🌸 #میلاد_امام_حسن_مجتبی علیه السلام 💐اسم تو نمک سفره‌ی پدریم 💐ای کریم دو عالم سید بن کریم 🎙 سیدرضا نریمانی #بنات_المهدی_پردیس https://eitaa.com/amerinepardis به آمرین پردیس بپیوندید💖 👇👇👇 @amerinepardis

#انسان_شناسی ۶۴ #استاد_شجاعی ✖️ چند سال لازم است، تا من به کمال برسم ؟ ✖️ چند سال دیگر، اگر بیاموزم و تمرین کنم، یک انسانِ کامل خواهم بود؟ ✖️ چند سالِ دیگر، علوم به نهایتِ مختلف اکتشافات و اثرگذاری می‌رسند؟! #بنات_المهدی_پردیس https://eitaa.com/amerinepardis به آمرین پردیس بپیوندید💖 👇👇👇 @amerinepardis

#یادت_باشد #قسمت‌هفتاد 🌿﷽🌿 🌻در روز آخر سفر اصلا حال خوشی نداشتم،سردرد عجیبیبه سراغم آمده بود. تازه از حرم به هتل برگشته بودیم که به حمید گفتم: 🍎این سردردخیلی اذیتم میکنه،بی زحمت از داروخونه برام قرص مسکن بگیر. آن قدر حالم بد بود که به اسم قرصی گرفته بود دقت نکردم،هر روز دو بار قرص می خوردم ولی حالم بدتر می شد. با خودم گفتم: قرص هم قرص های قدیم! 🌷وقتی رسیدیم قزوین تازه متوجه شدم داستان از چه قرار است،متصدی داروخانه به خاطر مراجعات زیاد به اشتباه قرص بیماری های عفونی را به جای قرص مُسکن به حمید داده بود! ❤️خانه ما در کوچه ای بود که یک سمت آن به خیابان نواب وسمت دیگرش به خیابان هادی آباد منتهی می شد،اکثر خانه ها یک یا دو طبقه بودند. خانه هایی قدیمی که اکثرشان بوی ناب غذاهای اصیل ایرانی از قرمه سبزی گرفته تا آبگوشت تا هفت خانه آن طرف تر می پیچید،بویی که هوش از سرم آدم می برد. 💐حمید تنها پاسدار ساکن این کوچه بود،برای همین خیلی تاکید می کرد حواسمان به حرف ها ورفتارمان باشد. انتظار داشت چون ما نمونه یک خانواده پاسدار هستیم باید مراقب رفتارمان باشیم،می گفت: 🌺نکنه بلند بلند حرف بزنی کسی صداتو از پنجره کوچه بشنوه،وقتی آیفون رو جواب میدی آروم حرف بزن،از دست من عصبانی شدی با نگاهت عصبانیتت رو برسون،صداتو نبر بالا که کسی بشنوه. صدای تلویزیون ما همیشه روی پنج بود،تا حدی در منزل آرام صحبت می کردیم که صاحب خانه خیلی از اوقات فکر میکرد ما خانه نیستیم. 🌹بعد از برگشت در حال جابجا کردن وسایل سفر مشهد بودم که صدای حاج خانم کشاورز زن صاحب خانه را دم پله ها شنیدم: مامان فرزانه،یه لحظه میای دخترم از لفظ مامان گفتنش هم متعجب شده بودم و هم خنده ام گرفته بودم، برایمان یک ظرف غذا آورده بود،به من گفت: مامان جان،خسته راهید گفتم براتون ناهار بیارم. تشکر کردم و بعد از گرفتن غذا به خانه برگشتم. به حمید گفتم: شنیدی حاج خانم منو چی صدا کرد؟غذای امروزمونم که رسید. حمید در حالی که که به غذا ناخنک می زد گفت: 🌸آره شنیدم بهت گفت مامان،خیلی خوشم اومد،این نشونه محبت این زن وشوهر به ماست،مونده بودم کیه که به تو بگه مامان فرزانه؟!تو که خودت بچه ای! سر سفره که نشستیم یاد زرشک پلو با مرغی افتادم که روز اول زندگی بعد از مراسم عروسی خانه خودمان پخته بودم. بعد از آن چند وعده غذایی که از مراسم تالار اضافه مانده بود را خوردیم که اسراف نشود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 #بنات_المهدی_پردیس https://eitaa.com/amerinepardis به آمرین پردیس بپیوندید💖 👇👇👇 @amerinepardis

بزرگترین محفل قرآنی جهان تا آخرین نفس میگم یاحسن (ع) ورزشگاه آزادی مملو از میهمانان امام حسن(ع) #بنات_المهدی_پردیس https://eitaa.com/amerinepardis به آمرین پردیس بپیوندید💖 👇👇👇 @amerinepardis

📝 # خلاصه #چهل_منزل زیارت عاشورا به سوی ظهور تدبری کوتاه بر زیارت عاشورا 💚 روز سی و یکم 💚 #چهل_منزل۳۱ #چهل_منزل #تدبر_در_زیارت_عاشورا #استاد_علی_صبوحی #بنات_المهدی_پردیس https://eitaa.com/amerinepardis به آمرین پردیس بپیوندید💖 👇👇👇 @amerinepardis

فراز شانزدهم دعای افتتاح: اللّٰهُمَّ أَعِزَّهُ وَأَعْزِزْ بِهِ، وَانْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ، وَانْصُرْهُ نَصْراً عَزِيزاً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، وَاجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً . اللّٰهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَسُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتَّىٰ لَايَسْتَخْفِىَ بِشَىْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 خدایا، توانمندش بدار و به دیگران توسط او توانمندی بده و یاری‌اش کن و به دیگران از سوی او یاری ده و یاری‌اش ده، یاری پیروزمندانه و پیروزی آسان برایش بگشا و از پیش خود برای او سلطنتی پیروزی آفرین قرار ده. خدایا، به وسیله او دینت و روش پیامبرت را آشکار کن تا چیزی از حق، از ترس احدی از مردم پنهان نماند 💚 #بنات_المهدی 💚 🇮🇷 @benatalmahdi🇮🇷