل باباش جدا نمی شد
و....و.....و....
#ادامه_دارد.....
🌹👇🌹👇🌹
🍀زوال فقر در منابع اهل سنت
🌷عدالت ورزی در عصر ظهور
◀️از بین رفتن فقر در زمانه ظهور به قدری در روایات مورد تاکید قرار گرفته است که بخشی از روایات منابع اهل سنت نیز به آن اختصاص دارند. در ادامه یک مورد بسیار زیبا بیان می شود:
💠از حضرت رسول (ص) نقل شده است که فرمود: «عدالت مهدی مسلمانان را فرا گیرد به گونه اى که ندا مى دهند: «کیست که به من احتیاج دارد؟» کسى نمى آید، مگر یک نفر که از حضرت درخواست (مالى) مى کند و حضرت مى فرماید: برو پیش خزینه دار تا به تو دهد. او نیز پیش خزینه دار مى آید و مى گوید: من فرستاده «مهدى» (علیه السّلام) هستم تا به من مالى بدهى!
💠مى گوید: (هرقدر دلت مى خواهد) بردار. آنقدر (از جواهرات و سکه هاى امام علیه السّلام) جمع کند که توان حمل ندارد، مقدارى مى ریزد و برمى دارد و در راه به خود مى گوید: من آزمندترین امّت محمّدم! نفس من طمع زیاد دارد. همه امّت را فراخواندند از این جواهرات بردارند جز من کسى نیامد و سپس پشیمان مى شود و جواهرات را برمى گرداند و آن حضرت قبول نمى کند مى فرماید: ما چیزى را که دادیم پس نمى گیریم.»[۱]
[۱] مسند احمد، ج ۳، ص ۳۷
#پس_از_ظهور ۷۸
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان