eitaa logo
اطلاع رسانی فرهنگی حسینیه سردار جنگل
115 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻 ...🌹🕊شهيد عليرضا هاشمي نژاد در پنجم تیرماه 1341 در خانواده ای مذهبي در  ديده به جهان گشود . دوران ابتدايي  را در دبستان ابن سينای زادگاه خويش آغاز و پس از طي سه سال به همراه خانواده گرديد و ما بقي دوران تحصیلی را در دبستان رياضي در شيراز با موفقيت پشت سر نهاد و سپس وارد مدرسه راهنمايي خيام گرديد.در اين ايام که حدود 12 سال بيش نداشت سخت پابند شده نماز را به پا مي داشت. علاقه ي خاصي به زيارت اماکن مقدس داشت و همه روزه به هنگام بازگشت از مدرسه به آرامگاه قدمگاه مشرف و به زيارت حرم مطهر مي پرداخت . دوره متوسطه تحصيلي را در دبيرستان شهيد خدري آغاز و تا سال سوم نظري ادامه داد . علیرضا پس از اتمام درس از ساعت 3 الي 5 بعد از ظهر در که از طرف حوزه علميه قم در خيابان نادر شيراز برگزار مي شد،شرکت مي نمود که به دليل بسيار در مسائل ديني و مذهبي به ايشان داده شد. در اکثر مجالس مذهبي شرکت مي کرد و در بين دوستان از محبوبيت خاص خود برخوردار بود . چرا که او نيز دوستانش را معلمان و الگوهاي خويش مي دانست . شادی روح و ══✙❆🌻❆✙══
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺ظرف غذایش که دست‌ نخورده می‌ماند، وحشت می‌کردیم...! «فقط برای خدا» ; مجموعه روایاتی از سلوک و مکتب سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
☀️حضرت مهدی،همراه همیشگی قرآن 🌸 ☘حضرت امام علی علیه السلام و أولاد پاكش ثقل اصغرند و قرآن مجيد ثقل اكبر است و هر كدام از آن دو مؤيد و موافق ديگرى خواهد بود، و هرگز از همديگر جدا نخواهند شد تا روزى كه در جانب حوض به من رسند.
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 احترام ژنرال آمریکائی به در بخشی از خود در مورد تحصیلات گفته بود: دوره ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم نبود و به من نمی‌دادند، تا این که روزی به دفتر ، که یک آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به و یا شدنم اظهار نظر می‌کرد. او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال های بر می‌آمد که نظر نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با و من داشت، زیرا احساس می‌کردم که دوری از و برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال است و باید و بدون دریافت به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در به صدا در آمد و شخصی خواست تا داخل شود. او ضمن ، از خواست تا برای کار به خارج از برود با رفتن ، من لحظاتی را در تنها ماندم. 🌹🕊🥀💐🥀🕊
🇮🇷🕊🌹🇮🇷🌹🕊🇮🇷 ۱۳۵۷ ۱۳۵۷ اَهَم رویدادهای ۱۳۵۷ 💐 دولت انقلابی وزارتخانه ها را توسط کارمندان به دست می گیرد 💐 ملاقات گروهی از نظامیان با امام ‌خمینی (ره) 💐 بازرگان در دفتر جدید نخست وزیری موقت مستقر شد 💐 ژنرال هایزر از ایران رفت 💐 اردشیر زاهدی اسناد سفارتخانه را ربوده است 💐 طالقانی: نامه های جعلی تهدید آمیز تحریکات عوامل رژیم سابق است. 💐 برنامه دولت بازرگان جمعه در دانشگاه اعلام می شود. 💐 سرهنگ شکوری، رییس آجودانی ستاد لشکر شصت و چهار رضائیه، به هنگام رفتن به پادگان، اعدام انقلابی شد. 💐 آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) : ارتش باید به ملت ملحق شود. 💐 حضرت امام خمینی (ره) در دیدار روحانیون شهر اهواز با وی اعلام فرمودند: "ادامه نهضت یک تکلیف است." 💐 رییس جمهور و وزرای خارجه و دفاع آمریکا، پس از پایان مأموریت ژنرال‌ هایزر در ایران، جلسه‌ای با حضور وی تشکیل دادند. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت: ما از اجرای قانون اساسی پشتیبانی می‌کنیم. 💐 وزارت خارجه آمریکا نیز اعلام کرد هنوز دولت بختیار را به رسمیت می‌شناسد. از طرفی سخنگوی کاخ سفید گفت: بختیار باید نظر اکثریت مردم را بپذیرد. ... 🇮🇷🕊🌹🇮🇷🌹🕊🇮🇷
