بلاگرها
▪️11 راه ساده برای تقویت فن بیان ▪️قسمت دوم: هنگام خوانش متن، صدای خود را ضبط کنیم 5️⃣ ▪️با افتخار د
▪️11 راه ساده برای تقویت فن بیان
▪️قسمت دوم#کارگاه: ظبط صدای خودمان
6️⃣
▪️با افتخار در پیام رسان ایرانی ایتا هستیم
▪️آموزش رسانه بلاگرها | @beloggers
بلاگرها
▪️11 راه ساده برای تقویت فن بیان ▪️قسمت دوم#کارگاه: ظبط صدای خودمان 6️⃣ ▪️با افتخار در پیام رسان ایر
▪️11 راه ساده برای تقویت فن بیان
▪️قسمت دوم#کارگاه: ظبط صدای خودمان
▪️متن زیر را که برگرفته از داستان دختر شینا به قلم بهناز ضرابی زاده را در صورت صلاحدید ویرایش کنید و بخوانید و در اینجا ارسال کنید:
❇️آموزش فن بیان و گویندگی
بچهها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند،
بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم.
گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم.
بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت.
دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد.
بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید.
7️⃣
▪️با افتخار در پیام رسان ایرانی ایتا هستیم
▪️آموزش رسانه بلاگرها | @beloggers