🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 «داستانی»! چنگْ زن بر دامنش
🔶 تا که گردی شاد و مَقضِیّالمَرام
(چنگ زن: چنگ بزن، توسّل کن. مقضیّالمرام: حاجتروا.)
📖 امید آینده، ص ۱۴۵.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #توسل، #حاجتگرفتن، #شادی
🔗 عضویّت کانال
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۷۱:
🔸... يک روز، حاجآخوندآقا براى ديدن و عيادت من، به خانۀ ما آمده بود و پدرم، از اين كه من نتوانسته بودم چند روزى به مكتب بروم، [از ایشان] عذرخواهى میكرد.
🔸در همان حال، پهلوانصَفدَر هم به ملاقاتىِ من آمد و شنيدم كه حاجآخوندآقا به پهلوانصفدر مىگفت: «پهلوان! شيرخدا از هوش و حواسّ سرشارى، برخوردار است. خوب درس میخواند. به بچهها هم كمک میكند. الان كه چند روز است اين پيشامد برايش اتّفاق افتاده، من و همۀ بچهها ناراحتيم. خدا هرچهزودتر شفايش بدهد و به مكتب بيايد.»
🔸پهلوانصفدر گفت: «حاجآخوندآقا! از آن روزى كه اين اتّفاق براى شيرخدا پيش آمد و بچههاى كدخدا به سر اين طفل معصوم ريخته و كتكش زدند، من [دارم] از ناراحتى دق میكنم. يعنى چه؟ مگر اين كدخدا و بچههايش، همۀ ما را خريدهاند كه هر كارى دلشان میخواهد، انجام میدهند و يک نفر مرد پيدا نمیشود جلوشان بايستد [و] سر جايشان بنشاند؟ ظلم و ستم هم حد و حدودى دارد. ما بردۀ اينها كه نيستيم. خب كدخدا است، كدخدا باشد.»
🔸حاجآخوندآقا گفت: «روزى چندين نفر به شكايت از كدخدا و بچهها و نوكرهايش، پيش من میآيند؛ ولى من يک جورى آنها را آرام و راضى میكنم تا اختلاف در دِه ما نيفتد؛ چون وقتى در يک دِه و جامعه، اختلاف بروز كند، آن اختلاف، روزبهروز شدّت پيدا كرده و تبديل به آتش میشود [و] همه را میسوزاند؛ اين است كه من دوست ندارم اين آتش بر جان مردم دِه ما بيفتد.»
🔸پهلوانصفدر گفت: «حاجآخوندآقا! من هم اختلاف را دوست ندارم؛ ولى اينها ديگر شورَش را درآوردهاند و ظلم و ستم را از حدّ خود گذراندهاند. بايد فكرى كرد. اگر جلوشان گرفته نشود، میترسم بعدها نهتنها مال و منال مردم، در معرض تعدّى اينها قرار بگيرد، زن و بچۀ مردم هم از دست اينها آرامش نداشته باشند؛ اين است كه بايد جلو آب را از سَربَند بست و از حالا بايد فكر آينده شد.»
🔸حاجآخوندآقا گفت: «پهلوان! تو میگويى چهكار كنيم؟ اگر با شكايت میشود كارى كرد، به پاسگاه شكايت كنيم. بيايند تا».
پهلوانصفدر گفت: «میبخشيد حاجآخوندآقا! سخنتان را قطع میكنم. كار اينها با شكايت، درست نمیشود؛ چون همگى از يک قماشاند. خود رئيس منطقه هم كه بيايد اينجا، باز طرف كدخدا را میگيرد. بايد خودمان كارى بكنيم و جلوشان را بگيريم. پاسگاه را ول كن. خودمان دستبهكار میشويم و به آنها گوشمالى میدهيم و [آنها را] سر جايشان مینشانيم.»
🔸پدرم از حاجآخوندآقا و پهلوانصفدر خواست كاسه و كوزه را سر خانوادۀ ما نشكنند [و] گفت: «اگر الان كارى و شكايتى بر عليه كدخدا و بچههايش انجام دهيم، آنها يک عمر با ما لجبازى میكنند و ضرر و زيانهاى مستقيم و غير مستقيم، به ما میزنند و ما هم فعلاً قدرت آن را نداريم كه با آنها دربيفتيم و هر روز با ايشان دعوا كنيم.»
