eitaa logo
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
268 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
24 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و سخنرانی‌ها و آثار فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی کانال‌ سخنرانی‌ها و کلیپ‌هایم: @benisi. کانال دیگرم: @ghatreghatre. وبگاه بنیسی‌ها: benisiha.ir. صفحۀ شخصی‌‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 (به گزینش حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی) ✅ ... 🔸به انسان‌بودنت شک کن، اگر مستضعفی دیدی 🔸ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی 🔸به انسان‌بودنت شک کن، اگر چادر به سر داری 🔸ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی 🔸به انسان‌بودنت شک کن، اگر قاریّ قرآنی 🔸ولی در درک آیاتش دچار شکّ و تردیدی 🔸به انسان‌بودنت شک کن، اگر گفتی خداترسی 🔸ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی 🔸به انسان‌بودنت شک کن، اگر هرساله در حجّی 🔸ولی از حال هم‌نوعت سؤالی هم نپرسیدی 🔸به انسان‌بودنت شک کن، اگر مرگ مرا دیدی 🔸ولی قدر سَری سوزن ز جای خود نجنبیدی 📝 از: . ، ، ، ، ، 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 📝 حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعه‌‌نوشتاری با عنوان : 🌿 اگر نمی‌توانی همه‌ی کارهای خداپسند را انجام دهی، کارهایی را که دیگران می‌توانند انجام دهند، به آنان بسپار و خودت کارهایی را انجام بده که آنان نمی‌توانند انجام دهند یا اگر به آنان بسپاری، انجام نمی‌دهند. 💻 مشاهده‌ی این مطلب و «پندهای دیگر حاج‌آقا بنیسی به خودش!»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2019/05/290/ 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی 💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 🌷 #دخترم! در مَحبّت به فرزندانت زیاده‌روی نکن. 📖 حرف‌های طِلایی (پندنامه‌ی ایشان به تنهادخترشان). #افراط، #فرزندداری 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 #برگزیده‌ ی کتاب «امام گردان» به شکل #متن_PDF 🔍 موضوع: خاطراتی از شهید حاج‌آقا محمّدعلی ملک. 🖊 نویسنده: آقای رحیم مخدومی. 🖋 برگزیده‌نویسی: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی. 📖 فایل PDF این برگزیده‌ی دلنشین را در این نشانی ببینید: http://benisiha.ir/2019/05/324/ #آثار_حاج_آقا_بنیسی، #شهدا 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت 23: 🔸بعد از رفتن پدرم [از منزل، برادر کوچکم]، یدالله، از خواب بيدار شد و چند لحظه‌اى گريه كرد و سپس من و مادرم او را با زبان خوش، آرام كرديم و مادرم دست به سر و صورتش كشيد و گفت: «ان‌شاءالله بچه‌هايم بزرگ می‌شوند و همه‌ی كارهايمان درست می‌شود. ماشاءالله كه شيرخدا براى خودش يک مرد است. در كارهاى خانه به من كمک می‌كند و بعضى وقت‌ها هم به كارخانه رفته و خرده‌كاری‌هاى كارخانه را انجام می‌دهد و يدالله هم پشت‌سرش می‌رسد.» 🔸من از مادرم سؤال كردم: «مادر! الان، من چند سالم هست؟» گفت: «هفت سالَت است. يكى و دو ماه ديگر، وارد هشت سال خواهى شد. خب بچه‌ها روزبه‌روز بزرگ می‌شوند و قدرت پيدا می‌كنند و كار زياد می‌كنند و پول زياد درمی‌آورند و وضع خانواده‌شان خوب می‌شود.» 🔸گفتم: «مادر! من بعد از اين هر روز به كارخانه می‌روم و با پدرم و باباحسن و عمومهدى و عموعلى كار می‌كنم و از آن‌ها پول می‌گيرم و پول‌هايم را جمع كرده، براى تو همه‌چيز می‌خرم. دوست دارم يک گردنبند طلا[ى] شصت‌پره برايت بخرم؛ از آن گردنبندى كه پسر خاله‌سَلوَر از تهران برايش آورده. خيلى قشنگ است. نه؟ آن روز كه خاله‌سلور به خانه‌ی ما آمد، ديدم كه تو با حسرت و آرزو، به گردنبند او نگاه می‌كردى. آن هم متوجّه شد. با دست، گردنبندش را نشان داد و گفت: "گردنبندم شصت‌‌پره است. پسرم از تهران آورده و قيمتش هم خيلى گران است. پسرم می‌گفت: با پول اين گردنبند می‌توان نصف اين دِه را خريد!"