نشان از بی نشان ها:
#خاطرات_شهید
دوست داشت ایستاده شهید شود...
چهره خاصی داشت، و من علّتش رو بعدها فهمیدم، قد بلندی داشت و چهارشانه بود، با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست، همیشه آخرای نماز برای بچهها شور می خوند و ما سینه می زدیم...
#مهدی با یک شور خاصی می خوند: "شهِ با وفا ابوالفضل"
خیلی قشنگ می خوند، و ما رو دیوونه می کرد که من بعدها فهمیدم چون چهره او شباهت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت به خاطر همین شباهتش وقتی برای ما می خوند ما رو بیشتر به شور میآورد، توی عملیاتها هم وقتی به چهره او نگاه می کردیم روحیه ما چند برابر می شد این اواخر مهدی با همان پای قطع شده باز هم به جبهه می اومد، همیشه می گفت: آدم نباید در مقابل این دشمن خوابیده شهید بشه دوست داشت ایستاده شهید بشه، بعدها هم شنیدم وقتی که ترکش خورده بود خودش رو گیر داده بود به سیم خاردارهای ارتفاعات کانی مانگا، می دونست که قراره شهید بشه، شنیدم که دستاشو پیچیده بود دورسیم خاردارها تا نیافته، و ایستاده شهید شد...
#شهید_مهدی_خندان🌷
@beneshanHa
🌹یازهرا 🌹
نشان از بی نشان ها
ماندیم با کمی فاصله از هم.
من هم خوابم می آمد.دیدم در نزدیکی دوستم خمپاره زدند.در من حالتی دست داد که عجیب بود.مثل اینکه چراغی مقابل چشم هایم روشن شد.نگاه کردم.فکر کردم که منور زدند.
سنگرکاملاً روشن. سرم را بلند کردم منور را ببینم ولی این نور در یک لحظه بود!
با خودم گفتم این #چه_نوری است!؟
قلبم خبر داد که آن دوستم زخمی شده،یک مقدار خود را به طرف او کشاندم.با اسم او را خواندم.دیدم جوابی نمی آید.
وقتی نزدیک شدم عطر عجیبی احساس کردم که برایم خیلی نا آشنا بود.هر چقدر او را صدا کردم جواب نمیداد.
تا اینکه به نزدیکش رسیدم. بلند صدایش کردم.
با سختی گفت:اینجا هستم،زخمی شده ام.
گفتم از کدام قسمت زخمی شدی؟گفت از قسمت سر،من هیجان زده گفتم که پاشو برویم سرت را ببندند.
دیدم گریه کرد.من عصبانی شده گفتم زود باش برویم سرت را ببندند.
باز او گریه کرد و در همان حال گفت:وقتی جبهه می آمدی چه آرزویی داشتی؟
گفتم یک رزمنده چه آرزویی دارد؟ حتما شهادت است.
گفت دیگر آرزويت چیست؟ من فکر کردم چه چیز می تواند باشد،چیزی به فکرم نرسید.یک دفعه نا خودآگاه گفتم :
#دیدارحضرت_مهدی(عج)
او بلند گریه کرد و دستم را گرفت و یک مقدار به جلو کشید(چشمم به تاریکی عادت نکرده بود)گفت من #به_آرزویم_رسیدم.
گفتم چگونه به آرزویت رسیدی؟
گفت #مهدی(عج)_آمدوسرم_رابست.!!
دستم را به آرامی بردم و دست به سرش زدم.دیدم آری سرش را بسته اند!
با دقت نگاه کردم دیدم مثل اینکه یک جراح متخصص چندین ساعت زحمت کشیده و سر او را اینطور منظّم بسته!
من بلندش کردم و گفتم براتی، دیگه امام مهدی به تو چی گفت؟؟
با سختی حرف می زد و گفت:به من فرمود این زخم هاي شما را که می بندم موقّتی است.بعد از دو روز #پیش_شهدا خواهی آمد.
🍃🌸خلاصه درست بعد از دو روز او شهید شد.
اما ساعتی بعد در مقر نشسته بودیم که دوستان سؤال کردند: سَرش را چه کسی بسته بود؟
یک نفر بلند شد گفت من!
به من حال عجیبی دست داد که واقعیت را بگويم؟!
مثل اینکه به قلب من گذاشتند که حرف نزن.
بعد از دو روز او شهید شد.
من هم با خودم گفتم:ای کاش چنین حالتی در من ایجاد می شد.
تا اینکه وقتی با بچه ها می رفتیم به جلو،خمپاره ای افتاد ....
ادامه دارد ...
📚 کتاب بیا مشهد ، زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی
🆔 @Agamahmoodreza
#زندگينامه_جانباز_شهيد_سید_مجتبی_علمدار
____
✨﷽✨
🍃 #بسم الله #الرحمن الرحیم🍃
#شهادت میدهم و #پسندیده ام خدا را به #پروردگاری و #اسلام را برای #دینداری و محمد ( ص ) را به #پیغمبری و علی ( ع ) را به #امامت و حسن ( ع ) و #حسین ( ع ) #علی ( ع ) و محمد ( ص )و #جعفر ( ع ) و #موسی ( ع ) و محمد ( ع ) و علی ( ع ) و #حسن ( ع ) و #قائم آل محمد #مهدی موعود ( عج ) را #امام و پیشوایان بر حق و #رهبران اسلام بعد از #پیغمبر ( ص ) از #دشمنانش بیزارم و #دوستانشان را دوست دارم .