🌹🌴💐🥀💐🌴🌹 متن وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم ! راه را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای وجود ندارد . همانطوری که می دانی واجب است . اگر انسان کوچکترین داشته باشد اولین کسی که سخت می شود است که همیشه به فکر یعنی می باشد . اگر می خواهی راجع به موضوعی حتما از و سخنان و استفاده کن و بگیر ، نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول . هر چه که بخواهی در هست . مبادا باشی ، همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب . مثلا وقتی یک نفر به تو می زند زود نشو ، درباره اش ببین آیا واقعا این حرف یا نه ، البته بوسیله که به داری. به قسم مسلمان بودن تنها فقط به و نیست ، البته انسان باید بخواند و هم بگیرد اما برگردیم سرحرف اول ، اگر تو را ناراحت کرد بعد شد و به تو کرد و از تو خواست حتما به او کن . تا می تونی به کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی کن. نگذار کسی از تو بشه و . هر کسی که به تو می کند حتما از او بگیر و اگر روزی از کار خودش شد از او نشو. هرگز بخاطر از کسی نشو. 🌹🌴💐🥀💐🌴🌹
🌹🕊🏴🕊🏴🕊🌹 راوی می گوید: عصر عاشورا، ابن سعد سر شریف و مبارک امام حسین علیه السلام را به خولی و حمید ابن مسلم ازدی داد تا آن را نزد عبید الله ابن زیاد ببرند، سپس فرمانی صادر کرد که بقیه سر ها را که متعلق به اصحاب و خاندان حسین علیه السلام بود را بشویند سپس آن ها را همراه شمر و قیس ابن اشعث و عمرابن حجاج به کوفه فرستاد، آن ها سر ها را برداشته و به سمت کوفه حرکت کردند. ابن سعد روز عاشورا و روز یازدهم محرم نیز در کربلا بود. سپس کسانی که از خاندان و عیال امام حسین علیه السلام باقی مانده بودند را برداشت و از کربلا خارج شد. هنگامی که ابن سعد به اتفاق اسیران به طرف کوفه کوچ کردند گروهی از بنی اسد که در منطقه غاضریه سکونت کرده بودند به قتلگاه شهیدان آمده بر اجساد پاک آنها نماز خواندند و امام حسین علیه السلام را در محلی که اکنون مرقد شریف آن حضرت است دفن کردند و علی اکبر را در پایین پای مبارک دفن کردند و نیز در پایین پای مبارک قبری حفر کردند و اجساد پاک شهیدان را که در راه یاری حسین علیه السلام سر از بدنشان جدا و آنان را آماج تیرها و نیزه ها کرده بودند، در آن دفن کردند و بدن پاک حضرت قمربنی هاشم علیه السلام ا در محلی که کمر حسین علیه السلام شکسته و دل رسول خدا صلی الله علیه و آله را داغدار ساخته و سر راه غاضریه قرار گرفته و هم اکنون محل طواف فرشتگان است دفن کردند. ...
🌹👆💐👆🌹 فاطمه جان دخترکم عروسکم عسلکم.... نمیخوای بیدار بشی مامان بده روز اولی دیر برسی ها دخترم میخواد خوندن و نوشتن یاد بگیره وااااااااااااای خداجون.... شکرت صدای مامان رو می شنیدم.... ولی دلم نمی خواست جواب بدم... اصلا دلم نمی خواست برم مدرسه... دلم نمی خواست نوشتن یاد بگیرم.... آخه........ مریم....دختر همسایه مون می گفت فردا باباش می بردش مدرسه دختر خاله اش مبینا هم همینطور ولی.... من چی....؟!! من از پدر فقط و فقط یه قاب عکس داشتم که مامان هر روز با یه دستمال پاکش می کرد که گرد و غبار نشینه روش دخترکم عسلکم.... خوشگلم.... مامان هم چنان صدا میزد.... بیخیالم نمی شد..... چاره ای نبود.... جواب دادم بله مامانی بیدارم.... الان میام.... بر خلاف میلم صبحونه خوردم.... آماده شدم که برم مدرسه.... مامانم با هام همراه شد..... از زیر قرآن ردم کرد.... و برام صدقه داد..... چه ذوقی داشت.... همه‌ی تلاششو می کرد که احساس بی پدری نکنم..... ولی.... اینو الان که خودم مادر شدم می فهمم... اونروزا خیلی سرم نمی شد خلاصه راه افتادیم.... تو راه صحنه هایی می دیدم.... که همش واسه ی من آرزو بود.... درست حدس زدین.... بابا.... بچه های کلاس اولی یه دستشون تو دست باباشون بود و اون یکی دستشون تو دست مامانشون بیچاره مادرم.... هی سرمو بند می کرد که من نبینم و حواسم پرت بشه..... فاطمه جون.... مامان نیگا کن اون گنجشکه چقدر نازه... پروانه رو نگا چه پرای رنگارنگی داره منم بی تفاوت به حرفهای مامانم.... فقط به بچه‌ها خیره شده بودمو تو تصوراتم.... دست بابام رو گرفته بودم و می رفتم رسیدیم تو مدرسه...... جای قشنگی بود.... دیواراش رنگی بودند.... پر ازطرح و نقشهای قشنگ.... ولی نمی دونم چرا نمی تونستم.... خوشحال باشم.... جای خالیه بابا بد جوری احساس می شد چقدر بهش نیاز داشتم.... وقتی نگاه به اطرافم می کردم... دلم آتیش می گرفت دست خودم نبود.... آخه..... یه دختری خودش رو واسه باباش لوس می کرد اون یکی ژست می گرفت باباش ازش عکس بگیره یکی دیگه از بغل باباش جدا نمی شد و....و.....و.... ..... 🌹👇🌹👇🌹