؛ بعد يادم هست كه خاله‌سلور می‌گفت: "درست است كه من براى بزرگ‌كردن پسرم خيلى زحمت كشيده‌ام، ولى خب الان دارم لذّتش را می‌برم. خدا بچه‌هاى تو را هم بزرگ كند؛ آن وقت، همه‌چيز برايت می‌خرند." مادر! من از آن روز تصميم گرفتم پول‌هايم را جمع كنم و به تهران بروم و از همان گردنبند برايت بخرم.» مادرم گفت: «ان‌شاءالله.» 🔸بعد، آه سوزناكى كشيد و گفت: «پسرم؛ شيرخدا! معلوم نيست كه من تا آن روز زنده بمانم يا نه. اين مريضى كه به سراغ من آمده، ممكن است بيش‌تر از يكى ـ دو ماه زنده نمانم.» 📖 شیرخدای آذربایجان، ص 35 ـ 37. 🖇 گذشته و ادامه‌ی این زندگینامه را با هشتک دنبال کنید. 💻 مشاهده‌ی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2019/04/176/ 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 (پاسخ‌های حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی به پرسش‌ها) ❓پرسش: اگر کودک من يا کودکى كه من باید از او مواظبت كنم، كار بدی انجام دهد، مثلاً: قرآن كريم را زير پا بگذارد، گناه كرده است؟ 🔍 پاسخ: گناه درباره‌ی انسان‌هاى بالغ است و درباره‌ی كودکِ غیربالغ صدق نمىكند؛ امّا پدر، مادر و سرپرست كودک نبايد بگذارند كه او چنين كارهايى را عمداً انجام دهد يا به آن‌ها عادت كند. 💻 مشاهده‌ی «پرسش‌ها و پاسخ‌های اخلاقی و اجتماعی»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/07/55/ 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ پس از رسیدن به ایران از سفر عتبات عالیات در فروردین سال 1377 و در حال روبوسی با پدر بزرگوارشان، عبد صالح، حاج اسماعیل آقا. رحمة الله تعالی علیه. 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 درباره‌ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : ✅ 🖋 به قلم فرزندشان، حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی: 🔸در روز یک‌شنبه، 1398/4/9، تنهاخواهرم نقل کرد: «در سال 1371 پدرمان و من، در حالی که در اواخر دوران بارداری‌ام به فرزند بزرگم بودم، جلو پایانه‌ی جنوب شهر تهران که راننده‌ها مسافران را سوار می‌کنند، حدود یک ساعت و ربع ایستادیم؛ امّا هیچ راننده‌ای ما را سوار نکرد؛ با این که دیگران را سوار می‌کردند و می‌رفتند! 🔸پدرمان فرمودند: "دخترم! مرا ببخش؛ چون به خاطر روحانی‌بودن من، تو را هم سوار نمی‌کنند!" 🔸یکباره ماشین گران‌قیمتی جلو ما ایستاد. راننده‌‌ی شیک‌پوشش پیاده شد و با اصرار و سوگنددادن ایشان، ما را سوار وسیله‌اش کرد. 🔸او در راه گفت: "من کارخانه‌دار هستم و از نوع ماشین من، فقط دو تا در ایران هست. از روی خستگی خوابیده بودم، که امام زمان ـ علیه السّلام. ـ را در خواب دیدم و ایشان به من فرمود که به فلان‌جا برو و یک روحانی و دخترش را که دو مقصد دارند، سوار کن. من بیدار شدم، به همان نشانی آمدم، و شما را دیدم و سوار کردم." 🔸پدرمان فرمودند: "من در دلم به آن حضرت توسّل کردم. آری؛ ایشان سربازان خود را زمین نمی‌گذارند." 🔸آن راننده، مرا به خانه‌‌ام در تهران رساند و سپس پدرمان را به مقصدشان که منزل خواهرشان در شهر کرج بود، برد.» ، 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 🌷 ! با حِلم (1)، بر زخم‌های دلت مرهم بگذار. 1) صبر در برابر آزار دیگران. 📖 پند پیران بر پوران (پندنامه‌ی ایشان به فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل). ، ، 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 (به گزینش حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی) 🌹دل نگذاردم نظرْ باز به روی گل کنم 🌹بس که به حیرت آوررَد جلوه‌ی باغبانْ مرا! 📝 از: آیت‌الله علّامه . ، 💻 مشاهده‌ی این مطلب و «ابیات زیبا»ی دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/05/14/ 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir
🔴 📚 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ : 📗 نام کتاب: 📁 موضوع کلیدی: مدایح و مراثی. 📂 موضوع تفصیلی: مجموعه اشعار شعراى مختلف درباره‌ی مدح اهل بیت. سلام الله تعالی علیهم. 🖨 چاپ: قم، انتشارات علّامه بنیسى، ۱۳79 ش.، جیبى، ۱۶۰ ص. 💻 مشاهده‌ی «معرّفی آثار چاپ‌شده‌ی حضرت استاد بنیسی»، از راه لینک زیر در وبگاه بنیسی‌ها: http://benisiha.ir/2017/03/168/ 🔵 کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir