گاهی یک حدیث یا جملهی قشنگ
که پیدا می کرد ؛ با ماژیک مینوشت
رویِ کاغذ و میزد به دیوار !
بعد در موردش باهم حرف میزدیم
و هرچی ازش فهمیده بودیم میگفتیم
آن جمله هم میماند روی دیوار
و تویِ ذهنمان ...
[ به نقل از همسر شهید ]
#ازدواج_موفق
#سبک_زندگی_اسلامی
#شهید_مهدی_زین_الدین
✅ @beneshanha
🌹 یازهرا 🌹
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش هنگام ازدواج همانقدر که به وعده دیگران اعتماد داشتیم، به وعده او هم اعتماد میداشتیم!
🎙 استاد راجی
#سبک_زندگی_اسلامی
#ازدواج
✅ @beneshanha
🌹یازهرا🌹
#آیت_الله_حائری_شیرازی
اگر میخواهید بچهتان را مسلمان تربیت کنید، او را شاکر تربیت کنید. او را طوری تربیت کنید که اگر کسی یک لیوان آب به دستش داد، آن را به رسمیت بشناسد و نگوید: «وظیفهاش بود!». اگر کسی سنگی را از جلوی پایش برداشت یا یک قدم عقب رفت و گفت: تو برو، یا کمترین خدمتی به او کرد، یادش نرود و از آن یاد کند.
خدا این صفت را دوست دارد؛ میگوید: اینکه این بنده، خدمت این شخص را به رسمیت شناخت و از آن تشکر کرد، صفت خوبی است. چون اگر بفهمد من چه نعمتهایی به او دادهام، از من هم تشکر میکند. ممکن است امروز کسی منتقد خدا باشد و فردا بندۀ خوبی شود؛ چون متوجه نیست. آن کسی که شکور است، بالأخره بیدار میشود و به یاد نعمتهای خدا میافتد و بیتاب میشود و آن کسی که ناشکر است و هر کاری که برایش میکنی، میگوید: وظیفهاش بود، یک روز همین حرف را نسبت به خدا هم میزند.
#تربیت_فرزند
#سبک_زندگی_اسلامی
@beneshanha
🌹یازهراۜ 🌹
#آیت_الله_مصباح_یزدی
✅ ما را رها نمی کنند....
تقریباً ۴۵ دقیقهای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاجآقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاجخانم هم نبودند. احوالپرسی همیشگی و خوشوبشی کردیم. حاجآقا از من خواستند چیزی برایشان بیاورم.
میخواستند بگویند متکا را بیاور که کلمهاش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم.
سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقهای سکوت شد. رو کردند به من و بغضآلود و با صدای لرزان گفتند: « آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش میرود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟»
آن بغض سنگین اشک شد و کمکم از چشمانشان سرازیر شد. این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟»
فکر میکردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند. «به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند.
نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوبلباسی. عطرهای دمدستیشان را آنجا میگذاشتند. صدای اذان شان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغضشان ترکید. به پهنای صورت اشک میریختند.
گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر میکنم این «علی علی» گفتنهای ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتنها ما را رها نمیکند. ما را ول نمیکنند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش میآیند و جواب این «علی علی» گفتنها را میدهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری میکنند.»
بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمانمان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم... بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید میدانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمانمان را امانت دهیم. این علی علی گفتنها آنجا کار خودش را میکند.»
✍ نوه ی آیت الله مصباح یزدی
#سبک_زندگی_اسلامی
#ابد_در_پیش_داریم
#امیرالمؤمنین
هدیه به آقا امیرالمؤمنین علیه السلام صلوات🌷
@beneshanha
💚🌹یاعلی🌹💚