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 در شانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۶ در روستای سراجه زاده شد. در سال ۱۳۵۲ به دبستان «روحانی» قم (نام قبلی: کریمی) وارد شد و از مهرماه سال ۱۳۵۶ تحصیلاتش را در مدرسه راهنمایی حافظ در شهر ادامه داد. سپس همراه خانواده‌اش به مهاجرت کرد و از مهرماه ۱۳۵۸ در مدرسه خیابانی مشغول به تحصیل شد. پخش اعلامیه‌های در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در سن حدود ده تا یازده سالگی ، دیدار با در بازگشت به ایران ، شرکت در انقلاب اسلامی در زمستان ۱۳۵۷ و شرکت در درگیری‌های از جمله اقدامات اوست. وی در بیست ششم شهریور ماه ۱۳۵۹ یک هفته پیش از اعلام رسمی آغاز جنگ و همراه نیروی مقاومت بسیج به جبههٔ اعزام شد. از آنجا که در روزهای نخستین از شرکت او در جلوگیری می‌شد، با تلاش‌هایی از جمله یک نفوذ به خط نیروهای دشمن، برای حضور در خط مقدم اجازه گرفت. وی در سی و یکم شهریور ماه از نخستین روزهای اعلام نظامی ارتش عراق همراه با محمدرضا شمس در جبهه نبرد حضور رسمی یافت. این دو، یک بار در هفته اول مهرماه شده و به بیمارستان ماهشهر اعزام شدند. چند روزی پس از با ترخیص از بیمارستان و بازگشت به جبهه و پایان دادن مجدد به مخالفت فرماندهان با حضورشان ، به خط مقدم اعزام شدند. امّا بار دیگر در بیست و هفتم مهرماه طی مقاومت در برابر حمله‌های دشمن دوباره شد. 🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 اولین در راه اجرای حکم مبنی بر اعدام سلمان رشدی ملعون پیش بود که جوانی لبنانی الاصل به نام در راه اجرای یکی از مهم‌ترین فرمان‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و برای به درک واصل کردن سلمان رشدی ملعون به رسید. مصطفی جوان لبنانی‌الاصلی که تبعه فرانسه بود را می‌توان اولین کسی دانست که برای اجرای فتوای تاریخی تلاش کرد. در سال 1347 هجری شمسی در کشور گینه کوناکری و در خانواده‌ای لبنانی متولد شد . نزدیکان از مهربانی، تخلق به اخلاق اسلامی، جد و جهد در تبلیغ تفکر اسلامی، علاقه عجیبش به و اشتیاق وصف ناشدنی و فراوانش برای پیوستن به لشکریان بسیجی، خاطرات فراوانی به یاد دارند. در سال 1362 به کشور لبنان سفر می‌کند، کشوری که حدود یک سال از اشغال نظامی بخش‌های عمده‌ای از آن توسط اشغالگران صهیونیست می‌گذشت. حرکت از سرزمین به موطن ، خود حرکتی پر رمز و راز در جغرافیای آفرینش حماسه هاست، گو اینکه ایران و جنوب لبنان، سدره المنتهای عالمند که برتارک تاریخ می درخشد، با اینکه در همان ایام جوانی در موطن اصلی خود گینه کوناکری با افکار آشنا شده بود. اما از وقتی که به سرزمین گام نهاد، شوری دیگر یافت، در اوج دلداگی به بود که امامش پرکشید و او اینکه عشق به و عشق به را در عشق به جستجو می کرد. ... 🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
پادکست تخته‌سیاهسنگر _ قسمت اول.mp3
زمان: حجم: 15.49M
🎙️ حمید کثیری ‌ توی دلِ روزهایی که اضطراب و بی‌قراری توی فضا موج میزنه، بعضی جاها باید باشن که پناه باشن؛ نه فقط از خمپاره و آژیر، بلکه از دل‌تنگی و ترس و آشفتگی. "سنگر" همون جاییه که توش قراره درباره‌ی وطن، خونه، خانواده، بچه‌ها و حال دلمون حرف بزنیم. جایی برای فکر کردن به اینکه چطور می‌شه حتی توی دلِ جنگ، هنوز تربیت کرد، آرامش ساخت و پُشتِ هم وایساد. سنگر رو تا آخر گوش بدید و اگه دلتون خواست، برامون از حال و هوای خودتون بگید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4