🦋 خاطرۀ ۱
🔴 نوشتن خاطرات و معرّفی کتابها
🔹امشب، یکشنبه، ۱۴۰۳/۹/۴، تصمیم گرفتم که باز خاطرات روزانهام و نیز بعضی از خاطراتِ گذشتهام را بنویسم و خیلی از کتابهایی را که میخوانم یا خواندهام، در فضای مجازی معرّفی کنم.
🔸برای همین، کانال «خاطرات یک روحانی: حاجآقا بنیسی» با نشانی https://eitaa.com/benisi2 را ساختم تا این مطالب را در آن بگذارم و کسانی که دوست دارند فقط خاطرات بنده را بخوانند، به آن مراجعه کنند؛ البتّه کسانی هم که عضو کانالهای دیگرم هستند، میتوانند خاطراتم را از همینجا پیگیری کنند.
🔹امیدوارم که شما هم عضو این کانال شَوید و از خاطراتم، هم لَذّت و هم بهره ببرید و دوستان و عزیزانتان را دعوت و تشویق کنید که عضو آن شوند.
اسماعیل داستانی بِنیسی
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🌷
🦋 خاطرۀ ۲
🔴 دختربچۀ چادری
🔹دیروز، شنبه، ۱۴۰۳/۹/۳، دختری که تازه به سنّ تکلیف رَسیده و چند روز پیش برایش جشن تکلیف گرفته شده بود، به درِ خانۀ ما آمد و بنده در را باز کردم.
🔸او چادر مشکی و مقنعۀ مشکی پوشیده بود و هیچ جای بدنش، جز صورت و دستهایش تا مچ، معلوم نبود.
🔹امّا تا مرا که نسبت به او نامحرم بودم، دید، با گوشۀ چادرش بخشی از چهرهاش را پوشاند!
🔸حجاب کاملش و بهویژه روگرفتنش از روی دینداری، آن هم در آن سن، دلم را برد!
🔹هنگامی که دختر ۸سالهام از مدرسه برگشت، ماجَرای این دختربچه را به او گفتم و بیان کردم که از این کارهایش خیلی خوشم آمد تا دخترم هم به حفظ حجاب کامل تشویق شود.
🔸او گفت: «بابا! او هر وقت که به خانۀ ما میآید و میفهمد که شما در اتاق هستی و درِ اتاقت هم بسته است، چادر و مقنعهاش را درنمیآورد؛ با این که با مادرش میآید و با این که ما به او میگوییم که شما از اتاق بیرون نمیآیید و حتّی درش را باز نمیکنید!»
🔹خوشا به حال این دختر، پدر و مادرش و کسی که او را اینگونه تربیت کرده است!
#حجاب، #دخترانه
📎 تصویر بالا عکس آن دختربچه نیست.
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2