_________🌷_______________
°•°•📝 #وصیت_نامه 📝•°•°
اولین #وصیت من به شما راجع به #نماز است چیزی را که #فردای قیامت به آن #رسیدگی می کنند نماز است #پس سعی کنید در #حد توانتان #نمازهایتان را سر #وقت بخوانید و قبل از شروع #نماز از خداوند منان #توفیق حضور قلب و خضوع در نماز #طلب کنید.
به همه شما #وصیت می کنم همه #شمائیکه این #صفحه را می خوانید #قرآن را بیشتر #بخوانید بیشتر بشناسید #بیشتر عشق بورزید بیشتر #معرفت به قرآن داشته #باشید بیشتر دردهایتان را با #قرآن درمان کنید #سعی کنید قرآن انیس و #مونستان باشد نه #زینت دکورها و طاقچه های منزلتان #بهتر است قرآن را #زینت قلبتان کنید.
__________💔_______________
به #دوستان و برادران عزیزم #وصیت می کنم کاری نکنند که #صدای غربت فرزند #فاطمه (س) ( #مقام معظم رهبری ) را که #همان ناله غریبانه فاطمه (س) #خواهد بود به گوش #برسد همان طوری که #زمان امام خمینی ( ره ) #گوش به #فرمان بودید و در #صحنه های انقلاب حاضر و آماده #ایثار از جان و #مال و زندگی جهت #هر چه بارورتر شدن #درخت تنومند اسلام #ناب که 1400 #سال پیش بدست #توانای خاتم پیغمبران #محمد بن عبدالله ( ص ) کاشته #شده و با خون #فاطمه زهرا( #علیهاالسلام) بین درب و #دیوار و عرق خون آلود #پیشانی حیدر ، جگر #پاره امام حسن ( علیه السلام ) در میان #تشت ، بدن پاره پاره و #رگ بریده #حلقوم ابی عبدالله ( علیه السلام ) و #خونهای جاری شده از #ابدان شهدای #کربلا و کربلای ایران #آبیاری شد ،باشند #نگذارید...
.......#ادامه_دارد.....
@alaamddar
🔺 #همسرداری
🔸ظرف های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه. وقتی می رفتم آنها را بشورم، می دیدم همونجا در آشپزخانه وایساده، به من می گفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش». بهش گفتم: مهدی مگر چقدر ظرفه؟ در جواب گفت: هر چی هم که هست با هم می شوریم.
🔹یک روز خانواده مهدی منزل ما مهمون بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخونه چیزی بیارم. وقتی اومدم، دیدم همه نصف غذاشون رو خوردند، ولی مهدی دست به غذاش نزده تا من برگردم.
🌷 #شهید_مهدی_زین_الدین
🔰فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب علیه السلام
🍂شهادت : ۶۳/۸/۲۷ - سردشت
💠سالروز شهادت شهیدان #مهدی و #مجید زین الدین گرامی باد.
✳ امام زمان لحظهای از نيروسازی غافل نیست؛ از لشکرش جا نمانیم!
🔻 #حسين (ع)، مدام به فكر #جذب_نيرو و #تربيت و #سازندگی بود. و با نامه به شهرهای مختلف و سفرهای خود و با زندگی ساده و انفاقهای خود، سعی در جذب و تأليف قلوب و تربيت و پرورش آنان داشت. او دو سال پيش از مردن معاويه، در «منا»، جمعی بالغ بر هزار نفر از صحابه و تابعان را گرد آورد و تمامی فضايل #اهل_بيت را به همراه ويژگیهای دشمنان آنان، از #قرآن بر آنان خواند. آن حضرت در دورهی يزيد، در سفر خود از مكه به كربلا، از سياست جذب نيرو چشم نپوشيد و افرادی همچون زهير و حرّ را جذب نمود.
🔸 #مهدی (ع) فرزند حسين (ع) نيز در ميان ما و در حال تلاش و #نيروسازی است و لحظهای از اين مهم غافل نيست: «ان يكون صاحبكم المظلوم، المجحود حقه، صاحب هذا الامر يتردد بينهم و يمشي في اسواقهم و يطأ فرشهم و لايعرفونه حتي يأذن الله له ان يعرّفهم نفسه» صاحب اين امر... در ميان آنان راه میرود، در بازارهايشان رفتوآمد میكند. روی فرشهايشان گام برمیدارد؛ ولی او را نمیشناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفی كند. در جلد دوم موسوعهی امام مهدی (تأليف شهيد محمد صدر) داستانهايی شنيدنی و موثق در اين باره آمده است.
📚 از کتاب #عاشورا_و_انتظار
📖 صفحات ۱۶ و ۱۷
👤 #مسعود_پورسیدآقایی
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
✅ @beneshanha
🌹 یازهرا🌹