eitaa logo
نشان از بی نشان ها
514 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
نشان از بی نشان ها: #خاطرات_شهید دوست داشت ایستاده شهید شود... چهره خاصی داشت، و من علّتش رو بعدها فهمیدم، قد بلندی داشت و چهارشانه بود،‌ با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست، همیشه آخرای نماز برای بچه‌ها شور می خوند و ما سینه می زدیم... #مهدی با یک شور خاصی می خوند: "شهِ با وفا ابوالفضل" خیلی قشنگ می خوند، و ما رو دیوونه می کرد که من بعدها فهمیدم چون چهره او شباهت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت به خاطر همین شباهتش وقتی برای ما می خوند ما رو بیشتر به شور می‌آورد، توی عملیاتها هم وقتی به چهره او نگاه می کردیم روحیه ما چند برابر می شد این اواخر مهدی با همان پای قطع شده باز هم به جبهه می اومد، همیشه می گفت: آدم نباید در مقابل این دشمن خوابیده شهید بشه دوست داشت ایستاده شهید بشه، بعدها هم شنیدم وقتی که ترکش خورده بود خودش رو گیر داده بود به سیم خاردارهای ارتفاعات کانی مانگا، می دونست که قراره شهید بشه، شنیدم که دستاشو پیچیده بود دورسیم خاردارها تا نیافته، و ایستاده شهید شد... #شهید_مهدی_خندان🌷 @beneshanHa 🌹یازهرا 🌹
نشان از بی نشان ها
ماندیم با کمی فاصله از هم. من هم خوابم می آمد.دیدم در نزدیکی دوستم خمپاره زدند.در من حالتی دست داد که عجیب بود.مثل اینکه چراغی مقابل چشم هایم روشن شد.نگاه کردم.فکر کردم که منور زدند. سنگرکاملاً روشن. سرم را بلند کردم منور را ببینم ولی این نور در یک لحظه بود! با خودم گفتم این است!؟ قلبم خبر داد که آن دوستم زخمی شده،یک مقدار خود را به طرف او کشاندم.با اسم او را خواندم.دیدم جوابی نمی آید. وقتی نزدیک شدم عطر عجیبی احساس کردم که برایم خیلی نا آشنا بود.هر چقدر او را صدا کردم جواب نمیداد. تا اینکه به نزدیکش رسیدم. بلند صدایش کردم. با سختی گفت:اینجا هستم،زخمی شده ام. گفتم از کدام قسمت زخمی شدی؟گفت از قسمت سر،من هیجان زده گفتم که پاشو برویم سرت را ببندند. دیدم گریه کرد.من عصبانی شده گفتم زود باش برویم سرت را ببندند. باز او گریه کرد و در همان حال گفت:وقتی جبهه می آمدی چه آرزویی داشتی؟ گفتم یک رزمنده چه آرزویی دارد؟ حتما شهادت است. گفت دیگر آرزويت چیست؟ من فکر کردم چه چیز می تواند باشد،چیزی به فکرم نرسید.یک دفعه نا خودآگاه گفتم : (عج) او بلند گریه کرد و دستم را گرفت و یک مقدار به جلو کشید(چشمم به تاریکی عادت نکرده بود)گفت من . گفتم چگونه به آرزویت رسیدی؟ گفت (عج)_آمدوسرم_رابست.!! دستم را به آرامی بردم و دست به سرش زدم.دیدم آری سرش را بسته اند! با دقت نگاه کردم دیدم مثل اینکه یک جراح متخصص چندین ساعت زحمت کشیده و سر او را اینطور منظّم بسته! من بلندش کردم و گفتم براتی، دیگه امام مهدی به تو چی گفت؟؟ با سختی حرف می زد و گفت:به من فرمود این زخم هاي شما را که می بندم موقّتی است.بعد از دو روز خواهی آمد. 🍃🌸خلاصه درست بعد از دو روز او شهید شد. اما ساعتی بعد در مقر نشسته بودیم که دوستان سؤال کردند: سَرش را چه کسی بسته بود؟ یک نفر بلند شد گفت من! به من حال عجیبی دست داد که واقعیت را بگويم؟! مثل اینکه به قلب من گذاشتند که حرف نزن. بعد از دو روز او شهید شد. من هم با خودم گفتم:ای کاش چنین حالتی در من ایجاد می شد. تا اینکه وقتی با بچه ها می رفتیم به جلو،خمپاره ای افتاد .... ادامه دارد ... 📚 کتاب بیا مشهد ، زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی 🆔 @Agamahmoodreza
