🔸 فرش اصیل ایرانی را وسط اتاق پهن کرده است، وسط قالی یک #قرآن 📖 گذاشته !!
همه در فکر این اند که هدفش از این کار چیست ؟!
❌ کمی قدم می زند و می پرسد : چه کسی می تواند قرآن را از وسط این قالی بردارد ؟!
- همه متعجب پاسخ می دهند : خب همه ما می توانیم !!
❌ می پرسد : چطور ؟!
-یکی بلند می شود و با کفش👞 می رود روی قالی و قرآن را برمی دارد و می گوید : اینطور !!!
❌ می پرسد : بدون پا گذاشتن روی قالی چطور می شود قرآن را برداشت ؟!
-یکی گفت با تکان دادن قالی ، یکی دیگر گفت با عصا ، دیگری هم زانویش را گذاشت روی زمین و دستش روی قالی ولی نشد که نشد !!! ☹️
⛔️ بلند شد و رفت کنار قالی... روی پایش نشست و آرام قالی را لوله کرد تا رسید وسط قالی و آن وقت بدون هیچ دردسری قرآن را برداشت !!
📌 گفت : اینطور باید اسلام ☪️ را از میان ایرانیان 🇮🇷برداشت ، آرام و نرم ، بدون هیچ جنگ و دردسری !!! 😞
📌 گفت : 👈برای شکست #ایرانی ها، برای شکست #مسلمان ها باید عقیده را از میانشان برداشت، یعنی باید اسلام را از آنان گرفت، چگونه ؟! با برداشتن #قرآن ، با برداشتن #فرهنگ قرآن بصورت نرم و آهسته بدون هیچ جنگ و سر و صدایی !!!😔
🔸 وقالَ الرَّسولُ يا رَبِّ إِنَّ قَومِي اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا (سوره مبارکه فرقان، آیه 30) : و پیامبر (در قیامت) در محضر خدا شکوه می کند که پروردگارا! امت من، این قرآن را مهجور کردند..
🔸 نکند ما هم، من و تو هم جزء مهجورکنندگان قرآن باشیم... بخوانیم هر چقدر میتوانیم🌹
✅آسمانی شوید 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748
🌹یازهرا🌹
پاوه که بودیم #حاج_احمد صبحها بعد از نماز ما رو به ارتفاعات شهر میبرد و توی اون برف و یخبندان، باید از کوه بالا میرفتیم وقتی برمیگشتیم حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما میایستاد و به بچهها خسته نباشید میگفت و از اونها پذیرایی میکرد...
یکبار که در حال برداشتن خرما بودم، گفتم: مرسی برادر
گفت: چی گفتی؟
فهمیدم چه اشتباهی کردم گفتم: هیچی
گفتم: دست شما درد نکنه
گفت:گفتم چی گفتی؟
گفتم: برادر گفتم خیلی ممنون
دوباره گفت: نه اون اول چی گفتی؟
من که دیگه راه برگشتی نمیدیدم، گفتم خرما رو که تعارف کردین، گفتم مرسی...
گفت:بخیز!
سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل و برف ساعت ۸ صبح، واقعاً کار دشواری بود اما چارهای نبود باید اطاعت امر میکردم بیست متری که رفتم، دیگه نتونستم ادامه بدم انرژیام تحلیل رفته بود روی زمین ولو شدم و گفتم دیگه نمیتونم
حاج احمد گفت: باید بری
گفتم:نمیتونم #والله نمیتونم
بعد با ضربهای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم ظهر که همدیگر رو دوباره دیدیم، گفتم:حاج احمد اون چه کاری بود که شما با من کردی؟ مگه من چی گفتم؟ به خاطر یک کلمه برای چی منو زدین؟
گفت: ما یک رژیم #طاغوتی رو با فرهنگش بیرون کردیم ما خودمون #فرهنگ داریم، زبان داریم شما نباید نشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید به جای این حرفها بگو خدا پدرت رو بیامرزه....
#نقل از سردار مجتبی عسگری
#سردار_سرلشکر_پاسدار_جاوالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
...
✅ @beneshanha
🌷یازهرا🌷