ای راحتِ دل،قرار جانها برگرد
درمانِ دلِ شکسته ما،برگرد
ماندیم در انتظارِ دیدار،ای داد
دلها همه تنگِ توست آقا برگرد...
🍃🌷الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌷🍃
💠 آیتالله بهجت (ره) :
🌷از گناه ما و بهخاطر اعمال ماست
که امام زمان(عج)، هزار سال در
بیابانها در به در و خائف است.
📚در محضر بهجت، ج۲، ص۴۴
@beneshanHa
هدایت شده از HDAVODABADI
خواب من چپه؟!
اواخر دی 1365
جبهه مهران – ارتفاعات قلاویزان
یک شب خواب جالبی برای"سیدمجید طحانی" مسئول دسته و دو معاون او "ستار امینی" و "محمد جوهری" دیدم. به اصرار طحانی، خواب را برایشان تعریف کردم:
"همه نیروها تجهیزات بسته، آماده حرکت به سوی خط مقدم بودند. وانتهای تویوتا، پشتسر یکدیگر منتظر سوار شدن نیروها بودند که ناگهان غرش هواپیما همه را هراسان به هرسو دواند. من هم به طرف تپهای رفتم که در سوی دیگر جاده بود. ناگهان راکتی به ماشینی که شما بر آن سوار بودید اصابت کرد و هر سه نفرتان (جوهری، طحانی، امینی) داغان شدید."
جوهری خندید و گفت:
- مگه اینکه توی خواب ببینی.
گفتم: "حالا صبر کن، میبینیم. اگه سه تاییتون داغون نشدید و دسته یتیم نشد، هرچی خواستی به من بگو."
عصر دوشنبه 6 بهمن
عملیات کربلای 5
شلمچه - سه راه مرگ
جوهری با عصبانیت به طرف سنگر ما آمد. چهرهاش برافروخته و سرخ بود. به من که رسید، با داد و فریاد گفت:
- بگم ایشاالله خدا چیکارت کنه ... آخه اون چه خوابی بود واسه ما دیدی لامصب؟
قضیه را که جویا شدم، گفت:
- با سیدمجید طحانی و ستار امینی توی سنگر نشسته بودیم و صحبت میکردیم. خواستیم بریم خاکریز عقبی که طحانی به شوخی گفت: "بالاغیرتاً چندمتر از همدیگه فاصله بگیریم تا خواب داودآبادی تعبیر نشه."
هنوز چند قدمی نرفته بودیم که یه خمپاره صاف خورد بغلمون. من چیزیم نشد، ولی طحانی دستش ترکش خورد و امینی هم یه ترکش خورد توی پهلوش.
برای این که کم نیاورم، با خندهای تلخ به جوهری گفتم:
- ناراحت نباش ... اون از طحانی و امینی، ولی تو هم باید یه چیزیت بشه. یادته بهت گفتم دسته یتیم میشه؟ حالا صبر کن نوبت تو هم میرسه.
با عصبانیت گفت: "ایشاالله یه خمپاره شصت بیاد توی سنگرتون و عمل نکنه، ولی صاف بخوره توی کله¬ تو یکی، تا دیگه از این خوابا واسه کسی نبینی. دیگه کور خوندی. خواب زن چپه."
و از سنگر بیرون رفت.
ساعتی بعد علی دوان دوان به سنگر آمد. درحالی که با صدای بلند میخندید، گفت: بگو چی شده؟
گفتم: دیگه کی شهید شده؟
گفت: "کسی شهید نشده؛ داشتم میرفتم طرف سنگر پست امداد که دیدم جوهری رو آوردن. یه ترکش خورده بود توی کتفش. گفت که بهت بگم: خدا نکنه دستم بهت برسه لامصب."
حالا دیگر جدی جدی دسته سه یتیم شده بود و هیچکس نبود که مسئولیت آن را قبول کند.
(ستار امینی متولد 1348، آن لحظه مجروح شد، ولی ترکش توی پهلوش خورده و رفته بود توی شکمش و در رراه شهید شد. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه 29 ردیف 23 شماره 5)
عکس: سیدمجید طحانی، داودآبادی، محمد جوهری
حمید داودآبادی
@hdavodabadi
#ماجرای_عبا_و_انگشتر_آقا
روز عید قربان که آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون،سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر گرفت و یک عبا را و به آقا گفت:آن انگشتر را بدهید که خیلی باهاش نمار شب خوانده اید.وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم،سردار سلیمانی رفت داخل قبر.عبای آقا را پهن کرد.مقداری تربت کربلا آورده بود.آن را روی عبا پخش کرد.بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر زبان بابا.من و سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم.آنجا هم خیلی سعید بی تابی میکرد.رفت پایین توی قبر و به زور از بابا جدایش کردیم.سردار سلیمانی و دکتر قالیباف هم خیلی متأثر بودند.عبا را دور بابا پیچیدند و…تمام شد!
به ما اجازه ندادند بالای سر قبر بمانیم و ببینیم که دارند خاک میریزند روی بابا...
#شهید_احمد_کاظمی
✅ @beneshanHa
🌹یازهرا🌹