____ ✨﷽✨ 🍃 الله الرحیم🍃 میدهم و ام خدا را به و را برای و محمد ( ص ) را به و علی ( ع ) را به و حسن ( ع ) و ( ع ) ( ع ) و محمد ( ص )و ( ع ) و ( ع ) و محمد ( ع ) و علی ( ع ) و ( ع ) و آل محمد موعود ( عج ) را و پیشوایان بر حق و اسلام بعد از ( ص ) از بیزارم و را دوست دارم . _________🌷_______________ °•°•📝 📝•°•° اولین من به شما راجع به است چیزی را که قیامت به آن می کنند نماز است سعی کنید در توانتان را سر بخوانید و قبل از شروع از خداوند منان حضور قلب و خضوع در نماز کنید. به همه شما می کنم همه این را می خوانید را بیشتر بیشتر بشناسید عشق بورزید بیشتر به قرآن داشته بیشتر دردهایتان را با درمان کنید کنید قرآن انیس و باشد نه دکورها و طاقچه های منزلتان است قرآن را قلبتان کنید. __________💔_______________ به و برادران عزیزم می کنم کاری نکنند که غربت فرزند (س) ( معظم رهبری ) را که ناله غریبانه فاطمه (س) بود به گوش همان طوری که امام خمینی ( ره ) به بودید و در های انقلاب حاضر و آماده از جان و و زندگی جهت چه بارورتر شدن تنومند اسلام که 1400 پیش بدست خاتم پیغمبران بن عبدالله ( ص ) کاشته و با خون زهرا( ) بین درب و و عرق خون آلود حیدر ، جگر امام حسن ( علیه السلام ) در میان ، بدن پاره پاره و بریده ابی عبدالله ( علیه السلام ) و جاری شده از شهدای و کربلای ایران شد ،باشند ... ............ @alaamddar
🔺 🔸ظرف های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه. وقتی می رفتم آنها را بشورم، می دیدم همونجا در آشپزخانه وایساده، به من می گفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش». بهش گفتم: مهدی مگر چقدر ظرفه؟ در جواب گفت: هر چی هم که هست با هم می شوریم. 🔹یک روز خانواده مهدی منزل ما مهمون بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخونه چیزی بیارم. وقتی اومدم، دیدم همه نصف غذاشون رو خوردند، ولی مهدی دست به غذاش نزده تا من برگردم. 🌷 🔰فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب علیه السلام 🍂شهادت : ۶۳/۸/۲۷ - سردشت 💠سالروز شهادت شهیدان و زین الدین گرامی باد.
✳ امام زمان لحظه‌ای از نيروسازی غافل نیست؛ از لشکرش جا نمانیم! 🔻 (ع)، مدام به فكر و و بود. و با نامه به شهرهای مختلف و سفرهای خود و با زندگی ساده و انفاق‌های خود، سعی در جذب و تأليف قلوب و تربيت و پرورش آنان داشت. او دو سال پيش از مردن معاويه، در «منا»، جمعی بالغ بر هزار نفر از صحابه و تابعان را گرد آورد و تمامی فضايل را به همراه ويژگی‌های دشمنان آنان، از بر آنان خواند. آن حضرت در دوره‌ی يزيد، در سفر خود از مكه به كربلا، از سياست جذب نيرو چشم نپوشيد و افرادی همچون زهير و حرّ را جذب نمود. 🔸 (ع) فرزند حسين (ع) نيز در ميان ما و در حال تلاش و است و لحظه‌ای از اين مهم غافل نيست: «ان يكون صاحبكم المظلوم، المجحود حقه، صاحب هذا الامر يتردد بينهم و يمشي في اسواقهم و يطأ فرشهم و لايعرفونه حتي يأذن الله له ان يعرّفهم نفسه» صاحب اين امر... در ميان آنان راه می‌رود، در بازارهايشان رفت‌وآمد می‌كند. روی فرش‌هايشان گام برمی‌دارد؛ ولی او را نمی‌شناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفی كند. در جلد دوم موسوعه‌ی امام مهدی (تأليف شهيد محمد صدر) داستان‌هايی شنيدنی و موثق در اين باره آمده است. 📚 از کتاب 📖 صفحات ۱۶ و ۱۷ 👤 🙏 @beneshanha 🌹 یازهرا🌹