🔸من در دلم گفتم پدر! بگذار من بزرگ شَوم؛ آن وقت، قدرت پيدا كرده، به يارى خدا از جلوشان برمیآييم و به حسابشان میرسيم و آن وقت ببينيم چگونه آنها به مردم زور میگويند و ظلم میكنند. مگر آنها اين دِه و انسانهايش را خريدهاند؟ ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۸۴ ـ ۸۶.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 جانا! قسم بر جان تو من عاشق روی توام
🔶 من عاشق روی تو و موی تو و بوی توام
📖 امید آینده، ص ۱۴۶.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
🔗 عضویّت کانال
🔴 #تصویر مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کَنار برخی از آثار ایشان که خطاب به کودکان و نوجوانان نوشتهاند.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #نکات_خواندنی دربارۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🖊 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔸ایشان فرمودند: «در عمرم هیچ کس مرا تشویق نکرد!»؛ البتّه به جز مادر بزرگوارم؛ چون ایشان در پایان یک شعرشان سرودهاند: «بنیسی گر شده مردی محقّق / بوَد از همسر پاک و مشوّق».
🔸بنده هم به سبب پدربودن و عظمت ایشان شرم میکردم که ایشان را تشویق کنم.
#تأیید، #تشویق
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 ای مَهجبین؛ ای ماهرو! بر عشق تو دل بستهام
🔶 بر بام تو بنشستهام، گویا پرستوی توام
(مهجبین: ماهپیشانی، کسی که پیشانیاش مانند ماه تابان باشد. ماهرو: کسی که چهرهاش مانند ماه باشد، زیباچهره.)
📖 امید آینده، ص ۱۴۶.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
🔗 عضویّت کانال
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان):
🌷#دخترم! لباس نازک و كفش صدادار نپوش.
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#پوشش، #جلب_توجه، #حجاب، #حیا، #کفش
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 هست آرزویم دیدنت، یک دَمْ اِجازت دِه مرا
🔶 جان را به راهت بسپرم، دانی که تیهوی توام
(دَم: لحظه. اِجازت دِه: اجازه بده. تیهو: پرندهای مانند کبک که کمی کوچکتر از آن است.)
📖 امید آینده، ص ۱۴۶.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
🔗 عضویّت کانال
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۷۲:
🔸... خلاصه: آن روز و روزهاى ديگر گذشت. من كمى خوب شدم و حال مادرم هم خوب شد و آبانماهِ آن سال، من و پدرم و مادرم و يدالله، براى زيارت امام رضا ـ عليه السّلام. ـ راهىِ مشهد شديم.
🔸من كه تا آن موقع از دِهِمان خارج نشده بودم، اولّين بار وقتى به شهر تبريز رسيديم، چقدر لامپ برق ديدم! خدا میداند آنقدر خوشحال بودم. همۀ لامپها و تابلوهاى نئون زيباى برقى را به يدالله نشان میدادم و از پدرم میپرسيدم: «اينجا كجا است كه اينقدر لامپ برق رنگى، بالاى در زدهاند؟» میگفت: «فُلان اداره و فلان شركت يا فلان مغازه است.» و پدرم میگفت: «چون امشب شب عيد غدير است، براى همين، اينهمه لامپهاى رنگى به همهجا زدهاند.»
🔸پرسيدم: «عيد غدير چه روزى است؟» پدرم گفت: «عيد غدير روزى است كه پيغمبر ما، رسول خدا، حضرت محمّد بن عبدالله ـ صلّى الله عليه و آله. ـ تاج خلافت و وصايت را بر سر مبارک مولاى متّقيان، امير مؤمنان، على ـ عليه السّلام. ـ گذاشت و به دستور خدا آن حضرت را براى پيشوايى مسلمانانِ بعد از خود انتخاب فرمود؛ اين است كه دوستان على ـ عليه السّلام. ـ هر سال، اين روز را به ياد آن روز، جشن میگيرند و خوشحالى میكنند.»
🔸وقتى به درِ «مسجد كبود» رسيديم، لامپهاى خيلیزيادى در منارهها و گنبد مسجد زده بودند. مردم دستهدسته به مسجد میرفتند و از آنجا خارج میشدند. پدرم گفت: «خوش به حال آنها كه پول دارند و در چنين روزى خرج میكنند و از اين دنيا آخرتشان را میخرند!»
🔸از دلم گذشت كه من هم وقتى بزرگ شدم، در هر كجا كه باشم، همين روز را به خاطر على ـ عليه السّلام. ـ جشن خواهم گرفت. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۸۶ و ۸۷.
نکته: ایشان هر سال در عید سعید غدیر، در منزل خودشان جشن مفصّل میگرفتند و جمعیّت زیادی و حتّی بعضی از مراجع عظام تقلید، در آن شرکت میکردند.
🔗 عضویّت کانال
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 در خلوت هر نیمهشب، آهسته گویم زیر لب:
🔶 ای کاش آن روزی رسد بینم که پهلوی توام!
📖 امید آینده، ص ۱۴۶.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تشرف
🔗 عضویّت کانال