eitaa logo
نشان از بی نشان ها
510 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🔷 ... 📢آیت الله کربلایی سید احمد نجفی حفظه الله تعالی: یک شعری دارد فؤاد_کرمانی در باب امام حسین علیه السلام که مضمون هم هست که معنی و شعر اینست که : حسین جان تو آنی که سعید را شقی و شقی را سعید میکنی، باب تو اینست. سعید کیست،چطور سعید، می شود!؟ کسی است که به بالای میرسد ولی در کار امام حسین یک تأمل بیارد، یک گیری بدهد! در هر مرتبه ای از باشد، خداوند ذاتش را برمیگرداند به !! باب امام حسین اختصاصی است، خداوند مکانی ساخت برای مردم بنام مسجد!! مکانی و دارای و قوانین هست که رعایت آن احکام است، مثل انسانی که جُنُب است یا حائض است یا است یا نیست و...حق ورود به را ندارد. اما امام حسین بنایی ساخت به اسم و در رو باز کرد و گفت همه بیایین!! بخاطر همینه که باب امام حسین شلوغه،اگر میخواهید به برسید از سمت امام وارد بشید سریعترین و ایمن ترین راه است. ... ✅ آسمانی شوید 👇 👇 👇 http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748 🌹 یازهرا 🌹
🌼پــر کــشیـدی بــه #آسـمـان امـــا 🍃تآ کـجـآ رفـتهـ ای نـمیـدآنـم 🌼لـحـظـهـ هـآی زیــارت #اربــآب 🍃التـمـآس دعـآ #سعـید جـآنـم.... #شهیدسعیدبیاضےزاده #روزتون_شهدایی ✅ @beneshanHa
🌹 شهیدی که گوشتش بدست ضد انقلاب خورده شد... 🌹شهید احمدوکیلی که با پیروزی انقلاب نام مستعار را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود. حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را میطلبید. در اردیبهشت سال 59 و درجریان عملیات آزادسازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت می کرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهائی برسر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است... بعد از مجروحیت و اسارت سعید، دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد: "حدود یك سال و چندی كه دردست کومله اسیر بودم همان اول اسارت كه به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنه‌های هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ كردند و برادران دیگر را هم نعل كوبیدند و با اراجیف و فحاشی براین عملشان شادمانی میکردند. بعد از 18 روز قرار شد ما را به سبك دموكراتیك و آزادانه!! محاكمه و دادگاهی كنند. روزدادگاه فرا رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را كه همان اوایل انقلاب فراركرده بود شناختم و محاكمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محكومین مشخص بود - دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حكم هم مشخص، عده‌ای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محكوم شدیم. حكم ما كه اعداممان قسطی بود بصورت كشیدن ناخن‌ها، بریدن گوشت‌های بازو و پاها، زدن توسط كابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و تمامی اینها بی چون و چرا اجراء می شد كه آثارش بخوبی در بدنم مشخص است. مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را كومله نیز اجرا می كرد با این تفاوت كه قربانی‌ها دراینجا جوانان اسیر ایرانی بود. عروسی دختر یكی از سركردگان بود پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی كنید تا به خانه شوهر بروم، دستور داده شد قربانی‌ها را بیاورند. ۱۶ نفر از مقاوم ترین بچه‌های سپاه و بسیج و ارتش و دو روحانی را كه همه جوان بودند، آوردند و تك تك از پشت؛ سر بریدند. این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله می كردند. بله، بزرگترین جرم همگی ما این بود كه میخواستیم دست اینان را از سر مردم مظلوم و مسلمان كُرد آن منطقه كوتاه کنیم. سعید 75 روز زیر شكنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل كوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محكوم به شكنجه مرگ شد بلكه اعتراف كند. اولین كاری كه كردند هر دو دستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه كردن هایشان بخاطر این بود كه مدت بیشتری بتوانند شكنجه كنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شكنجه بود به این معنی كه مدتی می گذرد تا پوست‌های نو جانشین سوخته‌ شده و آن وقت همان پوست‌های تازه را می کندند كه درد و سوزندگی‌اش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع می شود و تازه آن وقت نوبت آب نمك است كه با همان جراحات داخل دیگ آب نمك می‌اندازند كه وصفش گذشت. تمام این مراحل را سعید وكیلی با استقامتی وصف‌ناپذیر تحمل كرد ولب به سخن نگشود. او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه می كرد. استقامت این جوان آن بی‌رحم‌ها را بیشتر جری می كرد او كه دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید كه خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگی‌ام تنها برای تو باشد و بس... خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محكوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز كردند و پس از آنكه با نمك مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش كه زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاكر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان كه حتی از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما كه هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند. روحش شادو یادش گرامیباد😭 راوی: آقا بالا رمضانی برای کودکانمان داستانهایی بگوییم که بیدار شوند نه اینکه بخوابند... مراقب باشیم جای شهید و جلاد عوض نشود.... از شهدا شرمنده ایم😭😭😭😭😞😞 این انقلاب با خون به دست ما رسیده است مباد که شرمنده خونشان باشیم شادی روح پاک این شهید صلوات🌷 @beneshanHa 🌹یازهرا 🌹